20 سال عذاب وجدان ۴ و پایانی

0 views
0%

قسمت قبل بعد از بیرون اومدن از بیمارستان دیگه دنیا برام اونجوری که فکر میکردم نشد راستش این اتفاقات یجورایی منو یک شبه بزرگ کرد باعث شد به خیلی چیزا فکر کنم به اشتباهات زندگیم کارهایی که نباید میکردم و کردم ادم وقتی قلبش یه جا گیر میکنه و کسی رو واقعا دوست داره به خیلی چیزا دیگه فکر نمیکنه حتی شاید به این موضوع که اصلا بودن با اون طرف به نفعت نیست و نبودنش بهتر از بودنشه ولی نمیشه با قلبی که برای کسی میتپه مقابله کرد دو هفته ای از اون اتفاقات گذشته بود و من دیگه داشتم سعی میکردم تمام اتفاقات بد زندگیمو پشت سر بزارم و برای خودم یه برنامه بچینم برای ایندم برام یه اس ام اس اومد بازش کردم دیدم از مادر ایلاره نوشته پیمان جان این چند وقت هرچی زنگ زدم اس دادم که جویای احوالت بشم جوابی ندادی میدونم عزیزم حق داری و من کاملا حق رو به تو میدم پیمان جان من دارم چند روز دیگه بر میگردم و میخوام خواهش کنم واسه اخرین بارم که شده همدیگرو ببینیم میدونم برات سخته اما خواهش میکنم بیا همو ببینیم تو فکر رفتم که چی جوابش رو بدم از طرفی هم انقدر دلم ازشون پر بود که حد نداشت راستش ابروی منو جلوی خانوادم برده بودن جوری که مادرم وقتی از ماجرا خبر دار شد حتی وقتی مجبور شدم بهش در مورد بیمارستان و همینطور حرفای مامان ایلار بگم بد جوری نفرینشون کرد حتی مادرمم یه جورایی قلبش شکست بالاخره بچش بودم و نگران حال من بود تصمیم گرفتم جوابش رو بدم جواب اس رو اینطوری دادم امیدوارم ایران بهت خوش گذشته باشه هر چند برای من زهر مار بود اما حداقل برای شما شاید خوب بود باشه همدیگرو میبینیم اگه دوست داشته باشی یه چند روزی میتونیم بریم شمال که هم من یکم روحیه بگیرم هم شما حداقل برا اخرین بار شمال رفته باشی بعد فرستادن پیام خیلی سریع بهم زنگ زد و خیلی خوشحال بود که جوابش رو دادم و قبول کردم ببینمش از خداش بود که بریم شمال میدونم چه فکری ممکن بود تو سرش باشه به همون اندازه منم فکرایی تو سرم بود و میخواستم انتقام این 2 سال رو جوری بگیرم که تا اخر عمرشون نه ایلار و نه مادر ایلار هیچ وقت از یاد نبرن میدونم فکرم خبیسانه بود اما تو اون زمان هیچ فکری به غیر از تلافی کردن به دهنم نمیرسید فردای همون روز راهی شمال شدیم یه ویلا اجاره کردیم وقتی رسیدیم من خیلی خسته بودم راستش زیاد حال خوشی نداشتم اما تمام فکرم انتقام بود داغی که به دل من گذاشته بودن هیچ جوری اروم شدنی نبود بعد رسیدن به ویلا سریع لخت شدم که برم دوش بگیرم داشتم دوش میگرفتم که تصمیم گرفتم نقشمو عملی کنم مادر ایلارو صدا کردم برا اینکه هی نگم مادر ایلار یه اسم مستعار انتخواب میکنم مثلا ستاره ستاره خانوم ستاره خانوم اومد دم در حمام و گفت جونم پیمان جان چیزی میخوای اره ستاره خانوم میشه بی زحمت شرت منو از ساک بدی یادم رفت بردارم باشه پیمان جان خیلی اروم در حمام رو نیمه باز گذاشتم و خودمم زیر دوش جوری خودم رو قرار دادم که وقتی در رو باز میکنه بدن لخت شده منو ببینه همینطور کیرمو درو باز کرد پیمان بیام تو اره بیا ستاره جان اومد تو حمام و من شرت رو ازش گرفتم و تشکر کردم یه نگاهی به من کرد میدونستم روش نمیشه حرفی بزنه پس بنابر این خودم دست به کار شدم ستاره میخوای تو هم دوش بگیری لخت بودن من که فکر نکنم برا شما اونور ابی ها زیاد چیزه هیجان انگیزی باشه لبخندی زد و گفت نه مشکلی نیست از حمام رفت بیرون لباس هاشو در اورد و اومد تو راستی من از اول داستان در مورد مادر زن و خصوصیات ظاهری حرفی نزدم ستاره قدش تغریبا 175 بود پوست سفید دماغ عمل کرده سینه های عمل کرده البته بعد از لخت شدن فهمیدم سینه هاش عملی است لاغر خوش هیکل و خوشت اندام چون ورزش هم میکرد در ضمن سنش هم زیاد نبود اون زمان حدود 32 سالش بود من هم 21 سالم پس زیاد اختلاف سنی نداشتیم الان که بهش فکر میکنم میبینم بد هم نبود اگه میتونستم با اون برم شاید زندگیم بهتر از چیزی میشد که الان دارم اومد تو حموم من تو نخ کار خودم بودم داشتم خودمو لیف میزدم اونم داشت خودش رو خیس میکرد یه دست سرش رو با شامپو شست من نشستم رو زمین من شرت پام نبود اما ستاره شرت پاش بود موقعی که میخواست بدنش رو بشوره شورتش رو هم در اورد توی این مدت هر دو سکوت کرده بودیم و چیزی نمیگفتیم تا بالاخره مهر سکوت شکسته شد ستاره پیمان ساکتی نمیخوای حرفی بزنی چی بگم ستاره چی دوست داری بشنوی ستاره نمیدونم هر چی میخوای بگو من گوش میدم باشه چیزی که الان میخوام کردن توست دوست دارم جوری بکنمت که همیشه یادت بمونه این کادوی من واسه رفتن توست اومدم سمتش و بغلش کردم لبام رو گذاشتم رو لباش و شروع کردیم به لب بازی خیلی خوب بود حرفه ای لب میداد و با ولع خاصی لبامو میخورد من عاشق لب بازی هستم حتی از سکس هم بیشتر دوست دارم سینه های سفت و سر بالا و سفتی داشت و حسابی با دست هام محکم میمالوندم و فشارش میدادم کم کم صدای اه و نالش حمام رو پر کرده بود دیگه جفتمون اماده بودیم چیزی که از سکس با اون میخواستم عشق و حال نبود دلم میخواست تحقیرش کنم خوردش کنم همینجوری که قلب و روح من خورد شده بود از زیر اب اومدیم بیرون خودمون رو خشک کردیم و رفتیم روی تخت بهش گفتم ستاره من تو سکس مثل ادمای دیگه نیستم سکس من فرق داره گفت باشه عزیزم هرچی تو بخوای میدونستم هر چی بگم نه نمیاره از فیلمای پورنی که تا اون زمان نگاه کرده بودم چندتا روش رو تو ذهنم داشتم که روی ستاره پیاده کنم وقتی دراز کشیده بود با دوتا لباس دستاشو بستم به تخت یکی از پاهاشم با روسری بستم چیزه دیگه ای نداشتم که باهاش اون یکی پاشو ببندم کمر شلوارمو در اوردم و اون یکی پاشم بستم شهوت رو تو چشماش میدیدم اومدم روی صورتش نشستم گفتم برام ساک بزن دهنشو باز کرد کیرمو کردم تو دهنشو شروع کردم به عقب جلو کردن به حدی ناجور تو دهنش تلمبه میزدم که احساس میکردم داره خفه میشه هی اوق میزد با کف دستم اروم میزدم به صورتش یه کم بیشتر بازم بیشتر صورتش قرمز شده بود اما هنوز حرفی بهم نمیزد که بس کنم و اینکه بگه داره اذیت میشه حرفه ای تر از این حرفا بود که بخواد با این کارا کم بیاره پاهاشو باز کردم دادمش بالا یه کم کیرمو مالیدم به کسش کسش خیس اب بود معلوم بود داره لذت میبره از یه طرفم من لجم گرفته بود کیرمو یه جا تا ته فرو کردم تو کسش جیقش در اومد با این یه شکم زاییده بود اما کسش تنگ بود با هر چی جون تو بدنم بود تلمبه میزدم هم داشتم حال میکردم هم حرص میخوردم یهو به فکرم رسید فوهشش بدم ستاره جونم پیمان جوووون بکن تاته بکن جرم بده شروع کردم به فوهش دادن جنده عوضی