سلام اسم من امیر و ۳۸ سالمه دو ساله ازدواج کردم و با زنم بیشتر از ده سال تفاوت سنی دارم و یه مادرزن تیکه و کون گنده دارم که هنوز پنجاه سالش نشده من پزشک عمومی هستم و خانمم دانشجو مامایی هست و خانواده خانمم خانواده کم جمعیتی هستن و یه دختر دیگه مادرزنم داره که سوم راهنمایی هست و پدرزنم عسلویه کار میکنه چندباری مادرزنم میومد و از حال بدش ناله میکرد ولی دیگه ادامه نمیداد و حس میکردم هر بار خانمم یه علامت میده بهش و اون ادامه نمیده یه منشی دارم که اسمش صبا است چون خانمم حساس بود به منشی قبلی ناگفته نمونه که تمام آب منی دوران مجردی رو توی کون منشی قبلی ریخته بودم و کونش از جنیفر لوپز نازتر شده بود و خب خانمم حساس بود برا همین دختر عموش که محجبه بود و قبلا توی درمانگاه کار میکرد رو آورد و گفت این منشی ات باشه و اونم مانتو و چادری و خیلی پوشش شدید که البته اولین سرماخوردگی خانم محجبه موازی شد با هفتمین روز پریودی زنم که وقتی شرت و شلوارش رو وقتی روی تخت تزریقات خم شده بود کامل دادم پایین برای زدن آمپولش دیدم چادرش رو انداخت روی سرش و خلاصه از اون وقت به بعد توی مطب دیگه شرت نمیذارم پاش باشه خلاصه صبا اومد و گفت زن عمو انگار حالش خوب نیست و اومده و منم رفتم تا دم در اتاق و تعارفش کردم و اومد داخل یه مریض دیگه هم داشتم که دوست صبا بود و داشتن حرف میزدن مادرزنم اسمش سهیلاست و من خاله سهیلا صداش میزنم خلاصه اومد و نشست روبروم و شروع کرد به نالیدن و متوجه شدم از یبوست چند وقته که شب و روز نداره منم عجیب کونش و حالتش رو دوست داشتم و پاشدم رفتم پرده رو کشیدم و گفتم خاله مانتوت رو درار و دکمه شلوار رو باز کن و خم شو سر تخت تا معاینه کنم و اونم انگار مطب دکتر غریبه بود و بدون رودروایسی رفت و بعد دو دقیقه که رفتم دیدم خم شده و شکم و سینه و سر و گردنش رو گذاشته روی تخت و پاهاش روی زمینه بهش گفتم خاله معاینه که مورد نداره گفت نه خاله فقط بچه ها نگی اومدم پیش تو منم گفتم باشه حتما دست بردم دیدم دکمه شلوار بازه و شلوار و شرت رو دادم پایین کیرم که اصلا قابل توصیف نبود کون اون هم مثل یه خورشید بزرگ که یه سوراخ تنگ وسطش بود دااااااغون شدم یکم لا کون رو باز کردم و دست دم سوراخ گذاشتم و به خاله گفتم بپوش و همینجا بشین و دفترچه رو گرفتم و دوتا شیاف پارافینی و یه آمپول بی حسی موضعی و یه ژل روان کننده نوشتم و صبا رو صدا زدم و پول دادم و رفت داروخانه گرفت و بعد چند دقیقه اومد وقتی صبا اومد یه نگاه معنی دار بهم کرد ولی دید حال زن عموش خوب نیست شک نکرد و رفت و در رو بست دارو رو گرفتم و برا مادرزنم توضیح دادم که باید یکم راه خروج رو با پارافین روان و با بی حسی و ابزار باز کنیم تا تخلیه شه اول و بعد داروهای پیشگیری بدم بهت بهش گفتم همون حالت شو و این بار خودم از پشت ایستادم و تقریبا چسبیده بهش دکمه رو باز کردم و شلوار دادم پایین و یه متکا روی کمری صندلیم آوردم و گذاشتم زیر شکمش و خوابوندمش و باز کونش جلوم جلوه گر شده بود یکم بی حسی به سوراخش زدم و براش توضیح میدادم باید از انگشت کمک بگیرم و اونم گفت هرجور خودت میدونی من بی حسش کردم و روان کننده زدم و با انگشت ور رفتم و حشری شده بودم و بهش گفتم اگه دردت اومد بگو و اروم ازش پرسیدم مگه از پشت رابطه ندارید اون با سر گفت نه و منم یه لحظه گفتم منی هم مسهل هست و گهگاه اینکارو بکنید و نتونستم دیگه جلو خودمو بگیرم و کیرمو درآوردم و میدونستم حسابی بی حس شده و کیر رو هم حتی حس نمیکنه خلاصه با روان کننده و تف و کیرمو فرو کردم و وااااااااای