سلام ، اونقدر دوستان خاطره گفتن که منم هوس کردم یه خاطره بگم . البته من به قشنگی دوستان دیگه نمیتونم
تعریف کنم اما سعی خودمو میکنم.تا چه قبول افتد و …اول اینو عرض کنم که من از دوران جوونی فاصله
گرفتمو دیگه دارم به طرف میانسالی میرم . تقریبآ ۴۱ سالی دارم . اون وقتا که حدودآ ۲۲ سالی داشتم کارم
فروشندگی لباس تو خیابون ولی عصر بود واونجا کلی جنگولک بازی میکردم وحالی میکردم که وقتی
یادش میافتم حال خوشی بهم دست میده. حالا بعد از اون همه دوران خوش و بعد از ازدواج دیگه با هیچ
زنی سکس نداشتم و راستش رو بخواهید هوس میکردم که یه سکس با یه زن دیگه داشته باشم ولی دلم
راضی نمیشد و از شما چه پنهان برای خودم فانتزی هم داشتم و گاهی وقتا در نبود همسر گرامی یه دستی
هم به سر این عزیزخان که نداریم حالیش نمیشه میکشیدم تا اینکه یه روز که داشتم میرفتم جایی
(البته با موتورسیکلت) تو خیالاتم داشتم برای خودم حساب و کتاب میکردمو میرفتم که دیدم یه
خانمی داره از کنار خیابون هراسان و تند تند راه میره و هی برمیگرده پشت سرشو نگاه میکنه وقتی داشتم از
کنارش رد میشدم یه لحظه نگاهم کرد و صدام کرد.آقا ببخشید.اولش فکر کردم با من نیست اما وقتی دیدم
دستش رو که بطرفم دراز کرده بود با نامیدی پایین انداخت شک نکردم و ایستادم وقتی بهم رسید با یه نگاه
خاصی پرسید شما پیک کار میکنید؟ (دوستانی که ایران زندگی میکنن میدونن که پیک موتوری این روزا
کارش جابجایی بسته یا بار و گاهی وقتا مسافر هستش) جواب دادم خیر و یه نگاهی به سرتا پاش کردم یه زنی
حدود ۳۵ ساله با مانتوی مشکی و سرو وضع مرتب که نسبتآ قد بلند هم بود . با معذرت خواهی اون به خودم
اومدم گفت ببخشید و با عجله به راهش ادامه داد صداش کردم: خانم. برگشت نگاهم کرد گفتم میتونم کمکتون
کنم؟ مزاحم نمیشم نه . گفتم خواهش میکنم. جوری گفتم که بدونه نمیخوام مزاحمت براش ایجاد کنم .
اگه کاری از دستم بر میاد بفرمایید. من ومن کرد راستش من باید خودمو برسونم جایی و پولی رو برسونم
دست کسی عجله دارم. گفتم اشکالی نداره من وقتم آزاده اما شما میتونی سوار موتور بشی؟
گفت مجبورم و اومد طرف موتور سوار شد . پرسیدم کجا برم؟باید بریم خیابون تخت طاووس بیمارستان طوس
که من پرسیدم خدا بد نده اتفاقی افتاده؟ جواب داد نه برای من نه یکی از دوستانم تلفن زده اونجاست.
خلاصه وقتی رسیدیم دوستش دم در منتظرش بود پول رو داد به دوستش که یه زن مسن بود واونم داشت
ز من تشکر میکرد که اون خانم ازش سوآل کرد چقدره ؟ گفت ۲۰۰ تومن اونم با ناراحتی گفت که کمه
منم در حال تعارف تیکه پاره کردن بودم که اینو شنیدم و مکث کردم (فردین بازی کار دستم داد)
گفتم میتونم کاری انجام بدم براتون؟ با یه حالتی که هم آره بود هم نه گفت : دیگه شرمندم نکنید تا همینجاشم
مزاحمتون شدم پرسیدم چقدر کم دارین؟ (حالا تو همین گیرو دار داشتم فکر میکردم که نکنه همش کلکه
و میخوان سرکیسم کنن. اون دوستش با دستپاچگی و ناراحتی گفت نه ( یعنی روتو کم کن برو).
