گی 50 50

0 views
0%

داستان بر میگرده به پارسال اسمش محمد بود از روز اول با هم صمیمی شده بودیم و واسه هم میمردیم اوایل گندش در اومد محمد آقا تو خوابگاه خراب کاری کرده و یه سری اراذل دنبال کردنش بودن من تنها زندگی میکردم بهش پیشنهاد خونه کردم اونم که اونجا ضایع شده بود به من پناه آورد خلاصه محمد خیلی ساده بود همون اول عاشقش شدم از بابت اتفاقاتی که واسش افتاده بود خیلی ناراحت بود یک شب ازش راجع به اتفاقاتی که واسش افتاده بود پرسیدم اول جواب سربالا داد بعد یهو بغضش ترکیدو قضیه رو کامل گفت گفتم خوبه حالا گریه نکن اشکاشو پاک کردم و بوسیدمش گفتم پاشو بگیریم بخوابیم یادمه اونموقع زمستون بود اتاقم همیشه سرد با بخاری برقی اتاق گرم میشد پیشنهاد کردم بیاد رو تختم با هم بخوابیم قبول کرد بعد چند دقیقه دستشو کذاشت رو کمرم منم دست کردم تو موهاش بعد 2 دقیقه یهو گفت یه چیز بهت بگم به کسی نمیگی گفتم آره حتما به همه میگم گفت دوست دارم لبخند زدم گفتم از اون شب به بعد هر موقع که مهمون نداشتیم تو بغل هم میخوابیدیم یواش یواش موقع خواب بیشتر بهم میچسبیدیم خیلی شبا با کیر راست شب رو صبح میکردم میترسیدم که دلو به دریا بزنمو پیشنهاد بدم میگفتم شاید از دستم ناراحت شه یا بخواد قهر کنه یه روز که از دانشگاه برگشتم فهمیدم آقا حمومه خواستم اذیتش کنم که یکم بخندیم در حموم قفل نبود آروم در رو باز کردم دیدم محمد آقا داره با خودش حال میکنه با یه دست با کونش ور میرفت و با یه دست دیگه با کیرش دیگه طاقت نیاوردم لباسامو کندم آروم رفتم تو که متوجه نشه پشتش به من بود لبا چسبوندم رو گردنش از ترس جیغ کشید منو که دید خودشو جمع کرد گفتم همه رو دیدم بیا با هم حال کنیم گفت نه برو بیرون نگاش کردمو گفتم ببخشید خواستم بیام بیرون یک دفعه دستمو گرفت شروع کرد به لب گرفتن گفتم بریم بیرون بیرون کف حموم کثیفه تا تخت ازهم لب میگرفتیم اول از 69 شروع کردیم بعد هم شروع کردم به خوردن کونش از حشر فریاد میکشید کاندما رو از کمد در آوردم گفت بیا من مال تو رو بذارم تو هم مال منو گفتم کی اول بکنه گفت شیر خط گفتم تو بکن گفت باشه اول یکم لاپایی بعدش با دست شروع به باز کردن کرد تا دردم نگیره کرمو مالوند مشغول شد بعد از چند دقیقه ارضا شد گفتم عجب خروسی بخاطر جلقه گفت نوبت تو عزیزم عجب کونی داشت 10 دقیقه طول کشید بعد با هم رفتیم حموم یک دست اونجا سرپا همدیگرو کردیم از فرداش که لب گرفتن شده بود نقل و نبات هر موقع هم که کمر یاری میکرد شروع میکردیم به گایش لازم به ذکر این داستان هنوز ادامه داره شاید با هم قاچاقی رفتیم ترکیه در خواست پناهندگی دادیم امیدوارم لذت برده باشین نوشته

Date: August 17, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *