تحميل

والدة الملك وابن قير كلفط حشرة مستعدة لأكل والدتها

0 الرؤى
0%

في كل مرة كنت أفكر في هذا الفيلم المثير ، لم أحصل على أي شيء و

عدت إلى أفكاري السابقة. بالطبع ، قد يعود سبب اهتمامي بهذا النوع من الجنس

إلى ملكي ، سلوكيات عائلتي ، أنا من عائلة قليلة السكان

أي مع والدي الذي يبلغ من العمر 63 عامًا وهو طبيب ، والأهم بالنسبة له هو مكتبه ومستشفى ومرضه بالطبع بالنسبة لنا.

والدتي (إلهام) تبلغ من العمر 49 عامًا

طويل القامة ، ليست سمينة ، ليست نحيفة ، لكنها حديثة للغاية ومثيرة امرأة تعيش في إنجلترا من 18 إلى 24 عامًا

التقى كوس وتزوج والدي هناك

وهو يحمل عقلية امرأة أجنبية لدرجة أنني أتذكر معظم الوقت الذي ألقى فيه والدي باللوم على أمي في طريقة ارتدائها.

كان يقول إن إيران هنا تمارس الجنس مع إيران والفرق بين إيران وإيران

أتذكر مرة عندما كان عمري 18-19 عامًا ، في أحد أيام الجمعة ، كانت والدتي ترتدي فيونكة طويلة بدون تنورة أو بنطلون وكانت تعمل في المطبخ عندما لامني والدي لعدم ارتدائها مثل هذا. عندما كنت طفلاً ، في بعض الليالي كانت أمي تئن وتئن ، وأتذكر مرة أنني سألت والدتي لماذا كانت تصرخ في الغرفة الليلة الماضية ، عندما قالت والدتي إن والدي قد عض صدري. صرخت أيضًا ، وقلت لماذا قالت أمي سوف تفهم عندما تكبر. كان الأمر كما لو كان بإمكاني دائمًا رؤية أمي في المنزل عارية أو بملابس مثيرة ، وفي البداية ، لأنني كنت صغيرًا ، لم أفهم كثيرًا. بد اونم که بزرگتر شدم تا 12-13 سالگی با مامان حموم میرفتم ولی مامان دیگه شورتشو در نمیاورد من هم زیاد بهش توجه نمیکردم تا اینکه من 16 سالم شد و یه اتفاقی افتاد که من علاقم به مامان و کلا زنهای مسن زیاد شد و دیگه بی تفاوت به مامانم نگاه نمیکردم بلکه از هر فرصتی برای دید زدن و شیطونی استفاده میکردم چون مامان عوض نشده بود و همیشه مثل سابق تو خونه لخت و بیخیال لباس میپوشید.اون روزها ما طبقه بالامونو به یه خونواده اجاره داده بودیم که یه پسر داشتن که از من یک سال کوچیکتر و 15 سالش بود و یه دختر 12 ساله اوایل زیاد رفتو امد نداشتیم ولی بدها من با رامین پسرش دوست شدم و بیشتر با هم وقت میگذروندیم اگثرا وقتی مامانم یا مامان رامین نبود مارو پیش هم میذاشتن که درس بخونیم یا با هم بازی کنیم تا اینکه یه تابستون واسه خونواده رامین یه مسافرت پیش اومد که نمیتونستن رامینو با خودشون ببرن و بالجبار رامین موند خونه ما دو روزی از رفتن مامان و بابای رامین گذشته بود که من یه چند تا عکس سکسی از دوستام گرفته بودم و باهاشون حال میکردم و یه روز که تو اتاقم درس میخوندیم به رامین هم نشون دادم اون روز یادمه وقتی عکسهارو دیدیم نوبتی رفتیم دستشویی و جلق زدیم تا اینکه یه روز بدش که با رامین کوچه فوتبال بازی کرده بودیم و اومدیم بالا مامان گفت کثیف شدین برین حموم ما هم با هم رفتیم حموم و لخت شدیم یه چند دقیقه ای که گذشت من به رامین گفتم میخوای جلق بزنیم رامین هم گفت باشه و روبروی هم ایستادیم و شروع کردیم به جلق زدن که من چون