قسمت قبل این قسمت تئاتر پنهان مرد جوان به دست هاش روی فرمان موتور نگاه می کند بعد به ابرهایی که تا دیوار خانه های آن سمت کوچه پایین آمده اند کوچه ها حالا همه خیس از آب و تمیز شده اند انگار باران روی همه چیز را کنار زده و در این بازگشت از کهنگی به نویی همه ی خانه ها و در و دیوارها زبان درآورده اند و می خواهند قصه بگویند بعد برای لحظه ای کوتاه شوهر زن را در ذهنش می بیند با احمقی منحصر به فردی مشغول تلمبه زدن توی بدن یک زن دیگر است مرد نمی داند چرا در ذهنش زن را یک زن از قبایل اولیه ی بشر تصور می کند خیلی بدوی حتی در خیالش زن لخت و عور از خانه اش میاید پیش مرد مرد جوان صورتش را سمت آسمان می گیرد ابرها روی نوک ساختمان نشسته اند مرد جوان برای لحظه ای خیال می کند اگر برود روی پشت بام می تواند کله اش را توی شکم ابرها فرو کند مرد دیگر دست از خیال بافی می کشد و هندل می زند موتور زیرپایش صبورانه و شرمگین شروع به کار می کند بعد موتور را می راند و می رود سر کار نیم ساعت بعد مردی پیتزا را به دست زن می رساند مرد جوان تمام طول ساعت کاری اش به زن فکر می کند حالا باید با او چه کند اگر شوهرش برمی گشت و هم او و هم زن را می کشت چه می شد اصلا نمی دانست شوهر زن از آن قلدرهاست یا از آن مردهای آرام و بی سر و صدا ولی مرموز حتما چیزی بود که او نمی توانست تصورش کند مردی که شاید نمی توانست توی خیالش تصویر دقیقی از او بسازد بیست و پنج پیتزا درست کرده بود و می خواست بیست و ششمی را بسازد که تلفنش زنگ می خورد آقا داوود جونم مراد جان آقا کی زن گرفتی ما نمی دونستیم زنم نیست مراد جان خواهرمه با شوهرش دعوا شده اومده پیش من چی می گی بابا خودش گفت زن توه مراد رفیق سر کارم الان حالا بعد می بینمت بت می گم تلفن را قطع می کند می رود دستشویی و توی آینه خودش را ورانداز می کند بعد می رود در پشتی رستوران و سیگار می کشد دو ساعت هیچ سیگاری نکشیده بود وقتی سیگار می کشد می بیند یک گربه روی لبه ی جدول روبه رویی ایستاده نگاهش می کند به پای گربه برگ و خاک درخت های حیاط پشتی رستوران چسبیده به یاد همسایه ای که زن را دیده بوده می افتد باید جوابی برای همسایه ها آماده کند حیاط پشتی دیوار ندارد بیشتر یک جور پارکینگ و زمین مربعی با دو سه درخت توی آن است گربه تا نزدیکی مرد جوان می آید دهانش را باز می کند خر خر می کند بعد سرش را تکان می دهد مرد جوان می خندد می رود داخل آشپزخانه و یک تکه کالباس می برد می آورد می اندازد جلو حیوان بی زبان گربه کالباس را با مهارت پرت می کند پای درخت بعد دوباره برای مرد سر تکان می دهد بعد دو قدم دور می شود بر می گردد سرش را به سمتی تکان می دهد مرد گیج و ویج خیره به گربه نگاه می کند گربه به حیاط کارگاه نوشابه سازی اشاره می کند مرد سر پا می ایستد تو کارخونه خرخرخر سر تکان می دهد پنجه بر زمین می کشد مرد سیگار دیگری آتش می کند و دنبال گربه می رود گربه از کنار دیوار ساختمان حرکت می کند مرد جوان با لباس فرم آشپزخانه دنبالش راه می افتد تا انتهای کوچه می روند مرد جوان مطمئن است که رئیسش متوجه غیبت او نمی شود چون همین حالا خیلی ناگهانی آنجا را ترک کرده بود و وقتی این چنین می رفت یک فاسق بود می رفت معشوقه اش را می دید سه سال بود این کار را می کرد و همه متوجه شده بودند گربه از زیر فنس می رود تو حیاط ساختمان من چطوری بیام تو بعد می پرد و لبه ی بالای دیوار را می قاپد آنطرف دیوار که پایین می آید گربه منتظرش ایستاده پنج شش متر جلوتر بعد که مرد را می بیند راه می افتد به سمت ساختمان توی حیاط می روند از دور شیشه های کثیف و آب خورده اش پیداست تا پنحره های شکسته ی ساختمان روی نوک پا می دود گربه ولی مجبور نیست احتیاط کند از پشت شیشه ها در ابتدا چیزی از داخل ساختمان کارگاه نمی بیند کمی اینور آنور را میجورد یک پنجره