داستانم کاملا واقعیه من امیر ۳۵ ساله و متاهل هستم سمیرا یکی از دخترای فامیل بود که خیلی زیبا بود از بچگی همبازی بودیم و من بعد از اون خیلی کم میدیدمش حدود ده سال پیش بود که توی یک عروسی دوباره همدیگه دیدیم و مدتی باهم در مورد دانشگاه و درس صحبت کردیم اون شب بعدش حس عجیبی داشتم یه جوری عاشقش شدم ولی با اینکه شماره همراهش گیر اوردم نتونستم بهش زنگ بزنم بعد از اون دیگه هیچوقت ندیدمش تا اینکه یک روز که به محیط کار خانمم رفتم دیدم سمیرا هم تو همون اموزشگاه کار میکنه نشناختمش و بعد از اینکه از خانمم خواستم ازش بپرسه که ایا خودشه مطمئن شدم که سمیراست توی این مدت تنها جیزی که ازش فهمیدم این بود که عقد کرده بود ولی منجر به ازدواج نشد وطلاق گرفته بود بعد از اون وقتی میرفتم دنبال خانمم اونم تا نزدیکای خونه میرسوندم یک روز خانمم کار داشت و نیومد و من سمیرا بردم که خونه برسونم تو مسیر بحثی بینمون بازشد که فهمیدم اونم یه حسایی به من داره شمارش ازش گرفتم و کم کم رابطه ما شروع شد سمیرا رابطش با خانمم بیشتر کرد تا راحتتر بامن در ارتباط باشه شبها قایمکی باهم حرف میزدیم سکس تل میکردیم انگار سمیرا اون سمیرای نبود که قبلا میشناختم خیلی راحت بود یک شب باهام تماس گرفت که پدرمادرم رفتن مسافرت اما همینکه دلم برا کردنش صابون زدم گفت برادرم نرفته اون شب به بهانه رفتن خونه دوستش داداشش پیچوند و من با ماشبن رفتم دنبالش همینکه کمی دور شدیم در حال رانندگی دستم بردم سمت شلوارش زیپ شلوارش باز کردم و بردم تو شورتش و برا اولین بار کسش لمس کردم یه انگشتم بردم لا کسش دیدم خیلی آب داره بعد سه تا انگستم بردم تو کسش گفت نیخوای برات ساک بزنم گفتم اره همینجوری که رانندگی میکردم زیپم باز کرد و کیرم که شق کرده بود کرد تو دهنش اصلا باورکردنی نبود دختری که یه زمانی عاشقش بودم و حتی میترسیدم باهاش درمیون بزارم اینجوری داره برام ساک میزنه خلاصه تا مدتها سکس تل ما هرشب ادامه داشت ومنم مش تو کف کردنش بودم اما متاسفنه خونه خالی نداشتم اونم دیگه کم کم داشت سرد میشد تا اینکه یک روز خانمم چندشب رفت خونه پدرش سریع به سمیرا زنگ زدم و ازش خواستم بیاد پیشم اولش ترسید ولی بعد قانعش کردم گفتم زمانی که میبرمت خونمون یه جوری صورتت از بقیه بدزد که کسی مچمون نگیره اما از شانس بعد هنسایه بغلی بیرون بود و داخلم نمیرفت چندبار تو کوچه های اطراف دور زدم اما اون داخل برو نبود شهوتم بر عقلم غلبه کرده بود بالاخره دل زدم به دریا رفتم مرد همسایه سمیرا که قبلا ندیده بود با نگاهی که معلوم بود یه جورایی بو برده نگاه کرد اما اون موقع امیدوار بودم شاید فکر کنه از اقوام نزدیکه سمیرا بردم تو اتاق و سریع مشغول در اوردن لباساش شدم کمی ترسیده بود و اصلا اونی نبود که پشت تلفن از سکس حرف میزد بالاخره لختش کردم و بدن سفیدش کامل دیدم سینه های تپلش خوردم بعد برام ساک زد برا اینکه عادتش بدم دراز کشیدم و اون نشوندم رو کیرم وکه یهو شهوتش زد بالا و کسش اونقدر رو کیرم مالوند که ارضا شد چون باکره بود مجبور بودم لاپایی باهاش حال کنم خلاصه سمیرای خوشکلم رو اول رو با بالا خوابوندم پاهاش جفت کردم و کیرم گذاشتم بین پاهاش بعدش اون پوریشنی که ارزوش داشتم گذاشتم واسه اخر کار یه بالشت گذاشتم زیر شکمش و دمر خوابوندمش بعد خوابیدم رو باسن سفیدش کیرم تف زدم و از لای باسن خوشفرمش گذاشتم بین پاهاش اونقدر عقب جلو کردم که آبم اومد و ریختمش رو باسنش بعد از سکس یکم پکر بود انگار تو حالت شک و تردید بود تا چند روز بعد رابطه ما ادامه داشت اما یک روز بدون منظوری خاص پیامکی سکسی بهش داشتم که فکر میکردی یه روز کیرم با کست لمس کنی یهو بهم ریخت و خواست رابطه تموم بشه و دیگه بهم پیامک ندادیم و رابطه ما کلادقطع شد تا اینکه بعد از چندماه فهمیدم دوباره نامزد کرده بعدا تو یه عروسی دیدمش اخرشب طوری شد که مردها اومدن تو قسمت زنونه یه لباس کوتاه سکسی پوشیده بود و من یه نگاه شهوت امیز بهش انداختم اما یهو از کوره در رفت و زیرلب غرولند کنان رفت لباسش پوشید احتمالا از اینکه الان متاهل شده و من باهاش رابطه داشتم احساس عذاب وجدان کرده بود بهش حق دادم اما خب لذت سکس باهاش چیزی نبود که فراموش کنم نوشته
0 views
Date: July 17, 2019