تحميل

الدرس العظيم في الحياة للسيدة الجميلة

0 الرؤى
0%

لم تسمح لي ظروفي بإعجاب الفيلم المثير الذي تزوجته

كن الشخص في حياتي الذي يمكنه تلبية احتياجات بعضنا البعض ، كن الشخص الذي تحب جميع الفتيات معه ما يصل إلى كلمتين مثل مثير

تحدث عن الملك من أنت دعنا نسأل طبعا حسب وظيفتي (شركة

المحاسبة) هناك العديد من الفتيات حولنا ، لكن لا يمكنك المخاطرة. بعد كل شيء ، كنت مدرسهم وإذا عرضت عليهم واحدة

ربما لم يقبلها وكان سيشعر بالضيق والإحراج

لامب ، كان كل انتباهي مؤخرًا على هذه الحلمة لمشاهدة متدربتي لمعرفة أيهما يمكن تقديمه ،

كان لدي عمل ابن عم كنت مشغولا جدا به

لقد فكرت في الأمر كثيرًا ووجدت إحساسًا فيه. امرأة مطلقة تبلغ من العمر 29 عامًا ولديها أيضًا فتاة تبلغ من العمر 5 سنوات مارست الجنس

كانت امرأة جميلة ، كانت حادة جدا في عملها ، الجنس في إيران ، ذات يوم

که تو شرکت بودم زنگ زد گفت یه کار گرفته و ازم خواست که کمکش کنم گفتم هر وقت خواست بیاد که مشکلشو حل کنم اونم گفت که سرش شلوغه و فقط جمعه میتونه بیاد منم بدم نمیومد جمعه که کسی تو شرکت نیست بیاد شاید بتونم باهاش صحبت کنم قبول کردم و قرار شد که جمعه بیاد،جمعه از استرس زیاد صبح زود از خواب بیدار شدم و رفتم دوش گرفتم و اصلاح کردم صبحونه خوردم و بهترین لباسام رو انتخاب کردم و چند ساعت قبل از ساعت مقرر رفتم شرکت خیلی خوش قول بود راس ساعت اومد مثل همیشه بود خوش رو و باوقار دل تو دلم نبود خیلی هول شده بودم اشکالاشو میپرسید و منم بی حوصله جواباشو میدادم سوالاش خیلی پیش پا افتاده بود اصلا ازش انتظاراشکالای این مدلی نداشتم یه خرده که کارمون رو انجام دادم گفتم یه استراحتی کنیم و بعدش ادامشو انجام بدیم قبول کرد و مشغول صحبت کردن شدیم کم کم وارد زندگی شخصی همدیگه میشدیم من از علت طلاق و تنهایی و بچش میپرسیدم اونم ازم پرسید که کسی تو زندگیم هست یا نه منم گفتم نه دلیلشو پرسید خیلی راحت گفتم چون یه دوستی میخوام که وقتی احساساتی شدم بتونم طرفمو تو بغل بگیرم وقتی به همدیگه نیاز داشتیم نیازای همدیگرو برطرف کنیم یه خرده خجالت کشید و سرش رو انداخت پایین و گفت جالبه تا حالا به کسی این احساستونو گفتین؟منم گفتم آره به یکی دو تا از کسایی که میشناختم و مطمئن بودم باهام دوست میشن گفتم ولی وقتی شنیدن خبری از ازدواج نیست جواب رد دادن بازم گفت جالبه و تو فکر فرو رفت ،بعد رفتیم سراغ کارمون و بعد یه ساعت تموم شد و رفت ،شب اس داد و بهم گفت یکی رو برام سراغ داره که اونم دقیقا معیارای منو واسه دوستی داره و نظر منو خواست منم داشتم بال درمیاوردم از طرفی هم ناراحت بودم من نسبت به خودش احساس داشتم و دوست داشتم با اون باشم ولی دوستشم بهترازهیچی بود ،ازش خواستم یه بیوگرافی از دوستش بده که قبول نکرد و گفت شمارتو میدم که خودش بهت اس بده منم تشکر کردم و منتظر sms دوستش شدم که بعد ده دقیقه صدای گوشیم که بهش چشم دوخته بودم بلند شد شماره ناشناس بود و