بزرگتر بودم و بیشتر عکس و فیلم دیده بودم به رامین گفتم میخوای از پشت بقلت کنم که رامین هم حرفی نزد برگشت و من هم چسبیدم بهش و کیرمو که اون موقع 14 سانتی میشد و از کیر رامین خیلی بزرگتر بود رو گذاشتم لاپاش و رامین هم جلق میزد تو حال خودمون بودیم که یهو صدای مامانمو شنیدم که درو باز کرد گفت شما 2 ساعته چیکار میکنید که مارو تو اون وضع دید هر دو مثل گچ رنگمون پریده بود و لال شده بودیم که مامان گفت چیکار میکردید که من گفتم بخدا هیچی مامان که مامان گفت اره جون خودتون خر خودتونین و یه مکثی کرد و یه نگاهی و اومد تو و درو بست منو رامین دستمونو گرفته بودیم جلوی کیرمون و یک دم داشتیم معذرت میخواستیم و یادمه من میگفتم مامان غلط کردم به بابا چیزی نگی مامان حرفی نمیزد تا اینکه گفت خفه شید ببینم و بد گفت اگه به حرفام گوش کنید و هر چی میپرسم راستشو بگید نه به بابای تو چیزی میگم و نه به مامانه رامین و بد گفت حالا راستشو بگید چیکار میکردید که رامین هول هولکی گفت هیچی فقط داشتیم جلق میزدیم بد مامان گفت کیان تو چرا پشته رامین بودی منم گفتم هیچی فقط همو بقل کرده بودیم که مامان فهمید که کار خاصی نکردیم گفت باشه ولی خجالت نمیکشین دو تا پسر بزرگ اینکارو میکنید شما الان باید دختر بازی کنید که رامین گفت اخه مامانم گفته یه بار با یه دختر کاری نکنیم که مامان خندید گفت مامانت راست گفته چون تو هنوز بچه ای ولی باید بعضی چیز هارو بدونی چون بده که 2 تا پسر با هم از این کارها بکنن و بد گفت اگه قول بدین به کسی حرفی نزنین من یه چیزهایی بشما میگم و در ضمن به بابای کیان و مامانتم چیزی نمیگم و بد گفت حالا میخواهین شمارو حموم کنم که من گفتم مامان برو ما خودمون حموم میکنیم که مامان گفت قرار شد حرفمو گوش کنید و بد برگشت به رامین گفت تا حالا با مامانت حموم رفتی که رامین گفت بعضی وقتها و مامان گفت پس خجالت نکش فکر کن منم مامانتم و راحت باش و بد بولیز و دامنشو کند که یه شورت و سوتین سفید پوشیده بود و جلومون ایستاد بدش کونشو داد به طرف من و صابون رو برداشت و شروع کرد رامینو شستن و گفت ببینید جلق زدن چیز خوبی نیست ولی بهتر از اینه که 2 تا پسر با هم اینکارو بکنن و بد به رامین گفت با مامانت میری حموم تا حالا لخت دیدیش رامین گفت خاله بعضی وقتها که مامان گفت پیش مامانتم دودولت اینجوری میشه که رامین با خنده گفت اره و بد کیر رامینو با دستش گرفت و یه کم صابون زد و مالید منم از ترس اینکه مامان به پدرم چیزی نگه هیچ حرکتی نمیکردم و بد مامان به رامین گفت حالا با دودولت بازی کن ببینم رامین هم که ترسش ریخته بود شروع کرد با کیرش جلق زدن یهو مامان برگشت طرف من با صابون بدنمو مالید و بد گفت حالا منم باید حموم کنم ببینم میتونین بدن منو صابون بزنید و کیسه بکشید و جلوی ما سوتینشو باز کرد که سینهاش مثل دو ظرف ژله افتاد بیرون بد هم خم شد شورتشو در اورد و نشست رو وان حموم رامین محو تماشای سینه های مامان بود که مامان گفت مال من بزرگتره یا مامانت که رامین گفت خاله ماله شما خیلی