تو از سگم کمتری برده منی کثافت میفهمی هرزه ستاره جوووون اره هر چی بخوای هستم هر ترفندی که به نظرم میرسید انجام دادم با تمام قدرت میزدم رو کونش رو کمرش موهاشو کشیدم خلاصه هر چی به ذهنم میومد انجام دادم به این امید که بگه پیمان بسته دارم اذیت میشم یا چه میدونم خودمم راستش نمیدونستم اگه چی بهم بگه ممکنه ارومم کنه تا صبح شاید بار کردمش اما هیچ فایده ای نداشت راستش خودم شده بودم جنازه به جا اینکه اون رو اذیت کنم خودم اذیت شدم کمرم راست نمیشد نمیتونستم راه برم حتی رو تخت نمیتونستم تکون بخورم کمرک خشک شده بود با همون حال داغون خوابم برد وقتی چشمام رو باز کردم شده بود فردا بعد از ظهرش وقتی بیدار شدم صداش کردم تو اشپزخونه بود داشت غدا درست میکرد اومد تو اتاق با کلی غذا شینسل مرغ سوسیس کالباس اب پرتغال کمی گردو بادوم زمینی شیر و موز خلاصه هر چی فکر کنی اماده کرده بود اون خیلی زودتر از من بیدار شده بود و رفته بود بیرون خرید و کلی خرتو پرت خریده بود همش هم چیزایی بود که واسه پر کردن کمر من و جون گرفتن من خوب بود خلاصه مثل گاو خوردم جوری که انگار 100 ساله گرسنه هستم هیچ وقت همچین حسی رو تو عمرم تجربه نکرده بودم اون خوشحال بود و همش میگفت پیمان بهترین سکس عمرم رو با تو داشتم اما من ناراحت بودم به خواستم نرسیده بودم و چیزی که فکر میکردم از اب در نیومد فردا شبش با هم سکس کردیم این دفعه از کون کردمش تاحالا از کون نداده بودد خیلی عذاب کشید واسه کون دادن اما وقتی به جایی رسید که عادت کرد تازه خوشش اومد روز بعدشم باز سکس کردیم اما با یه تفاوت بزرگ وقتی دیدم با سکس کردن و رفتار نا مناسب تو سکس نمیتونم تحقیرش کنم فکر دیگه ای کردم یادم نمیاد تو اون زمان کسی فیلم از سکس با موبایل گرفته باشه البته راهی هم نبود چون گوشی هوشمندی نبود به اونصورت چند تا برند مثل نوکیا با یک سری مدل ها مثل ان95 و سونی اریکسون تازه اومده بود که دوربین خوبی داشت و همینطور حافظه خوبی داشتن ولی جرقه این کار به ذهنم رسید با لپتابی که با خودم برده بودم با یه نرم افزار و وب کم لپتاب از سکس اخرین شبمون فیلم گرفتم و نگهش داشتم واسه روز مبادا الان که فکرش رو میکنم عقده ای ترین کار ممکن رو انجام دادم هیچ بهونه ای واسه کار زشتی که انجام داده بودم نیست کاروحشت ناکی انجام دادم اگه یه دختر با یه مرد این کارو انجام بده شاید بخاطر مرد بودن هیچ اسیبی به مرد نرسه شاید حتی ابرو ریزی هم نشه شاید کسی حتی اهمیت هم نده اما کار اشتباه و زشت زشته این رو حالا که به این سن رسیدم میگم اما اون زمان اصلا تو فکرش نبودم که چطور شکسته شدن دل ادم میتونه تو یک لحظه از تو یک موجود پست و سخیف و کوچیک بسازه یک هیولای انسان نما الان از این کلیپ های سکسی ایرانی پره خیلی هاش از نظر من یه جور خود نمایی و ارضا کمبود های شخصی ادمه شاید کمی از کلیپ ها برای اون پسر حکم انتقام رو داشته باشه اما تو هر موردی که فکرش رو بکنی کار کثیفی است حتی اگه در مواردی دختر راضی باشه بازم کار درستی نیست نمیتونم دیگران رو قضاوت کنم و تو جایگاهی نیستم که حتی بخوام نظری بدم اما کاری که خودم کردم کثیف بود خلاصه با وب کم لپتاب فیلم گرفتم بعد از اینکه از شمال برگشتیم خدا حافظی کردیم و دیگه ازش خبری نشنیدم تا یک سال بعد سال بعد درست اول بهار یعنی روزهای اول سال جدید توی ایام عید یه شماره ناشناس بهم زنگ زد وقتی که جواب دادم با ناباوری تمام دیدم ایلاره هیچ وقت فکر نمیکردم که دیگه صداش رو بشنوم زنگ زده بود عید رو تبریک بگه منم دیگه گذشترو کنار زده بودم و سعی کرده بودم به زندگیم ادامه بدم هر چند که روزهای سختی رو سپری کردم روزهای تنهایی روزهای پر از افسردگی روز های غم و پریشونی باهاش خیلی نرمال صحبت کردم انگار نه انگار که اتفاقی افتاده اما ایلار ناراحت بود توی تن صداش غم احساس میشد بعد از احوال پرسی برگشت بهم گفت پیمان میخوام یک اعترافی کنم راستش از وقتی ازت جدا شدم و با دیوید ازدواج کردم زندگیم عوض شد فکر میکردم خوشبخت میشم اما بیچاره شدم حالا میفهمم شکسته شدن دل تو و خانوادت حتی نفرین مامانت دامن منو گرفت زندگیم به گند کشیده شد وقتی گفت با دیوید ازدواج کرده حتی شکه هم نشدم شایدم شدم اما دیگه برام مهم نبود برگشت گفت پیمان منو ببخش میدونم با یه بخشش خالی هیچی عوض نمیشه اما اگه میتونی منو حلال کن پیمان من اشتباه کردم حتی انقدر خودخواه بودم که وقتی مامانم برگشت فنلاند ازم اجازه خواست که راضی باشم که تورو بیاره پیش خودش و ازدواج کنین حتی نتونستم این اجازرو بدم شاید اگه اونجا میومدی منم کمی اروم تر میشدم و حداقل میتونستی یه زندگی جدید رو شروع کنی من نمیدونستم که ستاره همچین حرفی با ایلار زده ولی یاد حرفش تو شمال افتادم که بهم گفت پیمان من هر جوری شده تورو با خودم میبرم بعد اینکه صحبت هاش تمون شد ازش خواستم که ایمیل جدیدش رو بهم بده گفتم شاید هر از گاهی حالتو بپرسم خدا حافظی کردیم حالا وقتش بود فیلمی که گرفته بودم رو یه قسمت کوچیکی رو تدوین کردم و براش فرستادم درست کثیفت ترین صحنه های سکسی رو براش ایمیل کردم دوروز بعد بهم دوباره زنگ زد جواب دادم دیدم داره گریه میکنه پیمان گثافت این چه کاریه کردی با مادر من چراااااااا مثل ابر بهار گریه میکرد اون گریه میکرد و من مثل دیوونه ها از ته دل میخندیدم ایلار من نخواستم مامان جندت عاشقم بود اون بود که پیشنهاد داد اون بود که ازم خواست اگه باهات ازدواج کردم باهاش باشم مادر کثافتت دختر اشغالشو فروخت واسه یه کیره جوون واسه یه پسر خوشتیپ جوون هم خودشو فروخت هم دخترشو پس خفه شو گوه نخور واسه منم اشک تمصاح نریز بیشرف شما دوتا کثافت دو سال از بهترین سالهای عمرمو ارزوهامو عشق و علاقم رو اینده و زندگیمو به لجن کشیدین حروم زاده حالا زنگ زدی میخوای حلالت کنم بیشرف توف تو کون تو اون مادر حروم لقمت خلاصه هر چی از دهنم در اومد بهش گفتمو گوشی رو قطع کردم حسابی احساس رضایت و خوشی داشتم اما الان این احساس رو ندارم بچگی کردم و الان حال روز خوبی ندارم زندگیم اونجوری که میخواستم نشد راسته که میگن چوب خدا صدا نداره اگرم بخوره دوا نداره من چوب اشتباهاتم رو خوردم از دانشگاه افتادم هرچند که همه اتفاقات زیر سر ایلار بود از در موندن تو دانشگاه ضرر مالی خورد شدن احساسم شکستن قلبم از دست دادن روحیه و اعتماد بنفسم همش رو از ایلار دارم مسیر زندگیم به کل دگرگون شد هر چند چند سال بعد دوباره درسم رو ادامه دادم و لیسانسم رو گرفتم سر کار رفتم چند سال کار دولتی چند سال کار ازاد اما اتفاق ایلار یه چیزی رو در من عوض کرده بود دیگه