متنش این بود سلام من ستایش هستم دوست خانم رفیعی منم جوابشو دادم و احوالپرسی و ازش خواستم بهش زنگ بزنم که صداشو بشنوم که قبول نکردو گفت فعلا زوده چند روز با هم sms رد و بدل کردیم دیگه کاملا به روحیات همدیگه آگاه شده بودیم یه روز ازم دعوت کرد که تو یه کافی شاپ همدیگرو ببینیم منم از خداخواسته قبول کردم و راس ساعت رفتم تو کافی شاپ همونجایی که قرار بود بشینم نشستم که بیاد بعد 5 دقیقه دیدم که خانم رفیعی داره میاد تو کافی شاپ اومد رو میز من روبروم نشست و بعد چند دقیقه حرف زدن گفتم دوستتون نمیاد گفت نمی دونم بهش زنگ بزن ببین کجاس گفتم جوابمو نمیدی تا حالا باهاش تلفنی صحبت نکردم گفت خوب اس بده اس دادم که خانوم گلم کجایی ؟ تا سند رو زدم صدای گوشیه خانم رفیعی دراومد گوشیشو برداشت ویه نگاه کرد و گوشی رو گذاشت رو میز بعدش صدای گوشی من دراومد اس رو که خوندم دیدم نوشته روبروت نشستم قرمز شدم دستو پاموگم کردم اصلا انتظار همچین چیزی رو نداشتم اونم یه خرده خجالت کشیده بود گفت راستش من از شما خوشم اومده بود و به همچین رابطه ای هم نیاز داشتم از طرفی هم نمی خواستم با کسی باشم که ازم سوء استفاده کنه ،جا خورده بودم ولی خیلی خوشحال بودم بالاخره مینا یا همون خانم رفیعی رو دوس داشتم و ناچارا میخواستم با دوستش باشم،دوستیمون شروع شد روزای خوبی داشتیم آزادی زیادی داشت بابت دخترش هم خیالمون راحت بود اکثرا با مادربزرگش بود و هفته ای یه شب با باباش بود ،خیلی باهم بیرون میرفتیم پارک کوه هر جا که میشد البته ساعتای خلوت روز بعضی وقتا هم که کسی نبود میبوسیدمش واقعا دوسش داشتم و با تموم وجودم میبوسیدمش اونم همچین حسی داشت و من اینو میفهمیدم دیگه نیازامون قوی تر شده بود و میخواستیم با هم به اوج برسیم یه روز که داشتیم با هم تلفنی صحبت میکردیم بهش گفتم و اونم حرفمو تایید کرد و گفت همچین حسی داره و منتظر بوده که من پا پیش بذارم برای دو روز دیگه دعوتم کرد به خونش روزی که دخترش با باباش بود،دو روز برام دو سال گذشت تا اینکه روز موعد رسید یه دوش درست و حسابی و کلی هم به خودم رسیدم بعدش رفتم خونش واسه شام دعوت بودم یه دسته گل خوشگل براش گرفتم و رفتم خونش در رو برام باز گذاشته بود که دم در معطل نشم که کسی منو ببینه رفتم تو دیدم در واحدش بازه و داره منو دید میزنه خونشون دو واحد بیشتر نبود طبقه پایین مینا و دخترش طبقه بالا هم صاحبخونه بود رفتم تو دم در گل رو دادم بهش و بوسیدمش خیلی خوشگل شده بود یه خرده بیشتر از همیشه به خودش رسیده بود بهش گفتم چه ناز شدی خانومم تشکر کرد و دعوتم کرد که بشینم رفت برام چایی با شکلات آورد نشست کنارم و شروع کردیم به خوردن و حرف زدن بعد اینکه چایمو خوردم دستمو انداخته بودم رو شونش و با موهاش بازی میکردم یهو گفت آخ سرم ترسیدم گفتم چی شد یهو؟؟؟گفت بعضی وقتا سردرد شدید میگیره رفت یه قرص خورد و اومد نشست کنارم و سرشو گرفت تو دستاش خیلی نگرانش بودم نمی دونستم باید چکار کنم دستمو گذاشتم رو سرش و موهاشو نوازش کردم گفتم مینا جونم حالت خوبه میخوای سرتو ماساژ بدم خیلی خوبه شاید سرت خوب بشه گفت باشه امتحانش ضرر نداره رو زمین نشستم و سرش روگذاشت رو پاهام من 4 زانو بودم و سرش بین پاهام بود حالت Tشروع کردم به ماساژ دادن سرش بعد ده دقیقه گفت خیلی بهتر شدم و تقریبا دردش خوابید خوشحال شدم که بهترشده خم شدم و یه بوساز پیشونیش کردم بعد یه بوس از چشمش کردم بعد از لبش بعد بازم لبش و اونم جوابمو داد بعدش لبامون بهم قفل شد قبلا هم پیش اومده بود ازش لب بگیرم ولی الان یه چیز دیگه بود یه احساس بهتری داشت خیلی خوب بود دلم میخواست زمان وایسه و من همیشه تو اون حالت بمونم با این مدل لب گرفتن اذیت میشدم آخه خم شده بودم و کمرم درد میگرفت مینا هم اینو فهمید و گفت عزیزم بیا بریم تواتاق خواب بلند شدیم یه لب سر پا گرفتیم و رفتیم تو اتاق مینا رو محکم گرفتم تو بغلم و به خودم فشارش دادم دوست داشتم اینقد فشارش بدم که بره تو وجودم لبای همدیگرو میخوردیم و چشامونو بسته بودیم کم کم رفتیم طرف تخت و آروم هلش دادم رو تخت و همه جای صورتشو بوسیدم یه بلوز آبی پوشیده بود با دامن بلند تنگ بلوزش رو درآوردمو خوابیدم روش لبم رو لباش بود و با دستم هم موهاشو نوازش میکردم از لبش اومدم پایین زیر گردنشو بو کشیدم و بوسیدم تنها صدایی که تو فضای اتاق بود صدای نفس کشیدنمون بود از گردنش رفتم پایین سراغ سینه هاش از روی سوتین یه خرده مالیدمش بعد دستمو بردم پشتش و گیرشو باز کردم سینه هاشو گرفتم تو دستم سینه هاش خیلی درشت نبود به بدنش میومد ولی یه خرده آویزون بود که اونم طبیعی بود بالاخره یه بچه شیر داده بود یه سینش رو گذاشتم تو دهنم و میک زدم یه آه کشید که کیرم که نیمه جون بود کاملا به هوش اومد و قد کشید اون یکی هم تو دستم بود و با انگشت شصت و اشارم نوکشو میمالیدم بعد جاهاشونو عوض کردم بین سینه خوردنم هم میرفتم یه لب میگرفتم دوباره میومد سراغ سینش بعد چند دقیقه که سینشو خوردم با دستی که سینشو میمالیدم رفتم سراغ کسش دامن تنش بود از رو دامن کسشو مالیدم دیدم اینطور نمیشه چون دامنش خیلی تنگ بود بلند شدم نشستم گفتم میخوام دامنتو دربیارم چرخید گفت زیپش پشتمه بازش کن وای چه کونی داشت چه خوش تراش بود زیپشو باز کردمو چرخید رو به پشت و با کمک خودش دامنشو درآوردم خواستم بخوابم روش گفت نه اینطور نمیشه تو هنوز لباس تنته بیا لباستو دربیارم تیشرتم رو در آورد کمربندمو باز کردم زیپ و دکممو باز کرد و سرپا پایین تخت وایسادم و شلوارمو درآورد حالا هر دومون فقط با یه شرت جلوی همدیگه وایساده بودیم گفت میخوام برات ساک بزنم گفتم نمی خوای من اول برات بخورمش گفت نه میخوام اول ساک بزنم آبتو بخورم بعد تو بخوری وبعدشم بکنی میتونی دو بارارضا بشی؟ گفتم آره مشکلی نداره ولی میتونی آب کیر منو بخوری بدت نمیاد؟ گفت نه دوس دارم بخورم گفتم هرجور راحتی عزیزم یه دست از رو شرت کشید به کیرمو و شرتم درآورد کیرمو گرفت تو دستش یه بار دستشو کشید از بالا تا پایین روش و بعدش گذاشتش تو دهنش خیلی خوب ساک میزد احساس لذت فوق العاده ای داشتم در عین حالی که کیرمو میخورد خایه هامو میمالید وقتی هم که خایه هامومیک میزد واسم جلق میزد با هرحرکت لبش رو کیرم احساس بهتری بهم دست میداد بعضی وقتا هم کیرمو تا ته میکرد تو دهنش وایییی وقتی سر کیرم میخورد به ته حلقش خیلی حال میداد کم کم ریتم خوردنشو تند کرد و کیرمومحکمتر میک میزد و تا ته تو دهنش میکرد تو اوج لذت بودم که آبم اومدو خالی شد تو دهنش اونم تا قطره آخرشو مکید خیلی بیحال بودم افتادم رو تخت و اصلا حس نداشتم اومد کنارم و پیشونیمو بوسید منم لبمو گذاشتم رو لبش و لب و زبونشو خوردم حالا نوبت من بود که اونو به اوج برسونم خابوندمش رو تخت لب و زبونشوخوردم بعد سینه هاشو خوردم بعدش رفتم سراغ کسش از رو شرت یه زبون به کسش زدم و شرتشو درآوردم و پاهاشو باز کردم معلوم بود خیلی حشری شده کسش خیسه خیس بود با شورتش کسشو پاک کردم و شروع کردم به لیسیدن و مکیدن چوچولشو میکردم تو دهنم و میمکیدمش اونم اول آه آروم میگفت و بعدش صداش اوج گرفت و با آه و ناله های اون من بیشترحشری میشدم و محکمتر میخوردم انگشتمو میکردم تو کسش جوری که کف دستم رو به صورتم باشه و از زیر دستم کسشو زبون میزدم دیگه صداش اوج میگرفت و منم فهمیدم که نزدیک ارضا شدنشه با زبونم کسشو میمکیدم و با دستم بالای چوچولشو میمالیدم دیگه صداش خیلی بلند شده بود و یهو یه آیییییییی بلند گفت و بی حال شد فهمیدم ارضا شده یه خرده دیگه دستو زبونمو تکون دادم تا ارضا شدنش کامل باشه بعد رفتم کنارش دراز کشیدم و بوسیدمش که دستشو گذاشت رو کیرم و گفت حالا نوبت اینه گفتم فعلا واسا حالت جا بیاد گفت نه حالم خوبه بیا رو سینم یه خرده بخورمش که بره سر جاش رفتم رو سینش سرشو آورد بالا و کیرمو کرد تو دهنش بعد یه خرده که خورد گفتم عزیزم بسه دیگه اجازه بده بره سر جاش با یه لبخند حرفمو تایید کرد و من نشستم جلوش پاهاشو دادم بالا و کیرمو گذاشتم دمه کسش گفتم یهو فشار بدم یا آروم آروم دوست داشتم الان که با منه بیشترین و بهترین لذت رو داشته باشه یه فکری کرد و گفت یهو گفتم باشم عزیزم همینطور که کیرمو دم کسش بازی میدادم یهو تا ته کردم توش وایییییییییییییی چه تنگ بود اونم یه آی بلند گفت شروع کردم به عقب جلو کردن تو کسش خیلی حال میداد یه احساس فوق العاده بود من یه بار ارضا شده بودم و دیرتر ارضا میشدم بعد چندتا عقب جلو کردن حالتمو عوض کردم به بغل خوابید منم پشتش بودم پاشو بلند کردم و از پشت کردم تو کسش بعد حالت سگی کردمش که بهترین حالت بود تو این حالت ارضا شدم و آبمو ریختم رو کمرش با سرو صداهایی هم که مینا انجام میداد فهمیدم دوبار ارضا شده ، بعد ارضا شدن تو بغل هم خوابیدیم که احساس کردیم داره بوی سوختگی میاد بله غذاش سوخته بود زنگ زدیم از بیرون غذا آوردن و خوردیم وراجع به سکس عالیمون صحبت کردیم آخر شب هم رفتم خونمون اگه دوست داشتین بگید بقیه سکس هامون رو هم بنویسم

التاريخ: يونيو شنومكس، شنومكس
الجهات الفاعلة: كلوي الكرز
سوبر فيلم أجنبي معلق اییییییی عاطفي عاطفي شعر تحية ادامشو زواج رئيس راحة استفاده اشالاشو سقطت أرضا سقط استثنائي الامتحان اختيار توقع في انتظار مشكلة إسقاط إسقاط اصبعنا هذا صحيح بارارزة نحن أصدقاء أخيراً مع الكرامة دعونا نرى نستطيع نايم كلها استيفاء إزالة لترسل انا اكتب ليس هناك أفضل محسّن أفضل أنا قبلت قبلته جمعة أكثر رعبا أكثر سيرة اموگم اهاشو البالية عرض جبهته جبهتنا كنت خائفا عن الشعور بالوحدة مجال قميصي أماكنهم إجابه إجابه جاوبنى عيوننا تشوتشولشو تسريحه شعر الفتيات محاسبات أنا نائم سيدتي إرادة قوية نام لقد نمت. نمنا نحن نسأل أنا أردت أكله أنا آكل أكلنا سعيدة العطف دموي دموي يتصور كان لدينا عندك دامينتو دمنشو إنتزع أخرجته آوردمو أتى أخرج أحضر السبب ثانية صديقك صديقى كنت أعلم ربروت أواجه روح قلب لسانه أكلت لسانه لساني حياتي ساعات سؤال الحروق الظروف سروالي رقمك المالك صباح اصوات روششو عظيم فهمت کارموزامو عملنا أي واحدة رسم حزام كريم أقوى ضعه أغادر وضع رقبة أخذنا انا قلت سماعات فستان ملابسك شفاهنا لعق جدة فركت فركته أكثر قوة مشكلة المعايير شعرها قبلته أنت تسأل انا سألت تستطيع هل تستطيع مطلوب أردت أن أردنا اريد هل تريد هى تأكل كنت آكل أكلنا أعطيت كنت ذاهبا نحن ذاهبون كنا كنت أعلم فهمت كنت أفعل نحن نفعل استغرق كنت آخذ كنت أبحث يأخذ أنت تفرك كنت أفرك أنا مص لقد امتصته لا محالة انا منزعج غير معروف لم يكن لدي يقلق لم يعط لم يأت احتاج احتياجاتنا بحاجة إلى يحتاج أرجوحة كل خطوة بعضهم البعض بعضهم البعض نفس المكان أيضًا وقفت الوقوف رائع وایییییییییییی و بعدي هو قال

XNUMX تعليق على "الدرس العظيم في الحياة للسيدة الجميلة"

اترك ردا ل منوشهر محمدي إلغاء الرد

لن يتم نشر عنوان بريدك الإلكتروني. الحقول المشار إليها إلزامية *