بزرگتره و بد مامان به رامین گفت تو بیا پشتمو کیسه بکش و به منم گفت تو هم جلومو و صابونو داد دستم رامین هم رفت پشت مامان و شروع کرد کمر مامانو کیسه کشیدن من هم که دستم رو کیرم بود ایستاده بودم جلو مامان و نگاش میکردم که مامان گفت بابا چرا نگاه میکنی زود باش بشین رو زمین از پاهام شروع کن منم با کیر سیخ شدم نشستم جلوی مامان و مامان هم پاهاشو باز کرد و من شروع کردم پاهاشو کیسه کشیدن باورم نمیشد درست تو چند سانتی من کس مامان که بالاش یه مقدار پشم داشت خودنمایی میکرد پاهاشو کیسه کشیدم که مامان گفت زود باش بیا بالارم بکش که من دستمرو با کیسه کشیدم به شکم و سینه هاش و بد مامان دستمو گرفت گذاشت رو کسش گفت اینجارو هم بشور من به اندازه یه 20 ثانیه ای با دستم کس مامانو مالیدم که مامان بلند شد کونشو خم کرد طرف رامین گفت افرین پسرم اینجامم بشور و رامین هم مثل یه بچه حرف شنو کونه مامانو میمالید تا اینکه مامان یه نگاهی به کیر رامین کرد ودید خوابیده که فکر میکنم از ترسش بود بد مامان گفت افرین پسرم اب بریز برو بیرون خودتو خشک کن تا من کیانو بشورم بیام .رامینم رفت زیر دوش و از حموم رفت بیرون مامان یه نگاهی به من کرد گفت کیان از تو انتظار نداشتم اینکارو بکنی من که اینهمه با تو راحت بودم پیشت لخت شدم چرا اینکارو کردی که من گفتم مامان بخدا کاری نکردم که مامان گفت تورو خدا راستشو بگو دودولتو نکردی تو کونه رامین گفتم نه بخدا که مامانم گفت خیالم راحت شد ترسیدم یه بار عادت نکنی با پسرا که گفتم نه مامان من از پسرا خوشم نمیاد همینطوری اینکار رو کردم که مامان منو بقل کرد و بوسید که یه ان کیرم خورد به پاهاش و سرمو میمالید به سینه هاش و بد گفت کیان جان من عمدا پیش تو و کیان لخت شدم که ببینم شما به زن علاقه دارید یا نه و در ضمن رامین هم یه زن لخت ببینه و به پسر عادت نکنه فقط قول بده یه بار به کسی نگی با مامانت اومدی حموم و قول بدی دیگه با رامین اینکارهارو نکنی و هر وقتم خواستی جلق بزنی بخودم بگی من که ترسم به کل ریخته بود مامانو بقل کردم بوسیدم و بد مامان دوباره به کیرم نگاه کرد گفت تو دیگه بزرگ شدی باید بعضی چیزهارو بدونی و بد گفت وقتی یه کم بزرگتر شدی خواستی دختر بازی کنی باید دودولتو بکنی اینجای زنا و کسشو نشون داد که من از دهنم پرید گفتم مامان تو عکس دیدم که مامان به روش نیاورد و بد دوباره نشست رو وان پاهاشو باز کرد و منو کشید طرفش گفت حالا چون یه کم کوچیکی فقط به اینجام نگاه کن و با دودولت بازی کن منم کیرمو گرفتم تو دستم و کس و سینه های مامانو نگاه میکردم و جلق میزدم و زیاد طول نکشید که ابم اومد مامان یه خنده ای کرد و دوش گرفتیم اومدیم بیرون یه یک ماهی از خجالت منو رامین کمتر همو میدیدیم و بد اونم یه روز مامان گفت که مامان رامین گفته که خونه خریدن و تا اخر هفته از اونجا میرن و اینطور شد که رابطه منو رامین به کل قطع شد که بدها فهمیدم مامان از عمد اونارو جواب کرده . بعد مرور بعض الوقت ، في إحدى الليالي عندما كان والدي في الخدمة في المستشفى ، اتصلت بي والدتي إلى غرفتها ليلاً وقالت: "تعال ونم معي." كدت أن أقول ، "بصراحة ، اسألني عدة مرات ،" لأن والدتي قالت ، "ألم أخبرك أنك تريدين القيام بذلك؟ قل لي ،" قلت ، "أوه ، أنا أشعر بالخزي." ، أين تحب النساء؟ قلت: ثديين رديئين. أمسكتي بيديها ثدييها. فركت ثدييها وفركت ثدييها قليلاً وأخذت والدتي ظهري مرة أخرى وقلت ماذا سنفعل بها. الآن وبدأت في فرك ظهري وبين الحين والآخر كانت تفرك ظهري لرون ثم فعلت ذلك لمدة دقيقة لدرجة أنني جئت أن كل شيء قد انهار. أمي سيئة. في تلك الليلة ذهبت إلى الحمام مع أمي مرة واحدة ، حيث كانت أمي تستمني أيضًا ، لكن تقريبًا حتى لم نفعل أي شيء لشهر آخر وكانت وظيفتي هي ممارسة العادة السرية مع سراويل أمي القصيرة حتى ذات ليلة كنت مستلقية في غرفتي (كان المنزل مزدوجًا وكانت غرفتي في الطابق العلوي وكانت غرفة أمي وأبي في الطابق السفلي). هل تنامين ام لا قلت لا استطيع النوم قالت امى يجب ان تنامى مبكرا ستذهبين للمدرسة غدا قلت ايضا امى تستطيع النوم بمجرد ان اثارتي ضجة وقبلتنى بشدة وانخفض الحصاد. فضوليًا وخرجت من نومي ، قررت النزول إلى الطابق السفلي لأرى ما إذا كان بإمكاني رؤية شيء سيء. فتحته ببطء في غرفتي لبضع دقائق. خرجت للنزول على الدرج. في غرفة أمي وأبي ، كنت خائفة لفترة ولم أنزل عندما سمعت أمي بهدوء تقول كل وأبكي وسمعت صوتًا سيئًا. كان يئن وأصبحت شهوانية. وقفت على الدرج ، أدرت ظهري له وبدأت أفرك أمي. سمعت أمي وبدأت تبكي مرة أخرى. كانت أمي تئن وتقول: "أوه ، لقد مزقتني." لم يذكرني ، لكنه كان لا يزال عارياً أمامي وكانت وظيفتي ممارسة العادة السرية ، تذكر أمي. حتى حل الصيف وأخذت امتحاناتي وحصلت على شهادتي ، وفي الصيف تقرر أن أمي وأبي سيذهبان إلى إنجلترا لترتيب عملي حتى أتمكن من الذهاب إلى هناك للدراسة. وبقيت في طهران وكان من المفترض أن تأتي جدتي إلي. باختصار ، مر شهر وعادت أمي وأبي وأخبراني أن أقوم بعملي وأخذ جناحًا في شقة حيث توجد امرأة عجوز في شقة بجوار هي وهي ستأتي إلي وعلي أن أذهب إلى لندن مع والدي من نهاية أغسطس. ذات يوم كنت أقترب عندما لم يكن والدي في المنزل. اتصلت بي والدتي وقالت ، "كيان جان ، أريد أن أخبرك بشيء." كوني صداقة مع الفتيات ، لكن احرصي على استخدام الواقي الذكري ، ومن هذه القصيدة أن جميع الأمهات ويقول الآباء ، باختصار ، لقد ذهبت واصطف والدي في العمل وعاد إلى إيران. بدأت حياتي في لندن وذهبت إلى الجامعة والمنزل وشيئًا فشيئًا. أصبحت أصدقاء مع عدد قليل من الناس وكان لدي الوقت ، وخلال هذا الوقت تحدثت إلى أمي مرة أو مرتين في الأسبوع وأحيانًا تحدثت إلى والدي عبر الهاتف. مر العام الأول وجاء أبي وأمي إلى لندن ومكثوا لمدة 20 يومًا. كان لدي فرصة أقل لذلك أراهم في الجامعة. باختصار ، مرت 3 سنوات وفي كل عام وأحيانًا مرتين في السنة ، كانت أمي وأبي يأتون ويقابلونني وسأخبر أمي بكل شيء خلال هذا الوقت وستسأل أمي صديقاتي. حتى لقد غيرت صديقتي وأصبحت محترفة جدًا في الجنس ، وكان جسدي قد نما بالفعل وكان طوله حوالي 5 سم.عندما دخلت السنة الرابعة ، قمت بتغيير شقتي وشقتي.لقد استأجرت شقة عندما سكنت شقتي امرأة عزباء تبلغ من العمر 6 عامًا من الإكوادور تدعى إميليا ، وقد استمتعت بها كانت إميليا. من ناحية ، كانت جذابة للغاية ، ومن ناحية أخرى ، ذكرني جسدها بأمي ، لذلك في كل مرة أمارس فيها الجنس معها ، أتذكر أمي ، لكنني كنت دائمًا محرجًا لإخبار أمي أنني أصبحت صديقة لامرأة حتى ذات يوم كنت أتحدث مع أمي. هل لديك ابنة أم لا؟ قلت نعم وسألت والدتي أنني قلت أيضًا إنني صديقة لامرأة تبلغ من العمر 43 عامًا. فكرت ستغضب أمي أو تلومني ، لكنك أجبت أنه من الجيد جدًا أن تكون صديقًا لها وشرحت لي أن والدتي طلبت مني توثيق صورتها وأرسلت لها إحدى صور إميليا. ليس لديك صورة عارية له ، قلت لا ، لكن يمكنني أخذها منه ، وسأرسل لك بريدًا إلكترونيًا ، وقالت والدتي ، "التقط بعض الصور له وأرسلها إلي". وقد كتب بشكل سيء أنني يجب أن أذهب إلى تضحية ابني الجميل ، وأنني أفتقده. أحبه كالطفل. لا يزال شريرًا وعيناك تتبعان النساء. عندما قالت والدتي ، "أفكر في ذلك ، ما حدث لحكومتكما الآن؟ سيتعثر بالتأكيد. "لقد التقطت بعض الصور العارية لإميليا والتقطت صورتين عاريتين لنفسي ولإميليا. أرسل بريدًا إلكترونيًا وكتب: كيان جان ، رأيت صورك و يجب أن أقول إن إميليا هي امرأة مثيرة للغاية وذات بنية جيدة ، خاصة أن ثدييها وأردافها جميلتان جدًا ، وفي نفس الوقت يجب أن أقول إن الصورة العارية التي أرسلتها لنفسك كانت رائعة جدًا. لقد كبرت عيناي كثيرًا. . أنا سعيد لأنني لم ألومك على صداقتي مع إميليا ، وأنا سعيد لأنك لم تنزعج عندما شاهدت صورك. أنا أيضًا أحبك كثيرًا وأفتقدك. أرسل لي صورة لأمك إذا تستطيع. في تلك الليلة ، فكرت في أمي مرتين ، وفي يوم سيء عندما أتيت من الجامعة ، رأيت والدتي راسلتني عبر البريد الإلكتروني وكتبت ، "ما نوع صورة والدتك التي تريدها ، عادية أو مثل صورك؟" كنت أتحقق من بريدي الإلكتروني ، لكن لم يكن هناك أخبار لمدة أسبوع ، حتى اتصلت والدتي ذات ليلة ، واستقبلتني في البداية ، وأخيراً قالت ، "تحقق من بريدي الإلكتروني." قلت ، "ماذا أرسلت لوالدتي؟ " من سریع کامپیوتر رو روشن کردم و ایمیلمو باز کردم که دیدم مامان 4 تا عکس از خودش فرستاده بود بقدری ذوق زده شده بودم که سریع عکسهارو عوض میکردم و با اشتیاق نگاه میکردم عکس اول مامان یه لباس خواب مشکی توری پوشیده بود با یه شورت قرمز و رو پله های خونمون نشسته بود و سینه هاش از زیر لباس خواب معلوم عکس دوم با همون لباس خواب و بدون شرت که یه وری ایستاده بود و کونش معلوم.عکس سوم با یه شورت و سوتین صورتی توری که رو تخت خوابیده بود و پاهاشو از هم باز کرده بود و عکس چهارم هم رو تخت نشسته وبند سوتینش رو پایین کشیده طوری که نصف سینه هاش افتاده بودن بیرون من حدود 1 ساعت عکسهارو نگاه کردم و دو بار جلق زدم و تصمیم گرفتم واسه مامان ایمیل بزنم و براش تو میسینجر پیغام بذارم و نوشتم : مامان مرسی از عکسات خیلی خوشگل شدی و سکسی خوش بحال بابا و بد نوشتم دلم برات تنگ شد عکسهارو دیدم و سند کردم که یهو چراغ مامان روشن شد و جوابمو داد و نوشت خوشت اومد از عکسها گفتم ا مامان انلاینی گفت اره بابات رفت بیمارستان شیفته منم حوصلم سر رفته بود گفتم عکسات حرف نداشت بد گفت حالا من بهترم یا امیلیا جونت که منم نوشتم خوب تو بد نوشت قربون اون پسرم برم و بد پرسید که از کدوم عکس بیشتر خوشم اومده منم گفتم همه ولی ای کاش کاملا لخت بودی گفت شیطون تو که منو بارها لخت دیدی گفتم اره ولی اون ماله 4-5 سال پیش بود و بد گفت مواظب باش عکسارو کسی نبینه گفتم نه خیالت راحت و بد مامان گفت شیطون دیگه عکس از خودت نداری و یه شکلک در اورد گفتم مامان مثل اینکه تو هم خوشت اومدها مامان نوشتمگه بدت میاد مامانت ببینه که منم گفتم مامان عکس ندارم ولی بخوای میتونی با وب کم ببینی که مامان گفت خیلی بی حیا هستی خوب نشون بده ببینمش منم سریع پا شدم یه شورت سفید نیمه توری داشتم پوشیدم وب کمو روشن کردم و با شورت نشستم جلو دوربین مامان یه کم قربون صدقم رفت و گفت قربون اون هیکل پسرم برم و بد گفت پاشو ببینم منم ایستادم مامان نوشت وای من قربونت برم چه شورت قشنگی پوشیدی و منم دستمو گذاشتم رو کیرم که تقریبا نیمه شق بود مامان یه چند ثانیه ای چیزی ننوشت و بد نوشت حالا نمیخوای درش بیاری و منم شورتمو دادم پایین و کیرمو انداختم بیرون مامان چیزی نمی نوشت که من نوشتم مامان چطوره مامان نوشت کیان خوابه گفتم تقریبا بد گفت اگه سیخ بشه چی میشه که من یه مقدار کیرمو مالیدم و کم کم کیرم شق شد مامان هیچی نمینوشت ومن کیرمو جلو وب کم می مالیدم و از اینکه مامان الان داره کیرمو میبینه بخودم میلرزیدم بد مامان نوشت این امیلیا اینو خورده که ول کنت نیست این چطور تو کسش جا میشه (این برای اولین بار بود که از مامان کلمه کس میشنیدم و بیشتر تحریک شدم) منم در جوابش نوشتم پس نمیگی چطور تو کونش جا میشه و یه علامت خنده فرستادم مامان گفت پسر بد از کونم میکنیش منم گفتم اره مامان که مامان نوشت تصور این که یه همچین چیزی بره تو کونم گریم میگیره باورم نمیشد که مامان این حرفارو میزنه و متوجه شدم که خیلی تحریک شده و نوشتم مامان دوست داشتی پیشت بودم مامان نوشت که چیکار کنی گفتم هیچی مثل اون موقع ها برام بمالی مامان جوابی نداد و منم دوباره کیرمو تو دستم گرفتم و میمالیدم مامان نوشت تو الان واسه من داره میمالیش منم نوشتم پس واسه کی که مامان نوشت پر رو فکر نمیکنی من الان دلم بخواد باباتم نیست چیکار کنم که من نوشتم خوب توهم بمال که مامان نوشت خیلی بی حیا شدی دستم بهت برسه میدونم چیکارت کنم و سریع نوشت که باید برم بخوابم خوابم میاد و خداحافظی کرد و رفت .