انگار توی تنور بود و وقتی داشتم تا آخر میزدم دیدم یهو کمرش رو بلند کرد و گفت خاله خاله ای ای ای درد گرفت کشیدم بیرون و کیرمو زیر روپوش گذاشتم و رفتم شیاف پارافین رو آوردم و گذاشتم داخل و یکم که موند مانتو رو گذاشتم روی سرش و بهش گفتم خاله اینجور فکر میکنم بیمار هستی و خجالت نمی کشم و کیرمو باز جا زدم و بهش گفتم خاله احساس کردی دستشویی داری بگو همین در روبرو دستشویی هست و گفت باشه و من توی فضا بودم با اون کون تنگ و داغ و گنده داشتم ارضا میشدم یهو گفت خاله باید دستشویی برم من توی اوج بودم و دلم نمی خواست بکشم بیرون ولی دیدم اینقدر جدی دستشویی اش میومد که با کون منو داد عقب و من یهو برگشتم پشت بهش و کیرمو گذاشتم زیر روپوش و اون رفت دستشویی و بعد یه نیم ساعت اومد بیرون و من توی این نیم ساعت رفتم ببینم صبا تنهاس ببرمش انباری که دیدم دوستش هنوز هست صبا تا منو دید سراغ سهیلا رو گرفت که گفتمش زیر سرم هست و نسخه دوستش رو نوشتم و دوستش رفت و صبا داشت با خنده میگفت دکتر شیافت برا چی و من جدی گفتمش مگه دکتری و اومدم توی اتاق و بعد دو دقیقه خاله سهیلا اومد بیرون و دیدم انگار رنگش باز شده با یه نیش خند گفت خاله خدا خیرت بده دل درد داشتم چند روزه میمردم و الان بعد چهار روز دستشویی رفتم و بهش با دستم حالت قبل رو نشونش دادم و خم شد و گفتم بذار معاینه کنم و خواستم شلوار رو بیارم پایین باز پاشد دکمه رو باز کرد و دوباره خم شد من که کارم تمام نشده بود و داغ داغ بودم هنوز بالشت رو دادم زیر شکمش و کونش باز شد از هم و من شیطونیم گل کرد و کوسش رو یه لحظه انگشت کردم دیدم مثل فنر سیخ ایستاد و گفت خاله اشتباه رفت و فهمیدم به هر نحوی فعلا اصلا نمیشه رفت سمت کوس روان کننده زدم و یکم انگشت کردم و جای انگشت رو با کیرم یه لحظه عوض کردم و سهیلا گفت خاله زیاد فشار نده و همون لحظه کامل آبم اومد و ناخودآگاه کامل رفتم جلو و درش آوردم و باز انگشت مالیدم تا کیرمو کردم توی شلوار و با دستمال پاکش کردم و ازم پرسید دارو ننوشتی گفتم چرا ده تا شیافه که روزی یکی باید با انگشت بزنی و بیا هر روز تا انجام بدم خلاصه اون رفت و صبا پرسید چش بود که یه جور بهش فهموندم دخالت نکنه و فردا باز اومد سهیلا خوابوندمش و آمپول بی حسی زدم و با روان کننده کیرمو جا زدم و خوب داخل نمیرفت یه تف محکم انداختم توش و چسبیدم بهش و یهو دید خم شدم روش و یه لحظه تخمام گرم شد و یه لحظه دستش رو حس کردم و اونم تا تخمام رو حس کرد یهو کونش رو داد جلو و گفت اروم وااای خاک تو سرم کیرم اومد بیرون ولی وقتی اومد عقب کامل رفت جلو و کوسش تا با کیر پر شد یهو گفت رفت جلو رفت جلوووووو درش آوردم دادم عقب که برگشت با اخم گفت انگشت آرررررررره و بغض کرد و گفت دیروز هم همین انگشتت بود من جواب ندادم و دست گذاشت روی سینه ام که تلمبه نزنم و توی چشمام نگاه کرد و گفت نریختی که جلو از ترس صبا یواش حرف میزد و گفتمش فقط اینجور جواب میداد و دیدم دست آورد دور کیرمو توی همون حالت که توی کون بود گرفت و تا کلفتیش رو حس کرد یهو گفت واااای این چیه و دیدم وقتشه یهو کشیدم بیرون و گذاشتم جلو دو دقیقه تقلا و التماس کرد ولی بعدش از کوسش چیکه چیکه آب میومد نزدیک به ارضا شدن کردم توی کون و ریختمش داخل بقول صبا میگه زن عمو هفته ای دو بار میاد اینجا و برگشتنی چنان شنگول و شاداب میره که هنوز نفهمیدم چکارش میکنی نمیدونه کونش دیگه بدون تف کیر میخوره و تا قطره آخر منی رو نکشه توی خودش راضی نمیشه مادرزن که به آب دومادش عادت کنه یه نعمته نوشته
0 views
Date: August 23, 2018