اون ادم سابق نبودم تو کار دولتی نتونستم دوام بیارم چون همه میدونین تو ایران اگه بخوای خودتو بالا بکشی یا باید خایه مالی کنی یا زیراب زنی که من ادم هیچ کدومشون نبودم گفته بودم ادم مغروری هستم ولی زدم زیر همه چی لیسانسمو قاب کردم و شدم یه راننده اره الان شدم یه مسافر کش شاید به اتفاق تو تهران سوار ماشین من شده باشین با این تفاوت که مجبور نیستم بخاطر خواسته هام ادم بفروشم یا زیراب بزنم حد اقل الان کار خودمه نه کسی دستورمیده نه توهین میکنه خودمم درسته سخته اما فکرم اینجوری کمی ازاده بودن با ایلار از من یه مرد ساخت یه ادم خود ساخته که با تمام سختی های زندگیش هنوز داره نفس میکشه اما اینو بگم شبی نیست که بخوابم و از خدا نخوام که خدایا میشه امشب خوابیدم صبح بلند نشم خسته ام خسته بار دنیا و زندگی رو دوشم سنگینی میکنه تحمل خیلی چیزا خیلی حرفا خسلی رفتارها واسم سخت شده ایلار از من یه مرد قوی ساخت اما یه چیزایی رو هم ازم دزدید زندگیم ایندم روزهای خوش زندگیم رو خوشبختیم رو خورد شدن غرورم مرد با غرورش زندست من پسر باهوشی بودم اما احساساتی کلا ادم رمانتیکی بودم و همین رمانتیک بودن کار دستم داد الان یه زندگی خیلی معمولی دارم ازدواج کردم یه اشنایی سنتی خدا بهم در مورد همسر لطف کرد بهترین زند دنیارو بهم داد اما یه چزهایی هم ازم گرفت همسرم یه زن خوبه دختری که حتی دست هم بهش نخورده بود همیشه میگفتم عمرا دختر افتاب مهتاب ندیده دیگه وجود نداره اما خدا زد تو گوشم و یکیش رو قسمتم کرد در صورتی که بر عکسش من کون زمینو زمانو تا قبل ازدواجم پاره کرده بودم همسرم یه دختر دست نخورده و پاک بود و من یه پسر دختر باز حرفه ای که هر کسی به راحتی نمیتونست از زیر کیرش در بره با تمام مشکلات مالی و سختی های زندگیم دوش به دوش من کنارم مونده و تحملم میکنه که خدارو شاکرم از بابتش که بهترین همسردنیا رو بهم داد اما یه چیزایی رو ازم گرفت من مرد هات و گرمی هستم اما همسرم نه 7 ساله از زندگی مشترکمون میگذره شاید باورتون نشه تا الان یه کلمه دوست دارم رو از دهنش نشنیدم محبت ناز و نوازش چیزایی که یه مرد احتیاج داره الان ندارم میدونم دوستم داره اما احتیاج دارم ازش بشنوم احتیاج دارم اونجوری که میخوام محبت ازش ببینم حداقل مثل دوران مجردی و دوستی با دخترها بهم علاقه نشون بده حتی اگه فیک باشه درسته خدا ازم احساسات و علاقرو گرفت احساساتی که بهش نیاز داشتم رو ازم گرفت 7 ساله زندگی میکنم اما چشمم هرز نپرید خیلی وقتا فکر خیانت تو سرم میاد اما هیج وقت به عمل نرسوندم هی اخر داستانم شد دردو دل شرمنده قلبم خالیه اینو فقط کسانی میفهمن که تجربش کردن فقط همین رو بس هر کار درست و اشتباهی که تو زندگیم انجام دادم نتیجش شده این زندگی که براتون تعریف کردم دارم چوب اشتباهات زندگیم رو میخورم اشتباهاتی که شاید باعث و بانیش ادمای دیگه بودن اما این من بودم که با ارده خودم باعث به وجود اومدن اون اشتباهات شدم ارزو میکنم همه جوون ها خوشبخت بشن و به مراد دلشون برسن ایشالا هیچ کسی پیدا نشه که قلبش رو تیکه پاره کننن مثل من که قلبم رو تیکه پاره کردن دم همتون گرم که داستان من رو دنبال کردین ارادتمند شما بروبچ شهوانی

Date: May 10, 2019

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *