سلام وقت همه ب خیر اینجا داستان های سکسی تا دلتون بخواد هست انواع و اقسام مختلفی هم داره ولی هیچ کدومش ب من نمی چسبه همشون انگار از گی فقط سکس رو می فهمن توی هیچ کدومشون عشق نیست سکس بدون عشق لذتی نداره داستانی ک می خوام تعریف کنم شاید چندان سکسی نباشه ولی عاشقانه است دوم دبیرستان بودم حدودا می شه پونزده سالگیم اون موقع عجیب مذهبی بودم هر چند علاقه ب پسر داشتم ولی اینو در قالب دوستی مذهبی تعریفش می کردم می گفتم عیبی نداره ک اگه پسری رو دوست دارم برادر ایمانی من هست اشکالی هم نداره دوستش داشته باشم گذشت و گذشت تا دیدمش بالاخره اسمش یوسف بود یوسف عزیز من یوسفی ک ب شدت می پرستیدمش ازم ی سال بزرگ تر بود ولی قیافش دو سالی ازم کوچیکتر می زد از همون زمان خجالتی بودم چند باری دیده بودمش ولی اینقدر خجالت می کشیدم ک جرات رفتن ب سمتشو نداشتم اما بر عکس اون کلی شوخ و سر زبون دار بود با همه گرم می گرفت و همه باهاش خوب بودن زورم می گرفت می دیدم بقيه باهاش خوبن فقط می خواستم خودم داشته باشم حتی قبل از این ک باهاش دوست بشم بگذریم اون سر حرفو باز کرد و منم از فرصت استفاده کردم شمارمو خودش گرفت ی چند بار بهم پیام داد و تو پیاماش منو داداش صدا می زد ب قرآن قسم دیوونش شده بودم اصن منتظر بودم فقط بهم پیام بده یا زنگ بزنه وای خدا دلم براش غنج می رفت وقتی باهاش حرف می زدم سرم داغ داغ می شد لعنتی مگه عشق غیر از اینه تمام این مدت هم ب عنوان برادر ایمانی بهش نگاه می کردم هر چند خیلی خوشگل بود دل همه رو هم می برد لااقل دل منو ک برده بود اصلا هیچ کدوممون از سکس حرفی نمی زدیم یا حتی از گی بودن فقط دو تا داداش بودیم داداش عاشق چند بار بش می گفتم بیاد خونمون اما می گفت باباش خیلی روی این قضیه حساسه تا الان ی روز هم بش اجازه نداده بره خونه دوستاش بمونه اما بالاخره کلی اصرار کردم تا راضی شد ی روز ک خونمون کسی نبود بهش گفتم بیاد کلی با خودم کلنجار رفتم ک حتما باهاش سکس داشته باشم دیگه اینجا دوستی مذهبی رو می خواستم بذارم کنار دیگه اون حق من بود باید تصاحبش می کردم وای خدا الان ک دارم اینو تعريف می کنم قلبم شدیدا داره می تپه لعنتی یوسف چرا اومد و کلی گفتیم و خندیدیم مثه دو تا داداش وقت خواب رخت خواب ها رو کنار هم پهن کردم قلبم داشت در می اومد رفتم پیشش رفتيم زیر پتو می ترسیدم بد جور می ترسیدم می خواستم بگم ببین عوضی من عاشقتم با تک تک ذرات وجودم با تک تک سلول هام می پرستمت چ مشکلی داره باهات سکس هم داشته باشم می خواستم بگم ببین عشق بدون سکس ب حد کمالش نمی رسه همون طور ک سکس بدون عشق بی معناست می خواستم بگم بیا مال هم باشیم بیا بگیم گور بابای دنیا فقط خودمو خودت اما اما امان از این ترسو بودن من امان از این خجالت کشیدن های مسخره ک کل زندگیمو ب فنا داده رفتم بغلش کردم گونشو بوسیدم خندید گفتم تو هم ببوس قلبم داشت منفجر می شد ای خدا چرا همون لحظه تو اوج عشق جونمو نگرفتی صورتمو بوسید یوسف من توی بغلم بود مال من بود خواستم بگم یوسف از کل جهان بیشتر دوست دارم تو می تونی کل زندگیم بشی ولی دیگه دهنم قفل شد گفتم اگه اینا رو بش بگم و اون وقت اون همچین رابطه ای رو نخواد چی اگه اون بگه ک سکس بده گناه داره چی اصلا اگه بفهمه من تو فکر سکس باهاشم شاید ازم ببره ولی چطور می تونستم بش ثابت کنم ک اون عشق واقعى منه لعنتی همین الانم داره اعصابم بهم می ریزه چقد تو خوب بودی تو همه وجودم بودی نشد نتونستم جراتشو نداشتم بغلش کردم و فقط باهاش حرف زدم همینم واسم کافی بود لعنتی این ک هیچ چی اگه تو فقط ب یاد منم باشی واسم کافیه ولی تو من با یوسف سکس نداشتم اما عشقی ک توی اون لحظات کل وجود منو فرا گرفته بود از هر سکسی بیشتر برام ارزش داشت یاد اون لحظات هیچ وقت از ذهن من نمی ره اون همیشه تو ذهن منه این داستان بخشی از زندگی خودم بود بخشی ک آینده منو متحول کرد از من ی آدم دیگه ساخت اینجا نقطه شروعش بود اما پایانش ن اگه از نحوه تعریف من خوشتون اومد لطفا تو کامنت نظرتون رو بنویسید تا مشوقی برام باشه ک ادامه زندگیمو هم بنویسم اگه پیشنهادی هم داشته باشید خوشحال می شم ک توی کامنتا بنویسید همین طور اگه نقدی رو وارد می دونید خیلی ممنون از وقتی ک گذاشتید نوشته همجنسگرای
0 views
Date: August 23, 2018