من که از لحنش اینو خوندم. اما مسافر عزیز من که حالا کمی با من خودمونی شده بود . گفت من خیلی
زود به شما بر میگردونم و نذاشت که من یا دوستش فکر کنیم و نشست روی موتور راستش جا
خوردم یهو زیادی خودمونی شد. گفت ما زود برمیگردیم و منو با این حرفش وادار به حرکت کرد.وقتی راه
افتادم گفت شما اگه نداری لطف کن منو برسون از کسی میگیرم البته جبران میکنم. دیگه حرفی از دهنم
بیرون اومده بود و رفتم کنار یکی از عابر بانک ها و پرسیدم چقدر کم بود؟
پیاده شدیم پول رو تو چند مرحله گرفتم و برگشتیم بیمارستان .
پیاده شد و گفت چند دقیقه دیگه برمیگردم رفت وبرگشت کلی تشکر کرد و دیدم کارتی رو از تو کیفش درآورد
داد به من که این کارت شناسایی منه اینم شمارم. یه کاغذ داد دستم حالا از من انکارو از اون
اصرار که نه لازم نیست من شمارو قبول دارم اونم میگفت من درک میکنم که شما باید اینارو داشته باشید با
اصرارش تسلیم شدم و منم کارت خودم رو بهش دادم خداحافظی کردم وقتی برگشتم محل کارم دیگه شب شده
بود. فردا صبح زود رسیدم محل کارم که تلفن زنگ خورد. خودش بود با کلی تشکر که باید این پول رو به شما
برسونم (اینهمه عجله؟) یه جوری شدم آخه اصلآ فکرنمیکردم صبح به اون زودی زنگ بزنه گفتم حالا دیر
نشده که اصرار کرد ومنم آدرس دادم و گفتم بدین به یکی از همون پیک موتوری ها و خداحافظی کردم. اینم
بگم که اون موقع اصلآفکر سکس و این چیزا نبودم. تا ظهر منتظر موندم خبری نشد ساعت ۵ بعد از ظهر شد
و دیگه از اومدن پیک ناامید شده بودم که زنگ زدن رفتم از چشمی نگاه کردم دیدم یه (بهتر بگم هلووووووووو)
پشت دره باز کردم آشنا بنظرم اومد گفتم بفرمایید سلام کرد با یه حالت آشنایی گفت نشناختین؟
خشکم زد آخه اون که این شکلی نبود یه روسری شالی با موهای بلوند که یکطرف پیشونیشو پر
کرده بود. مممممممممممممممم دستپاچه شدم دیدم ملت دارن نگاه میکنن تعارفش کردم بیاد تو آخه تو اون محلی
که من کار میکنم راستش این تیپا دیده نمیشه پایین شهره دیگه .
تعارفش کردم بشینه. مونده بودم که این کیه دیگه نه به موتور سوار شدن دیروزش نه به این تیپش راستش
اصلآ دیروزش با امروزش نمیخوند تو ذهنم داشتم اینارو مرور میکردم که پول بدست اومد طرفم دیدم دیگه
لوس بازیه تعارف کنم گرفتم گذاشتم رو میز. نگاهم همینجوری به اون بود که خندید. چی شده؟ راستشو
گفتم. اینکه تعجب کردم. بازم خندید گفت شما لطف داری اما دیروز بخاطر مشکل دوستم کمی بهم ریخته بودم
وگر نه من معمولآ اونجوری بیرون نمیام براش چایی ریختم حالا برعکس دیروز یه جور دیگه نگاهش میکردم .
زود متوجه شد. پرسید شما همیشه تا اینوقتا کار میکنید؟ همسرتون .خانواده؟ مثلآ یدستی زد .
من گفتم بعله معمولآ تا دیر وقت اینجا میمونم. سرتون شولوغه؟ گفتم نه خیلی . کلآ اینجا بیشتر بهم خوش میگذره
اینو با شیطنت گفتم . گفتچطور؟ خوب با کامی جون! رفتم طرف کامپیوترگفتم با اینترنت و یه فکری به سرم زد.
آدرس زدم سکاف.
زدم به سیم آخر صداش کردم اومد نشست کنارم مثل اینا که مدتیه باهم آشنان گفتم با اینا سرم گرمه. یکی از
داستان هارو براش باز کردم یکمی خوند دیدم داره جابجا میشه پرسیدم راستی شما متاهلی؟فوووووووت نه
یعنی آره اما اون چند سال پیش رفت خارج از ایران که ما بعدآ بریم پیشش اما بعد 7 سال چی بگم حتی دریغ
از یک تلفن. اونجا ازدواج کرده . داستانو میخوند. داشتم فکر میکردم که یعنی ممکنه؟؟؟؟؟؟؟؟ دلو زدم به دریا
کمی بهش نزدیکتر شدم دیدم چیزی نمیگه بد جوری رفته بود تو مونیتور آروم سرمو بردم طرفش سرشو کنار
کشید . چیکار میکنی؟ تو دلم گفتم خراب شد که دیدم پاشد مانتوشو درآورد گفت من میخوام بقیه ی این داستانو
بخونم. مونده بودم که کارمو بکنم یا نه؟آخه یهو بد جوری وسوسه شده بودم دلمو به دریا زدم دستمو از پشت
سر گذاشتم رو شونه هاش دیگه دست خودم نبودعزیزخان بیدار شده بود بوی عطرش داشت دیونم میکرد .
اصلآ حال خوبی نداشتم محو داستان بود یا نمیدونم اونم مثل من حالش خراب بود چیزی نگفت یه آستین حلقه
ای آبی تنش بود آروم دستمو بردم از پشت گردنشو مالش دادم یه آخیش گفت وسرشو به پشت خم کرد
همونجور که ایستاده بودم لبمو گذاشتم رو لبش و فقط یادمه که طبقه بالا روتخت کنارم لخت خوابیده بود .
داشتم نوازشش میکردم باورم نمیشد آروم از گردنش تا نوک پاهاشو میبوسیدمو اونم آروم خوابیده بود اول فکر
کردم که سکس براش بی اهمیته وفقط میخواد جبران کرده باشه اما بلند شد. نشست ومنو خوابوند اومد روم سر
خورد بطرف کیرم سرشو یه لیس زد ومحکم فشارش داد تا تهشو کرد تو دهنش طوری میخورد که احساس
میکردم تو کسش گذاشتم من دیگه هیچی نمیفهمیدم دیدم الانه که آبم بیاد گرفتم خوابوندمش.وقتی به صورتش
نگاه میکردم به چشمام زل زده بود . پاهاشوباز کردم من که بهشتو میدیدم. یه کس بیمو که از شدت شهوت تپل
شده بود . برای منکه بهشت بود. حیفم اومد نخورمش با زبونم رفتم سراغش اولین لیسو که زدم دادش در
اومد. منم ادامه دادم تااینکه دیگه کم کم جیغش در اومد چوچولش رو چنان مک میزدم که فریاد میزد. به
التماس افتاده بود که بسه .
بلند شدم پاهاش باز بود خوابیدم روش و لباشو با لبام گرفتم دستشو آورد کیرمو گرفت کشید طرف
کسش.واییییی زود باش مردم. وقتی سرشو کردم توش یه آهی کشید که بیشتر حشری شدم شونه هاشو با دستام
گرفتم. کاملآ تو مشتم بود خیلی آروم میکردم توش و درش میاوردم با هر بار تکرارآهی میکشید که منو به
اینکار تشویق میکرد زمان رو از یاد برده بودیم انگار میخواستیم فقط بهم دیگه لذت ببخشیم کاری رو میکردم
که اون دوست داشت با سینه هاش بازی میکردم هنوز نگاهش روی صورتم بود. با همون صدای هوس
انگیزش گفت صبر کن. حالا نوبت اون بود بلند شد منو خوابوند اومد بالا. اون بالا خیلی قشنگتر بود راستش
اصلآ فکرشم نمیکردم یه همچین سکسی با این هلو داشته باشم برام مثل خواب بود نشست روکیرم وقتی رفت
توش دستامو با دستاش گرفت کمکش میکردم بالا پایین کنه با هر حرکت سینه هاش تکون میخوردن ومنو به
هوس مینداختن بخورمشون همونجور بقلش کردم نشستم سینه هاشو میخوردمو اونم آروم آروم به حرکتش
دامه میداد دستمو دور کمرش حلقه کردم وسعی میکردم کیرمو بیشتربکنم توش احساس کردم خسته شده
خوابوندمش رو تخت نمیخواستم خستش کنم آخه حالا کار داشتم. باهاش کمی به خودم فشارش دادم جالب بود
مثل زن وشوهرا بوسیدمش اونم انگار احساس آرامش میکرد .
برش گردوندم زود منظورم رو فهمید زانو زد و باسنشو داد بالا دو طرف باسنشو گرفتم سر کیر بیقرارمو
گذاشتم روی لبه های کسش میمالیدم به لبه هاش تا خوب خیس شه اینبار محکم کردم توش تکون خورد به
طرف جلو محکم نگهش داشته بودم تلمبه زدم اونم خودشو عقب جلو میکرد تازه اونوقت چشمم به سوراخ
قهوایی افتاد که داشت بهم چشمک میزد با شستم شروع کردم به مالش دادن احساس کردم کمی مکث کرد ازش
اجازه گرفتم با تآخیر جواب داد که آخه و ساکت شد (این یعنی مواظب باش) منم که دیگه تو عالم رویا بودم به
مالش سوراخش ادامه دادم مثل اینکه ترسیده بود خودشو جمع میکرد هنوز داشتم تلمبه میزدم . کشیدم بیرون
بلند شدم. پماد ا-د برداشتم زود برگشتم نمی خواستم حالتش عوض شه دوباره نشستم پشتش یه بوس از باسن
قشنگش برداشتمو دور باسنشو میلیسیدم میخواستم بیشتر حشریش کنم که کارم راحت باشه دوباره گذاشتم تو
کسش تو همون حال یه کمی پماد مالیدم و با دستم شروع به مالیدن کردم مالش میدادمو انگشتمو بیشتر میکردم
توش وقتی اینکارو میکردم سرشو به طرف بالا میاورد و خودشو به طرف جلو میکشید کم کم راه برام باز
میشد دیدم اگه زیاد ادامه بدم ممکنه پشیمون بشه سر کیرمو درآوردم وکمی آب دهن با دستم مالیدم سرش یه
لیزیه خاص داشت دستم هنوز چرب بود وقتی با آب دهنم مخلوط شد مثل سرسره شد (یه بار امتحان کنید
متوجه میشید چی میگم) سرشو گذاشتم رو سوراخ خودمو کشیدم جلوتراونم با من حرکت کرد با دستم از دو
طرف گرفتمو آروم آروم سرکیرمو میکردم توش اولش یه آی گفتو جلوتر رفت .حالا کلاهکش رفته بود توش.
