یعنی خیانت میکنه

0 views
0%

سلام خدمت همه ی دوستان شهوانی امیدوارم حالتون خوب باشه و از این داستان لذت ببرید اسم من مهرداد و ۲۸ سالمه و اصالتا اهل یزد هستم تقریبا ۱ ۷۰ قدمه یکم شکم دارم اما در کل بد هیکل نیستم تو دانشگاه با همسرم ارزو اشنا شدم و با هم دوست شدیم و کم کم کارمون به ازدواج رسید ارزو ۲ سال از من کوچیکتره یه دختر جنوبی که ساکن کرج بودن دانشگاه ما قزوین بود تقریبا هم قد خودم سینه های ۷۵ باسن یکم گنده پاهای کشیده بدن سبزه تقریبا گندمی یه خوش استایل به تمام معنا اما نکته قابل توجه واسه من چشمای خمارش بود که قشنگ نشون میداد چقدر حشریه اما زن پاکی بود اینو از اولین سکسمون کامل متوجه شدم که هیچی بلد نبود من خودم تو دوران مجردی چند بار سکس داشتم و چند بار هم گی هم مفعول بودم هم فاعل اما با تنها کسی که گی داشتم و فقط مفعول بودم پسر خالم سهیل بود که واقعا کیرش خیلی کلفت تر از من بود یه کیر ۲۰ سانتی اما واقعا کلفت طوری که هیچ وقت راحت نمیشد انگشتمو دورش حلقه کنم و همیشه زورش از من بیشتر بود و هیکل خوبی داشت برعکس من که بچه ی درس خون و مثلا پاکی بودم البته گی ما تو ۱۷ ۱۸ سالگی تموم شد بگذریم روز عروسی من و ارزو یکی از قشنگ ترین روزام بود ارزو خیلی خوشگل شده بود لباسش خیلی باز بود با این که موافق نبودم اما کار خودشو کرد و اون لباسی که دوس داشتو خرید روز عروسی سهیل خیلی مست بود و خیلی تابلو داشت زنمو با نگاهش میخورد سهیل با این که از من بزرگتر بود هنوز مجرد بود بعد عروسی تو همون کرج نزدیک خونه مادرش خونه خریدیم ۶ ماه از عروسی ما گذشته بود من خیلی ادم هاتی بودم اما واقعا از پس ارزو بر نمیومدم خیلی دلش سکس میخواست من کیرم حدودا ۱۶ یا ۱۷ سانته اما کلفت نیست هر چقدر که میکردم بیشتر میخواست و همیشه من زودتر ارضا میشدم و با خوردن کس خوشگلش ارضاش میکردم که بعضی وقتا اعصابش خورد میشد و وسطش میگفت کافیه نمیخوام و خلاصه تو ارضا کردنش مشکل داشتم و همیشه پیشش کم میاوردم نزدیک عید شد حدودا اولای اسفند بود قرار شد قبل عید چند روز بریم پیش خانواده من یزد رفتیم خونه ی مادرمینا چند روزی موندیم که متوجه شدم پسر خالم سهیل هم اومده که به مادرش سر بزنه و ما همدیگرو تو خونه مادر بزرگم دیدیم دلم براش تنگ شده بود با این که خونه ی سهیل تهران بود از روز عروسی ندیده بودمش ما قرار بود فردا برگردیم کرج سهیل ماشین نداشت ازمون خواست که اگه جا داریم باهامون برگرده و منم قبول کردم تو راه برگشت سهیل کم کم با ارزو راحت شده بود ارزو یه مانتو سبز کوتاه پوشیده بود با یه ساپورت نازک تنگ و من سنگینی نگاه های سهیل رو رو پاهای قشنگ ارزو حس میکردم اما سعی میکردم شک رو از دلم دور کنم و بیخیال ادامه راه رو برم و منم تو شوخی ها شرکت میکردم و کج خلق بازی در نیاوردم اما کم کم دیدم چشم های خمار ارزو رو سینه های پهن سهیله اما با خودم میگفتم خب طبیعیه اگه یه زن خوشگل اینجا باشه واسه منم جذابه که نگاش کنم تو این فکرا بودم که ارزو مهرداد مهردااااااد جانم عزیزم ارزو نشنیدی سهیل چی گفت ببخشید هواسم نبود جانم سهیل جان سهیل داداش بیا با هم بریم شمال انزلی الان خوراک سفره هواش ماشین از تو ویلا از من یکی از دوستام اونجا ویلا خریده کلیدشو میگیرم بریم چند روز حال کنیم اخه یکم مکث کردم چی بگم خدا دوس ندارم باهاش برم دوس ندارم ارزو باهاش زیر یه سقف باشه گفتم نزدیک عیده کلی کار دارم سهیل جان معذرت میخوام ارزو مهردااااد مثل همیشه با ناز گفت دلم ریخت واقعا دوسش داشتم بریم دیگه تا حالا با هم شمال نرفتیم تورو خداااااااا باشه اقا بریم حله سهیل دااااااش حله چشاته با همون لحن کوچه بازاریه همیشگیش اخر هفته بریم اووووف اخر هفته شد اخر هفته ای که واقعا دلم نمیخواست برسه چند بار خواستم بزنم زیرش اما فقط یه چیز بود که منصرفم