درود دوستان اول داستان بگم که نمیخوام تخیلات مغز مریضم و بریزم اینجا که دوتا جقی باهاش حال کنن و بگن دمت گرم میخوام هم راهکار یادتون بدم هم داستان کردن زندایی کون گندم خب اول معرفی میکنم من یه پسر 16 ساله ام و وزنم تقریبا 55 البته مطمعن نیستم 17 سانت کیر دارم و کلفتیشم بد نیس ما کلا خانوادگی کیر تقریبا خوبی داریم واسه داداشمم این طوره خب بگذریم داییم که 45 سالش بود و مجرد بود بلاخره تصمیم گرفت ازدواج کنه خار کصه چ زنیم گرفته ناموسن من کون اون زن و تو هیچ فیلم سوپر برازرسی ندیدم الان دو سال از ازدواجشون میگذره و یه دختر یه ساله به اسم آیلار دارن اولا حتی دست هم با زندایی نمیدادم و کاملا شبیه این بچه مثبتا رفتار میکردم کم کم شب شد و روز شد و زمان گذشت خار کصه هر روز بیشتر میرفتم تو کف این زندایی من دین ندارم و از نظر مت سکس با فامیل و محارم گناه نیست بجز مادر پس حسابی افتاده بودم دنبال یه راه که به این کون خوش تراش برسم بعد از کلی تحقیق تو سایت های مختلف سکسی و جنسی به این نتیجه رسیدم اول باید بفهمم میده یا نه از یه سوال جالب شروع کردم صب روز جمعه رفتم خونشون و از شانس خوب من تنها بود مادر بزرگم که 70 سالشه رفته بود واسه دکتر که عینک بگیره این کون قشنگم بچشو خوابونده بود و داشت غذا میپخت بعد از خوش و بش با یه سوال جنجالی شروع کردم گفتم زندایی چطوری با دایی اشنا شدی زنداییم ادم با اعتقادیه گفت هیچی خانواده ها مارو اشنا کردن زنداییم یه زن سفید و تپل و 33 34 سالس برگشتم گفتم اره جون شوهرت ینی قبلن باهم نبودید گفت نه گفتم دوره زمونه خیلی بد شده الان دختره قبل ازدواج کلی میره خونه ی پسره با لبخند جواب داد من که انتظار بیشتر از اینارو داشتم نا امید شدم و رفتم تو اتاق رفتم تو کلش رویال و داشتم بازی میکردم که اومد پیشم نشست برگشت گفت دوس دختر داری من که شکه شده بودم تاحالا باهاش فقط احوال پرسی کرده بودم سرخ شدم گفتم تو فک کن دارم گفت خب تو جزع کدوم زمونه ای از اونا که قبل ازدواج میرن خونه ی دختر من که کپ کرده بودم گفتم نه چن بار تو پارک باهم قرار گذاشتیم مادر بزرگم اومد و منم نهار و خوردم رفتم خونه شب خوابم نبرد ناموسن قدم دوم یه قدم سرنوشت ساز بود باید یه فیلم سوپر ایرانی که بده و بکنش جوان بودن و پیدا میکردم بدون رویت صورت و میگفتم این منم و دارم دختره رو میکنم یکی پیدا کردم و فرداش که از مدرسمم زده بودم رفتم خونشون یهو گفتم زندایی گفت جانم گفتم یه چیز بگم تورو جون آیلار به کسی نمیگی گفت قسم نده بگو نمیگم گفتم رفتم خونه ی دختره گفت زر نزن تو از این جرعتا داری گفتم که من بچه مثبت فامیلم البته به ظاهر گفتم هه باور نمیکنی گفت نه گفتم فیلمشو بدم گفت چی داری گفتم اره سریع گوشیم و گرفت گفت کو فیلمرو اوردم تا دختره رو دید روشو کرد اون ور گفتم چی شده گفت خاک تو سرت هی دختره چقد بدنش تپله کونش گفتم پس چی من میرم رو اینا گفت فک میکنی خوش شانسی گفتم اره گفت ینی قد داییتم خوش شانسی غیر مستقیم گفت کون من ده برابر این دخترس اقا گذشت و یه ساعت دیگه بیکار بود گفتم میای بازی کنیم گفت چی بازی گفتم جرعت یا حقیقت گفت باشه اقا بازی کردیم و اول واسه اون حقیقت اومد گفتم بپرسم گفت بپرس گفتم جنسی ها گفت بیخیال یکس دیگه بپرس گفتم جر زنی نکن باید جواب بدی گفت اه بپرس گفتم منی بریزی تو باسن خوش فرم میشه گفت اره گفتم ینی دایی ریخته توت گفت عه چطور گفتم اخه خعلی خوش فرمه خندید و زد به پهلوم واسه من جرعت افتاد خارکصه گفت دیوار و لیس بزن حشری بود از کارش معلوم بود منم از خدا خواسته به بهترین روش لیسش زدم این دفه واسه اون جرعت افتاد اخ اخ گفتم باید ممتو بمالم گفت ضر نزن عوضی من به شوهرمم نمیدم بماله گفتم من با شوهرت فرق میکنم مالیدم و اونم چ مالیدنی رفتم لباشم بوس کردم گفت این که شد دوتا کار گفتم عیبی نداره قانون بازی اینه رسیدم به گردنش گفت پاشو پاشو بریم بالا خونشون دو طبقس رسیدیم بالا و اصن نمیدونم چی شد بازم این خجالت خارکصه گرفت گفت نمیخوای ادامه ی بازی و بری گفتم آره با لکنت زبون شلوارشو داد پایین و یه هلو اومد جلو چشمام که به التا اوشن گفته زرشکککک دیگه خود سکس و نمیگم فقط خواستم روش یادتون بدم الانم تقریبا هفته ای 4 بار باهم سکس داریم حیف خونشون دوره و گرنه بیشترم سکس میکردیم این داستان کاملا از توهم فاصله داشت و کاملا واقعی بود اگه حس کردید دروغی نگفتم خوشال میشم از تجربه ی کردن دوس دخترمم بگم فرمول کص گیر اوردن خجالت و بنداز دور و از راه شوخی برو دمتون گرم فعلا نوشته
0 views
Date: August 23, 2018