یکم صبر کردمو دوباره ادامه دادم خم شده بودم روش و موهاشو از پشت نوازش میکردم میخواستم ترسش
بریزه دیگه حالا اونم رام شده بود و خودشو جمع نمیکرد شروع کردم تلمبه زدن که صداش در اومد آییییییییی
این آییییی گفتنش منو حشری میکرد داشتم تلمبه میزدم و با دستم نوازشش میکردم اونم میدونست چطور منو
حشری کنه آیییییییییی اوففففففففففف آیییییییییی اوففففففففففف . دیگه رو هوا بودم اونم انگار بدش نیومده بود
(بعدآ بهم گفت که نمیدونم چراگذاشتم از پشت بکنی آخه خیلی از اینکارمیترسیدم ).
بعداز کمی تلمبه زدن ازش خواستم حالتشو عوض کنه. به پشت روی تخت خوابوندمش و پاهاشو باز کردم سر
کیرمو گذاشتم رو اون سوراخ خوشگلش که حالا داشت بازو بسته میشد با یه فشار کوچولو رفت تو. میخواستم
اینجوری بکنمش چون دلم میخواست صورتشو موقع کردنش ببینم نمیدونم چرا اما اینکارو خیلی دوست دارم
پاهاشو تا جاییکه میشد باز کرده بود و جمع کرده بود رو شکمش. خم شدم روش و با شکم کسشو مالش میدادم
با دستم صورتشو گرفته بودم با لبش بازی میکردم میخواستم خاطره خوبی از سکسمون داشته باشه تلمبه
میزدمو اونم با آه کشیدنش منو تشویقم میکرد دلم میخواست همه اون سالها رو که حسرت یه همچین سکسی رو
داشتم تلافی کنم اصلآ دلم نمیخواست تمومش کنم دیگه تو اوج لذت بودیم که اون با تکون تکونای زیاد به
اوجش رسید و ارضا شد اما من دلم نمیخواست تمومش کنم اون دیگه کاملآ بی حال شده بود منم بلند شدم .
میخواستم کمی حالش جا بیاد آخه من هنوز آبم نیومده بود (من از هیچ چیزی برای به تآخیر انداختن استفاده
نمیکنم) کمی کنارش دراز کشیدم منو میبوسیدو با موهم بازی میکرد .آخیششش انگار خالی شدم.گفتم اونم چه
خالی شدنی. تو چی؟ اینو با تعجب پرسید. گفتم حالا وقت زیاده . تو که دیرت نشده؟ ها؟ اگه دیر کنم بچه ها
نگران میشن .دیدم ممکنه مرغ از قفس بپره شروع کردم به بازی با کسش .میگفت من بسمه اما من ادامه دادم
باز شروع به خوردن کسش کردم تا دوباره لبه هاش پف کرد با دستمال کاغذی کیرمو پاک کردمو نشستم وسط
پاهاش گذاشتم توش پاهاشو بالا بردم بازم اون آه کشیدنای قشنگشو شروع کرد . کمرشو به سمت بالا میاورد
منم همونجور که تلمبه میزدم دستمو بردم از زیر باسنشو گرفتم آوردم بالا کیرم تا اونجا که جا داشت رفته بود
تو کسش کمرشو حرکت میداد و با کسش کیرمو میمکد داخل. دیگه داشتم دیونه میشدم اینبار با هم ارضا شدیم
اونقدر اون لحظه تو اوج بودم که ازش سوآل نکردم که آبمو کجا بریزم اونم هیچی نگفت افتادیم تو بقل همدیگه
و صورت همو بوسه بارون کردیم بعد از کمی استراحت ازش قول گرفتم که بازم با هم سکس داشته باشیم اما
اون شرط کرد که هر وقت موقعیتش مناسب باشه و ازم قول گرفت که مزاحمش نشم. منم با کمال میل قول دادم
الان از اون روز ۲۰ روز میگذره چون بهش قول دادم ازش درخواست سکس نکردم و فقط چند بار با تلفن
احوال پرسی کردیم .
امید وارم که همه دوستان ایرادات نوشتمو ببخشن چون تا بحال برای هیچ کس خاطره تعریف نکردم
نوشتن که جای خود داره .