سه ماه قبل لبهاش مزه بهشت میده اسمش شبنمه دوست دختر جدیدم حالا افتاده روی تخت حالا تو چنگمه افتادم روش با لبهام سینه هاش رو میخورم موبایلم زنگ خورد موبایلم لبه تخت بود شبنم بدون اجازه گوشیم رو برداشت مریم بود اه لعنتی امدم گوشی رو از دستش بقاپم که اجازه نداد گوشی رو قطع کرد گوشی رو پرت کرد تو صورتم از جاش بلند شد و از اتاق رفت بیرون سه ماه بعد گوشه اتاقم افتاده بودم مثل یک سگ گوشی موبایلم زنگ خورد الی بود حوصله ش رو نداشتم حتما میخواست از دیشب بپرسه که چرا وسط مهمونی ول کردم و امدم خونه خب میدونی من از ادمها متنفرم شاید بپرسی خب تو که از ادمها بدت میاد پس چرا میری مهمونی دیشب برای یک کار مهم رفتم میخواستم سر از کار شبنم در بیارم عوضی با رضا ریخته بودند روی هم شبنم میگفت من با هیچکس نیستم ولی خب دیشب با رضا کلی رقصید شبنم رو دوست داشتم ولی دیشب من رو سگ هم حساب نکرد گور باباش من از ادمها بدم میاد گوشیم رو برداشتم رفتم اینستاگرام شبنم فالویینگ هاش رو چک کردم توی قسمت سرچ فالویینگ هاش حرف رو سرچ کردم دنبال پروفایل رضا بودم هفت تا اسم امد بالا حرف رو سرچ کردم سه تا امد بالا اهان دومین اسم خود رضا بود باید سر از کار رضا در میاوردم باید از دور خارجش میکردم شبنم مال من بود مال خودِ خودم باید یک اکانت جعلی میساختم و رضا و شبنم را توی ان اکانت فالو میکردم رفتم توی آپ جیمیل یک جیمیل به اسم فاطیما ساختم اسمش رو گذاشتم خب این از مرحله یک مرحله بعد این بود که اکانت فاطیما خانم جعلی باید یک عکس میداشت اول میخواستم عکس را از گوگل دانلود کنم اما بعد به ذهنم رسید که ممکن است شبنم یا رضا عکس را گوگل کنند و متوجه جعلی بودنش بشوند پس رفتم توی یکی از گروه های تلگرامی و یک خانم خوشکل را انتخاب کردم و عکسش را دانلود کردم یک خانم نسبتا جوان بود با یک روپوش ازمایشگاه خب این هم از مرحله دوم و حالا مرحله سوم این بود که باید اکانت اینستاگرام را میساختم برای اینکه به اکانت فیکتان اعتماد کنند اول باید یک سری فالوئر زیاد و مشترک با قربانی داشته باشید یک آپ فالوئر ساز دانلود کردم و یک مشت سکه دادم و نزدیک پنجاه تا فالوئر گرفتم بعد رفتم توی قسمت بیوی اکانت جعلی و اسم دانشگاه مشترک خودم و شبنم و رضا را نوشتم و در اخر نزدیک سی تا از دوستان مشترک رضا و شبنم را فالو کردم حالا حدود 80 درصد راه طی کرده بودم کسانی که فالو کرده بودم به محض اینکه عکس ان خانم خوشکل را دیدند اکسپت کردند و حالا مرحله اخر اول شبنم و بعد رضا را فالو کردم هاه ماهی به قلاب گیر کرد هر دو تایشان بک دادند حالا باید اعتمادشان را جلب میکردم چند تا پست درباره حمایت از حقوق زنان با هشتگ های سیاسی نوشتم خودم را مثلا یک ادم مدافع حقوق بشر و این جور چرندیات نشان دادم بعد از نیم ساعت حدود پنجاه نفر لایکم کردند که رضا و شبنم هم جزوشان بودند خب کار تمام است تار عنکبوت اماده بود حالا فقط کافی بود تا انها را توی این تار گیر بیاندازم و ضربه اخر را بزنم سه روز صبر کردم نقشه ام این بود که ابروی رضا را جلوی شبنم ببرم فقط کافی بود تا یک دایرکت جعلی از چت های غیراخلاقی فاطیما اکانت جعلی و رضا بسازم اینطوری ابروی رضا پیش شبنم میرفت و شبنم مال من میشد یک اپ دانلود عکس پروفایل اینستاگرام دانلود کردم و عکس رضا را دانلود کردم بعد یک اکانت جعلی دقیقا شبیه رضا ساختم توی دایرکت از اکانت رضا به فاطیما اکانت جعلی پیام های غیر اخلاقی فرستادم مثلا رضا خانم خوشکله چند میگیری باهام بخوابی فاطیما خجالت بکش اقا من نامزد دارم بعد از دایرکت های غیراخلاقی اسکرین شات گرفتم و انها را توی اکانت فاطیما استوری کردم و بعد صبر کردم تا رضا و شبنم و بقیه ی بچه های دانشگاه انها را ببینند بعد از چهل و پنج دقیقه رضا به اکانتم مسیج زد اصلا مسیج هاش را نگاه هم نکردم چون میدانستم که همه ی انها فحش است منتظر مسیج های شبنم بودم بعد از دو ساعت گوشی موبایلم زنگ خورد شبنم بود بعد از دو هفته بهم زنگ میزد سلام ارش میخواستم ببینمت باهاش قرار گذاشتم همان کافه همیشگی یک مانتوی سرمه ای پوشیده بود توی کافه از من خواست تا دوباره با هم باشیم ماجرای رضا را برایم تعریف کرد اینکه باهاش دوست شده و بعد بهش خیانت کرده بهش گفتم ولی شبنم من میخواستم یک چیزی بهت بگم شبنم نگاهش را از فنجان قهوه برداشت و به من نگاه کرد گفت چی گفتم تموم اونها جیزهایی که خوندی و دیدی الکی بود همه ش کار من بود رضا ادم درستیه کپ کرد با تعجب نگاهم و کرد و گفت یعنی چی گفتم یعنی همین گوشی رو نشونش دادم پروفایل فیک رو نشونش دادم باورش نمیشد گفتم خیلی زود ادمها رو قضاوت میکنی شبنم خانم اره اون روز هم درباره من و مریم زو قضاوت کردی از سر میز بلند شدم یک مشت اسکناس ریختم روی میز و گفتم رضا ادم ساده و خوبیه باهاش از من مهربون تر باش و از کافه زدم بیرون نوشته
0 views
Date: November 27, 2018