کوچک بالاتر شکسته است پنجره به اندازه ی صورتش است پیت بلند نفتی را با هزار زحمت می آورد جلوی پنجره پیت لرزان و نامطمئن است روی پیت می ایستد سعی می کند سروصدا راه نیندازد امیدوار است توجه کسی را جلب نکرده باشد صورتش را با قاب پنجره تنظیم می کند اول تصاویر برایش ناملموس و غیرواقعی است تا بتواند به دیدن آن ها عادت کند وندثانیه ای وقت می کشد یک گوریل توی سالن می دود و یک زن لخت و عور هم هست انگار بازی کنند دنبال هم می دوند مسخره است اما کمی که می گذرد تازه متوجه گروه فیلم برداری می شود در ضلع تاریک ساختمان درست روبه روی جایی که او ایستاده در انتهای فضای داخلی ایستاده اند و در سکوت تماشا می کنند بعد گوریل می ایستد مثل یک آدم بالغ گوریل سرش را جدا می کند و زیر آن سر یک آدمیزاد پیدا می شود انگار یک آدمیزاد توی تن یک گوریل زندگی می کرده گروه فیلم برداری کمی جابجا می شوند دوباره زن می دود اما ایندفعه مرد از تن گوریل بیرون آمده لباس یک پلنگ پوشیده و چهاردست و پا و با مهارت دنبال زن می دود بیشتر یکجور نمودن قدرت است بعد پلنگ به شکل مضحکی می ایستد و سرش را جدا می کند بازهم به گونه ای که انگار مردی توی پلنگ زندگی می کرده مرد جوان به جایی که گربه ایستاده بود نگاه می کند گربه غیب شده است از روی پیت پایین می پرد ساختمان را واررسی می کند یک مکعب درب و داغان با شیشه های کدر و شکسته با سقفی تیره رنگ یک شیروانی بزرگ باران شیروانی تیره رنگ را خیس و تمیز کرده دوباره می رود بالا ایندفعه یک مرد مشغول دویدن است و زنی رقصان و لوند جلوی مرد می دود و عشوه می ریزد و غمزه می کند بعد هردو می ایستند مرد سرش را از تن جدا می کند سر یک گوریل پیدا می شود بعد سر را حدا می کند سر یک پلنگ پیدا می شود بعد آنقدر سرهارا از روی تن خود بر میدارد که در آخر یک کودک هفت ساله از تن مرد بیرون می آید تن مرد همچون لباسی که ناگهان آدم توی آن غیب شده باشد وا می رود زن کودک را از زمین می کَنَد بغل می کند و می بوسد گربه ناگهان پیداش می شود مرد از پیت پایین می پرد سرش به دوار افتاده است به گربه می گوید کجا بودی این چیه جایی نرفته بودم همینجا بودم مرد جوان ترسیده و شکه شده لبه پیت را چنگ می زند تو می تونی حرف بزنی معلومه می تونم تازه رفیقمم داره میاد البته سگ ها آدم های باحالی نیستن الان میاد کافی براش یه توپ پرت کنی کل زندگیش فراموشش می شه توهم آدم باحالی نیستی یک گربه ای با ترس و لرز این ها را می گوید می خواهد فرار کند و تا آنجا که می شود دور شود ولی کنجکاوی مانع می شود می ایستد جایی نمی رود اوه دوست من چه فرقی می کنه این چیه منو آوردی ببینم تاتر مخفی ولی کو تماشاگر هاش خب معاومه ما سه تا کو ما سه تایی نیست الان میادش راستی کالباس دوست ندارم خب از کجا بدونم توام مرد و سگ و گربه یک ساعت تمام به نمایش پنهان نگاه می کنند بعد چراغ های سالن خاموش می شود از پیت نفتی پایین می پرد می رود سرکارش گربه و سگ به دنبالش راه می افتند اول یه زن و مرد مشکل دار حالا سگ و گربه باهام حرف می زنن بعدشم این ها چرا تو همچین جایی همچین چیز مسخره ای رو فیلم برداری می کردن اینقد نق نزن رفیق همینطوریه صاحب من همیشه منو ول می کنه و میره و فکر می کنه باید منتظرش بمونم ولی من فراموشش می کنم اینطوری راحت ترم وقتی برگشت هم براش دم تکون می دم همیشه همه چی فرق می کنه بپذیر دنیا داره عوض میشه سگ این هارا می گوید پذیرفتم باید برم چندتا پیتزا بزنم و برم خونه یه زن تو خونه ام منتظرمه آره رفیق برو یه زن چیز خوبیه حتی من می پسندم معلومه می پسندی توهمه چیو می پسندی گربه است که حرف می زنند و مرد دوست دارد توجهی نکند مرد وقتی ساعت ده و سی دقیقه شب در خانه اش را باز مب کند اولین چیزی که می بیند نامه ای است که روی میز وسط سالن رها شده است قطعا این زندگی دروغیست دلفریب پسندیده و خوش رنگ و لعاب پس چه چیزی در این میان را می توانیم حقیقت نامیم و موضوع من دقیقا سر همینه من اومدم دوباره به خونه ام که گاییدنش رو ادامه بده می خوام خودش سبب ازبین رفتن خودش بشه با موندن فقط از جلو رفتن یک پروسه جلوگیری می کردم هرچیزی باید تا انتها جلو بره چیزهای نصفه نیمه عقیم اند باید آوردی داشته باشه زن تلاش کرده بود تاثیر حسی مورد نظرش را روی مرد جوان بگذارد لحن نامه اش بارها از فرم ادبی و شاعرانه به خودمانی و عامیامه تغییر می کرد ولی مرد روی صندلی نزدیک میز نشست و سیگاری روشن کرد کمی بعد نامه را پرت کرد روی میز مرد می گذارد که زن تمام کیر را درسته قورت بدهد حلقه ی لب های صورتی رنگ زن را که در انتهای کیر سیاهش می بیند کیرش را کمی بیشتر توی حلقوم زن فرو می کند زن چشمانش خمار می شود با بینی نفس می کشد مرد نمی داند با بینی نفس داخل می رود یانه نمی داند سر کیرش کجای دنیای درونی بدن زن را مالش داده و یا شاید بسته لب های زن روی کیر حرکت می کند کمر کیر از توی لب ها بیرون می آید بعد سر کیر را توی لب هاش می گیرد و مثل یک آبنبات توی لب های غنچه اش می مکد مرد می خندد شیره اشو بکش بیرون زن کمر کیر را با دست راست می گیرد سر کیر را از لب ها جدا می کند درکوچه باد می وزد درخت ها با شاخه هاشان خش خش می کنند کمی بعد که باران می گیرد زن دوباره مشغول خوردن کیر مرد است مرد اعتراض می کند نیم ساعته داری می خوری بذار بکنم توش نمیادش اینجوری زن کمر کیر سیاه و دراز را می گیرد و سر بزرگ کیر را به لب هایش می مالد گونه های برجسته ای دارد صورتی لاغر و استخوانی شکمی صاف سینه های شرمگین و کوچک بر تن لاغر و دنده های آشکارش می خوام با خوردن بکشمش بیرون می خوام دهانمو پر از آدم های آینده کنم مرد می خندد مشخص نیست سکس برایشان لذت بخش است یا خنده آور زن با شیطنت ادامه می دهد می دونی سالانه چندمیلیون آدم توی دهان و معده ی مردم دیگه قورت داده میشه ما همه همو می خوریم ولی هیچ چیز به خوشمزگی کیر تو نیست مرد گونه های خشکیده زن را با پشت انگشت ها نوازش می کند چرا به تو می گن کولی توکه خیلی سرت میشه زن دندان های ردیفش را نشان مرد می دهد انگار که می خندد چون مساله اصالت نیست من کولی باشم عرب باشم یا ترک یا لر تو داری منو می کنی و منم کیرتو می خوام زنت که از خونواده ی خوبیه و درس خونده است هم همینو می خواد اون چطوری کیرتو می خوره وقتی داشتی منو می کردی بدش اومد منو هم یکی زد چون فکر می کنه من کولی ام دفعه ی قبل که منیژه سیاهه رو می کردی هم همینطوری بود دفعه پیش از خونه ات رفت حالا توی اتاق بغل خوابیده مطمعن باش که با صدای گاییده شدن من کسشو میماله به یاد اون پسری که پیک بود سینه هاش پر از شهوت خواستن کیر میشه تو ذهنش اون پسر من رو می کنه خودشو می کنه همه رو می کنه تو توی دنیای بیرون از ذهنش اونو می کنی منو می کنی منیژه ملیحه فاطمه و همه رو می کنی همه امون همینو می خوایم که یکی همه رو بکنه بعد کیر را به گونه ها و چشم ها و لپ و همه جای صورتش می کشد پاشو منو بگا زن می رود نزدیک دیوار دست هاش را به دیوار تکیه گاه می کند کون لاغر و استخوانی اش را عقب می دهد و کمرش را قوس می دهد چاک کون باز می شود و کسش بیرون می افتد اینجوری سرپایی بکنم بعد باز حرف می زند منیژه می گفت خوبیه تو اینه که خونه ات روبه روی واحد ماست زنت خواب باشه زنت هرجایی باشه میشه حبسش کرد و مارو بیاری خونه ات و بکنی اون دفعه که در حموم رو از بیرون روش قفل کرده بودی اونقدر احمق بود که باورش شده بود تو خواب رفتی ولی بهت بگم اینکه اومده خونه و راحت تو اتاق بغل می خوابه و کاری به کارت نداره مشکوک و خطرناکه حالا اون کیر گنده اتو بیار و منو سواری بده روش دوست دارم بزنی که جرم بدی بکن منو حسابی بکن نوشته
0 views
Date: November 10, 2019