سلام من امیر هستم الان 24 سالمه قدم 180 وزرنم 79 این خاطره ای که براتون تعریف می کنم برای سه سال پیشه اینم بگم که من از بعد از بلوغم دیگه قیافه مردونه ای گرفتم و همه بدنم پشم دراورد اما انصافا کونم بی نظیر بود از بس استیل داشت به گفته همه ی بکنام به همین خاطر همیشه تا زانو هامو با موبر تمیز می کردم طوری که یه خال موهم روش نمیموند و به فامیلام کون میدادم تا همین الان اما تا اون روز به هیچ غریبه ای تاحالا نداده بودم یه روز ظهر که بد حشری بودم و خونمون هم خالی بود زنگ زدم به چندتا از فامیلام هر کدوم یه کاری داشتنو اون روز نشد که بیان منم مثل سگ حشری شده بودم که یه فکری به سرم زد همون لحظه رفتم حموم خونمونو تا زانوهامو کاملا تمیز کردم اینم بگم که پوست بدنم با وجود این که پشم داره اما خیلی سفیده به همین خاطر وقتی تمیز می کنی فوق العاده میشه خلاصه اومدم بیرونو کلی با روغن زیتون چرب کردمو ساکمو برداشتم رفتم حموم عمومی محلمون البته رفتم یه کم دورترا چون احتمال میدادم کسی بشناسه منو خلا وقتی رفتم تو به طرف گفتم شما مشتو مالم میدید گفت اره بعد یه نمره ازش گرفتمو رفتم داخلش همش به فکر این بودم که آیا نقشم میگیره یا نه خیلی حس خوبی بود یه شهوت پر از استرس و خجالت آهان اینم بگم که من همه شرتام پاچه بلند بود به همین خاطر برای اینکه بتونم طرفو تحریک کنم ثبلش رقتم یه شرت هفتیه سایز کوچیک قرمز گرفتم که به زور از پام میرفت بالا خلاصه بعد از ده مین صداش کردم گفت که بیا وقتی اومد دمر خوابیدمو شروع کرد کمرو پاهامو مالوندن اما دست به کونم نزد بعد باهام حرف میزد که کارت چیه منم الکی گفتم تو روز تراکت پخش می کنم بدنم درد میگیره میام اینجا یه ذره مشتو مالش بدم بهتر بشه اون روز هیچ کاری باهام نکرد به طوری که من ناامید شدم که اینکاره نیست اما وقتی داشت میرفت بیرون از نگاهش به پاهام فهمیدم بد جور دلش گیر کرده خلاصه اون روز کلی حالمون گرفته شد شرطمو به دو دلیل انداختم تو سطل زباله حموم و لباسامو پوشیدمو رفتم یکی اینکه من شرط هفتی کلا نداشتم و نمی خواستم ببرم خونه و دوم اینکه قصد تحریکشو داشتم برای دفعات بعدی خلاصه بادمه دو هزارتومن دادمو اومدم بیرون بعد از سه روز دوباره یه شرت همونجوری به رنگ دیگه ای خریدمو رفتم کلی تحویلم گرفتو یه نمره بهم داد انصافه حموماش خیلی سکسی بود همینجوری ادم تحریک میشد قبل از اینکه برم داخل شمارشو گرفتم که وقتی بخوام بیاد زنگ بهش بزنم دیگه سرمو بیرون نبرم چون تابلو بود رفتم داخل تو همون حموم بدنمو تا زانوهام تمیز کردمو شورتو پوشیدمو بهش زنگ زدم اون اومد اما این دفه ه مثل دفه قبلی اما وقتی طاق واز شده بودم که روی پاهامو بماله بهم گفت پاهاتو جمع کن ببر بالا قلنجاتو بشکونم همون به سبک فرقونی بعد منم همون کار و کردم شروع کرد با دستش پامو فشار داد به سمت کمرم و بعد با یه دستش کونمو مالید اما مثلا داشت مشتو مال میداد ولی تا شروع کرد به مالوندنش من به خاطر اوج لذت بد جور شق کرده بودم و بعد یه دفه ابم اومد به صورت خیلی ضایعی که همینطور که داشتم ارضا میشدم پاهامو اوردم پایینو به پهلو خوابیدمو که گفتم بسه مرسی که یه وقت نفهمه ابم اومده ولی صد درصد فهمید خلاصه اون روزم تموم شد و من هفته بعدش دوباره مثل دفه قبل تمیز کرده و باشورت جدید اومدمو بهش گفتم بیا این بار کل شرتمو بین چاک کونم جمع کرده بودو کونمو میمالوند اما کمرو جاهای دیگرو هم به خاطر اینکه بگه دارم مشت و مال میدم بعضی موقع ها می مالوند همش لای کونم باز می کرد که سوراخمو ببینه اما چون شرته همش لای کونم بود فکرکنم نمیتونست ببینه اون روز هم مثل دفه قبل در حالی که پاهام بالا بود ابم اومد و لی کارشو قطع نکردمو اون خودش بعد از پنج دقیقه تموم کردو رفت بعد از یکی دو روز دوباره رفتم این دفه همه کارای قبلو کرد اما اخرش قبل از اینکه پاهامو ببره بالا گفت ما محرمیم شرتتو دربیارم گفتم دربیار دو سه دقیه کونمو مالوند و همشم بازش می کرد بعد گفت پاهاتو ببر بالا قلنجاتو بشکونم ولی چون من لخته لخت بودم خجالت کشیدمو گفتم بیخیال کمرم درد میکنه اونم اون روزو تموم کرد رفت منم جق زدمو رفتم لامصب کاملا داشت سریالی عمل می کرد و اروم اروم کار خودشو داشت می کرد خیلی صبر داشت وحشتناک بود دفه بعدی که رفتم همون اول شرتمو دراورد بعد گفت پاهاتو ببر بالا قلنجاتو بشکونم بعد که بردم بالا به ذره مالیو چون شرط پاهام نبود خیلی خودمو کنترل کردم که ابم نیاد چون خیلی ضایع بود ولی کیر شق شدمو میدید دیگه همه چیز معلوم بود تو فکر این بود که کی قصد اصلیشو رو میکنه که احساس کردم یه تف روی سوراخم انداخت بعدش انگشتشو برد داخل و دراورد بعد یه مقدار مونمو سمت خودش کردو سوال کرد بکنم منم در اوجلذت بهش گفتم بکن خلاصه کردو ابشو ریخت توشو رفت منم خیلی اون روز حال کردم و بعدش هفته ای دوبار میرفتم پیشش بی مقدمه میرفت سراغ کونمو و می کرد دیگه از مشت و مال خبری نبود چهار پنج ماه همینجوری میرفتم پیشش که یار وقتی رفتم دیدم نیست اسمش صبور بود گفتم اقا صبور هست گفت کلا ازاینجا رفت مثل سگ پشیمون شدم که چرا شمارمو بهش ندادم هرکاری کردم که پیداش کنم نشد داستانم به خدا کاملا واقعی بود حتی یک کلمش دروغ نبود حالا هرجور دوست دارید فکر کنید مرسی کی همشو خوندید نوشته
0 views
Date: August 23, 2018