میکرد نگاه های خمار ارزو تو ماشین به سهیل میخواستم ببینم پاش بیوفته خیانت میکنه یا نه رفتیم دنبال سهیل حرکت کردیم به سمت شمال قرار بود ۳ روز بمونیم بلاخره رسیدیم ویلا بعد کلی رانندگی عجب ویلایی بود واقعا محشر بود از سهیل بعید بود همچین دوستایی داشته باشه رفتیم تو ویلا داخل حیاط یه باغ داشت نه زیاد بزرگ ۷ یا ۸ تا درخت میوه داشت ارزو خیلی حال کرده بود با ویلا از درختا که رد میشدی در ورودیه ویلا بود درو که باز کردیم یه استخر جلومون بود از کنار استخر هم پله میخورد میرفت بالا به سمت اتاق ها و فضای داخلیه ویلا سهیل همین که چشمش به استخر افتاد ساکه توی دستشو انداخت زمین لباساشو در اورد دوید به سمت استخر و شیرجه زد تو اب من یکم ناراحت شدم اخه ارزو اونجا بود این بیشعور چرا لخت شد البته شورتشو در نیاورد من ساک و بردم بالا ارزو هم اومد با ارزو رفتیم بالا حال نسبتا بزرگی داشت اما فقط یه اتاق خواب بود که کلا توش ۲ تا تخت بود یه ۲ نفره یه ۱ نفره که حدودا ۳ متر با هم فاصله داشتن وای یعنی سهیل قراره انقدر نزدیک ارزوی من بخوابه من که این دیوثو میشناسم اما دیگه راه برگشتی نیست گفتم ارزو یه تخت و ببریم بیرون ارزو نه بابا زشته دیوونه خل شدی مگه ما که نمیخوایم کاری کنیم باشه عشقم هووووووف خدا تموم شه این ۳ روز سهیلم که کلا تو استخر بود شب اول بی هیچ اتفاقی گذشت روز دوم بود نزدیک غروب سهیل گفت برم یکم مشروب بگیرم بیام گفتم برو سوییچ رو از من گرفت و رفت بعد نیم ساعت برگشت صدای در حیاط رو شنیدم بعدش صدای ماشینم دویدم برم پایین بهش بگم ماشینو رو بنزین خاموش کن و الا روشن نمیشه رسیدم به ماشین دیدم یه سرنگ دستشه داره تو یکی از ابمیوه ها از این ابمیوه پاکتی های سن ایچ بود با سرنگ یه چیز میریزه مطمئن بودم اون ابمیوه ی الوده مال منه سریع رفتم بالا یعنی چی بود دست ارزو رو بگیرم ببرم از این ویلای لعنتی اما به چه بهونه ای بازم اون فکرای لعنتی اومد تو سرم که که اگه پاش بیوفته ارزو اهل خیانته یا نه تقریبا میدونستم داره تو ابمیوه یه چیز خواب اور میریزه تا ترتیب زنمو بده قشنگ میتونستم فکرشو بخونم یعنی ارزو در جریانه یا میخواد به زور بکنتش با خودم گفتم بازی و ادامه میدم اگه به زور خواست بکنتش وارد عمل میشم چون میدونستم زورم بهش نمیرسه با خودم داشتم فکر میکردم یه چاقو میگذارم تو جیبم اومد بالا بساط مشروبو چید ۲ تا ابمیوه بود کلا ارزو گفت پس من چی ابمیوه میخوام منم به یه خنده ی چندشی گفت این مزه عرقه کوچولو شما چیپسو ماست موسیر بزن میدونستم دقیقا الان ابمیوه ی الوده دقیقا اونیه که سمت منه ساعت ۸ شب بود که بساط رو پهن کرد من سریع زنگ گوشیمو واسه ساعت ۸ ۱۵ اماده کردم گذاشتم رو پنجره تو این مدتم نی ابمیوه رو میکردم تو دهنم اما نمیخوردم پیک اول و خوردیم پیک دوم من هی طولش میدادم وای چرا زنگ نمیخوره پیک سومم ریخت من چون ابمیوه نمیخوردم حالم داشت بد میشد از مزه مشروب پیک چهارمو ریخت بلاخره زنگ خورد ابمیوه رو گرفتم دستم خودمو زدم به تلو تلو خوردن رفتم سمت پنجره پاکتو فشار دادم همشو اونور پنجره خالی کردم گوشیمو برداشتم الو الو مثلا با یکی دارم حرف میزنم ۲ دقیقه الکی حرف زدمو اومدم پیش سهیل ارزو هم کنارش بود یه تاپ پوشیده بود با یه دامن کوتاه بدن سبزش چقدر قشنگ بود گفتم وای دارم چپ میکنم پاکت خالیه ابمیوه رو هم انداختم جلوش که فک کنه همشو خوردم تلو تلو زنون رفتم سمت اتاق خواب خودمو انداختم رو تخت یه نفره که نزدیک در بود ارزو اومد بالا سرم مهرداد جان حالت بده عزیزم بوسم کرد گفتم نه خوابم میاد یکم بخوابم بلند میشم ولی من که خوابم نمیومد و فقط منتظر بودم ببینم سهیل چی کار میکنه اگه اشکالی داشت به بزرگی خودتون ببخشید ادامه نوشته

Date: August 23, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *