قسمت قبل باورم نمیشد این مردی که الان کنارم خوابیده چه نسبتی باهام داره این مرد جذاب و دوست داشتنی که آرزوی هر دختریه اصلا چیشد که اینجوری شد چرا الان بدون لباس کنارشم به پهلوم خوابیدم ملافه ی سفید تختو بیشتر دورم پیچیدمو به قیافه ی جذابش خیره شدم همزمان ذهنم دنبال موضوعی بود که باعث رابطه ی ما شد چند دقیقه پیش بود حالا پشیمونم نمیدونم با صدای جیغو دادی که از بیرون میومد سرمو از روی پرونده بلند کردم با عصبانیت از پشت میز بلند شدم درو باز کردم و رفتم بیرون و با صدای تقریبا بلند گفتم چخبرتونه خانم سلطانی این چه وضعشه من نیاز به آرامش دارم تو این محل ببخشید خانم امیری این خانم یهوو اومد تو و دادو بیداد راه انداخت و گفت شما میشناسیدشون راست میگفت ستاره بود صمیمی ترین دوستم بله میشناسم دیگه تکرار نشه این خانم هروقت که اومدن اگه مراجعه کننده نبود بفرستشون داخل خانم سلطانی اگر یک بار دیگه صداتونو روی آدمایی که اینجا رفتو آمد دارن بلند کنین اخرااج سرشو تکون دادو گفت چشم خانم امیری تکرار نمیشه خیلی خب برگرد سره کارت رومو سمت ستاره کردم که ی لحظه خشکم زد همه ی صورتش از ریملش که ریخته بود سیاه شده بود چشماش قرمز بودو پف کرده معلوم بود کلی گریه کرده راهنماییش کردم سمت دفترم و درو بستم گفتم چی شده ستاره این چه وضعیه ی دفه زد زیره گریه و خودشو تو بغلم رها کرد گفت عسل بخدا دیگه تحمل ندارممممممممممممممم و باز زد زیره گریه یکمی پشتشو نوازش کردمو براش یکم آب ریختم دادم دستش کمی ازش خورد گفتم بهتر شدی آروم سرشو بالا پایین کرد گفتم خب حالا بگو چرا با اون وضع زار اومدی تو گفت عسل من من بی حوصله گفتم توچی چقد من من میکنی گفت بچه دار نمیشم و با بغض زل زد بهم از رفتارم پشیمون شدم بغلش کردمو گفتم ببخشید فک کردم باز با شوهرت دعوات شده بیخودی زدی زیره گریه حالا فدای سرت مهم نیست عزیزم از بغلم اومد بیرونو گفت هومن نمیخوادم سرشو انداخت پایینو ادامه داد قانونم این حقو بهش میده از زنش که بچه دار نمیشه طلاق بگیره دستاشو تو دستم گرفتم سفت فشار دادو گفت عسل میخوام ی وکیل خوب بهم معرفی کنی باور کن نمیخوام زیاد طول بکشه پولشم مهم نیست به چشماش زل زدمو گفتم مطمئنی گفت آره بعد از خداحافظی ازش شماره ی یکی از وکلای دعاویه حقوقی رو پیدا کردمو براش اس ام اس کردم فردای همون روز بعد از اینکه وارد دفترم شدم کیفمو گذاشتم رو میزو تا خواستم بشینم در با صدای بدی باز شدو محکم به دیوار خورد ی مرد عصبی وارد شدو پشت سرشم خانم سلطانی خانم سلطانی اومد جلو و با تته پته گفت ب بخدا خانم امییری من شما بفرمایید بیرون من خودم باهاشون صحبت میکنم از خدا خواسته رفتو درو بست به مردی که رو به روم بود نگاه کردم تازه وقت کردم آنالیزش کنم جذاب خوش قیافه و هیکلی و البته بد اخلاق همون هومن خودمون شوهر ستاره منم متقابلا عین خودش اخم کردمو گفتم چته گفت کارت دارم گفتم و اونوخ وقتی با کسی کار داری با عصبانیت میای از جیب کتش ی چک درآورد و گذاشت رو میز بعدم شروع کرد به راه رفتن تو اتاقو همزمان گفت میخوام خودت وکیلش باشی حوصله ی توضیح هزارتا چرتو پرتو به وکلا ندارم میخوام زود تر طلاقش بدم گفتم بله اگه میتونستم حتما خودم وکلیش میشدم با عصبانیت اومد جلو و کمی روی میز خم شدو گفت و چرا نمیتونی چون من لیسانس دعاویه کیفری دارم ن حقوقی پس ی وکیله خبره و کار بلد بهم معرفی کن لطفا کارت یکی از همکلاسیامو گرفتم جلو یه نگاه به دستم کرد یه نگاه به چشمام و میزو دور زد رفت پشت سرم وایساد شالمو از پشت سرم آروم کشید پایین دم گوشم نفس عمیقی کشیدو لاله ی گوشمو آروم گاز گرفت چشمامو بسته بودم و منتظر بودم ببینم قصدش از کاراش چیه آروم لباشو گذاشت روی گوشمو بوسید و بعد گفت اگه میرفتی تو کاره جندگی درآمد خوبی داشتی سرمو برگردوندم طرفش و با اخم نگاش کردم خنده ی مردونه ای کردو چونمو گرفت توی دستش و لباشو گذاشت رو لبام کوتاه بوسیدمو گفت آدرس خونتو بده فردا مدارکومیارم که بدی به رفیقت که قراره بشه وکیله من چرا خودت نمیدی چون فردا برای پروژم خارج شهرم تا 5 روز میخوام از طرفی کارام تموم شه آدرسو یاد داشت کردمو دادم دستش کارتو ازم گرفتو رفت شب میخواستم برم حموم ک ستی زنگ زدو گفت شب میاد پیشم یکم بحرفیم باهم تو حموم صدای زنگ درو شنیدم رفتم جلوی آیفون اما کسیو ندیدم خب ستارس دیگ آیفونو برداشتمو گفتم سلام ستی بیا بالا من تو حمومم زود میام بیرون بعدم درو باز کردم و در واحدمم بازگذاشتم رفتم تو حموم داشتم موهامو میشستم ک حس کردم دره حموم باز شد گفتم ستاره گمشو بیرون الا همین که برگشتم سمت در حرف تو دهنم ماسید هومن بود خشک شده بودم اصلا نمیدونستم باید چکار کنم زیره لب گفتم هومن اومد جلو تر ی جین و تیشرت تنش بود گفت آره خوشگله خودمم و لباشو گذاشت رو لبام آروم آروم میبوسیدو لباشو به لبام فشار میداد دستمو گذاشتم رو سینش و لبامو ازش جدا کردم هومن ولم کن شیره ابو بستو حولمو از دستگیره پشت در برداشت با حوصله خشکم میکرد اما من تقلا میکردم ازش جدا شم وقتی آب بدنمو گرف دره حمومو باز کردو کشیدم بیرون رفت سمت اتاق خواب و هلم دادرو تخت با استرس نگاش میکردم تیشرتو شلوارو شرتشو دراورد و اومد روی تخت خودمو کشیدم بالا و گفتم هومن ستاره الان میاد بروو رونامو گرفت و کشید سمت خودش دراز کشید رومو گفت خب ولش کن بزار بیاد گفتم هومن پاشو ولم کن دستشو گذاشت روی کسم و آروم آروم مالیدش گفت برم اونقدر حرفه ایو لذت بخش میمالید که نمیخواستم حتی ی لحظه ازم جدا بشه سرمو به عقب مایل کردم دستمو گذاشتم پشت سرشو و هدایتش کردم سمت گردنم فشار دستش روی کسم بیشتر شدو تند تر شروع کرد به مالیدنش گردنمم لیس میزدو میمکید ناله هام خفیف و سرشار از لذت بود نفسای داغمون و تنه پر حرارت جفتمون این حس لذتو برام چند برابر میکرد دستمو بردم سمت کیرشو کیرشو گرفتم توی دستم و آروم مالیدمش دستمو گذاشتم روی سینش و جاهامونو عوض کردیم لباشو خوردمو رفتم سمت کیرش کردمش تو دهنم و تند تند میمالیدمش میمیکیدمش و فشارش میدادم همزمان خایه هایشو میمالیدمو سره کیرشو لیس میزدم موهامو بالای سرم جمع کرده بودو چشماشو بسته بودو ناله های مردونش هر زنیو تحریک میکرد هر چند ثانیه ام بهم نگاه میکردو دوباره میرفت تو اوج لذت موهامو کشید بالا و گفت روی زانوهام رو تخت نگه دارم خودمو خودشم خوابید زیرم به طوری که کسم دقیقا رو دهنش بود شروع کرد به خوردن کسم کاملا حرفه ای و کار بلد سرشو به کسم فشار میداد میمکیدش و زبونشو میکرد توش نفسای تند تند میکشیدمو سینمو میمالیدم کسمو از رو دهنش برداشتمو خم شدم لباشو خوردم همینجوری که روش بودم و داشتیم لب میگرفتیم کمرمو کشید پایین و کیرشو مالید به کسم و آروم آروم فشار داد تو یکم نگه داشتو بعد شروع کرد به تلمبه زدن خواستم صاف شم که دستشو حلقه کرد دوره کمرم و اون یکیو گذاشت دوره کتفم و سینمو کرد تو دهنش همزمان ک تلمبه میزد سینمم میخورد ناله هام اونقدر بلند بود که حس میکردم همه ی همسایه ها میشنون صدامو و هر چن ثانیه که ی تلمبه ی محکم میزد جیغای ریز میزدم بلندم کرد به پهلو گذاشتم روی تخت خودشم رفت پشتم ب پهلو و از پشت کرد تو کسم و همزمان کسمم میمالید حس کردم دارم ارضا میشم بهش ک گفتم سرعتشو بیشتر کردو و کسمو تند تر مالید تا ارضا شدم و آبم اومد به پشت خوابوندم روی تخت و کرد تو کسم تا خواست شروع کنه گوشیم زنگ خورد ستاره بود جواب دادم الو ستی هومن خم شد لپمو بوسیدو شروع کرد به تلمبه زدن الو ببخشید عسل مامانم حالش خوب نبود اومدم پیشش عب نداره عزیزم سلام منو برسون سلامت باشی فقط چرا صدات ی جوریه صدام چیزیش نیس که اها اوکی بیخیال بابای قط کردمو سرمو برگردوندم سمت هومن لبای همو بوسیدیم تو همون حالت گفتم طفلک نمیدونه شوهرش داره بهترین دوستشو میکنه و لبشو اروم گاز گرفتم تک خنده ای کرد و سرعتشو تند تر کرد و آبشو خالی کرد توی کسم کنارم دراز کشیدو بغلم کردبعد از یکم عشق بازی خوابیدیم بیدار که شدم حس خوبی داشتم باورم نمیشد این مردی که الان کنارم خوابیده چه نسبتی باهام داره این مرد جذاب و دوست داشتنی که آرزوی هر دختریه اصلا چیشد که اینجوری شد چرا الان بدون لباس کنارشم به پهلوم خوابیدم ملافه ی سفید تختو بیشتر دورم پیچیدمو به قیافه ی جذابش خیره شدم همزمان ذهنم دنبال موضوعی بود که باعث رابطه ی ما شد چند دقیقه پیش بود حالا پشیمونم نمیدونم دوستای عزیز ممنون از راهنمایی ها و انرژی مثبت هایی که بهم دادید توی داستان قبل اینم یکی دیگ از خاطره هام امید وارم دوست داشته باشین ممنون از همراهیتون و غذز خواهی میکنمم بابت عیب های داستان خوشحال میشم نظراتتونو بدونم راستی ستاره و هومن از هم جدا شدن و ما باهم ازدواج کردیم ی زندگی پر از عشقو خوبی دو هفتس حاملم دوستون دارم خداحافظ نوشته
0 views
Date: November 6, 2019