من که شهوتی شده بودم زنگ زدم به امیلیا و رفتم پیشش و بیاد اینکه مامانو میکنم از کون کردمش . قبل أيام قليلة ، اتصلت والدتي وقالت إنها ربما ستبقى في إنجلترا لمدة شهرين آخرين وسيفتقد والدي العودة معًا ، وعندما سمعت هذا الخبر ، لم أستطع النوم لمدة يومين لأنني كنت سعيدًا. خلاصه روز موعود رسید و من رفتم فرودگاه و مامانو اوردم خونه کلی خوش و بش و از این حرفها که امیلیا اومد که به مامان خوش امد بگه یه 1 ساعتی نشستو بد چون باید میرفت سر کار رفت منو مامان هم رفتیم بیرون شام خوردیم شب برگشتیم خونه مامان گفت میره دوش بگیره و رفت منم نشستم تلوزیون نگاه کردم تا مامانم اومد بیرون وگفت حالا من کجا باید بخوابم گفتم فقط من تو اتاقم تخت دارم میخوای من میام رو زمین میخوابم تو راحت باش که مامان یه سری به اتاقم زد وگفت این تخت که بزرگه با هم میخوابیم تازه دلم برات تنگ شده باید امشب بقلم بخوابی و رفت تو اتاق لباس عوض کرد و گفت میخواد بخوابه منم سریع رفتم تو اتاق که دیدم مامان دراز کشیده و ملافه رو کشیده روش منم رفتم ملافه رو کنار کشیدم و دراز کشیدم که مامان منو بقل کرد و کلی قربون صدقم رفت و گفت چه بزرگ و خوش هیکل شدی دیگه من پیشت مثل یه دختر بچه 18 ساله میمونم و گفت خوب اقا کیان حالا واسه مامانت وبکم میدی و خندید که من گفتم خودت خواستی ببینی که مامان گفت اره خودم خواستم ببینم و دوباره بقلم کرد و منم دستمو انداختم دوره کمرش و بقلش کردم گفتم مامان ناراحت شدی وبکم نشون دادم گفت نه شیطون فقط تا صبح نخوابیدم گفتم چرا نخوابیدی گفت تو هم اگه تنها باشی یه نفر بهت وبکم لخت نشون بده میتونی بخوابی گفتم مامان مگه بابا نبود که مامان گفت ای بابا ما شانس نداریم بابات زیاد زور بزنه ماهی یه بار گفتم پس چیکار میکنی که مامان دوباره بقلم کرد و حرفی نزد و احساس کردم که خودشو بیشتر چسبوند بهم و منم دستمو بردم دور کمرش و از زیر لباس خواب شروع کردم کمرشو مالیدن مامان هم دستشو گذاشته بود رو سینم و با موهای سینم بازی میکرد کم کم پاهامو چسبوندم بهش و کاملا چسبیدم به مامان که گفت انگار منو با امیلیا اشتباهی گرفتی گفتم مامان تو خیلی باهالتری از امیلیا که مامان گفت مثلا کجام باحالتره و منم با پر رویی دستمو بردم تو شرتش و گذاشتم رو خط کونش گفتم اینجات مامان گفت ای شیطون هنوز دست از این کارهات بر نداشتی ولی اعتراضی به اینکه دستم رو کونش بود نکرد منم همونطور اروم کونشو میمالیدم بد مامان گفت یاد اونروزها افتادم که بچه بودی برات میمالیدم گفتم من همیشه بیاد اون روزها هستم ای کاش الانم میشد که مامان خندید گفت دوست داری بمالمش منم سرمو گذاشتم رو سینهاش گفتم اره که مامان گفت پس پاشو لخت شو ببینمش منم پا شدم بقل تخت ایستادم شلوارک و شورتمو کشیدم پایین مامان نگاه کرد گفت کیان با این چیکار کردی و خودشم اومد لبه تخت نشست مامان یه لباس خواب صورتی کوتاه پوشیده بود که وقتی نشست لباسش بالا رفت و من شورت توری سفیدشو دیدم مامان دوباره سرشو بالا اورد و یه خنده ای کرد و دستشو انداخت کیرمو گرفت و شروع کرد مالیدن من نگاهم به سینه و شورت مامان بود و گفتم مامان میشه شورتتو در بیاری مامان کیرمو ول کرد و با کمرش خوابید رو تخت و پاهاشو داد بالا و شورتشو در اورد من داشتم منفجر میشدم سالها بود که کس مامانو ندیده بودم واقعا زیبا بود بالای کسش مو داشت ولی کسش تمیز تمیز مامان پاهاشو باز کرد گفت خوبه من که گیج شده بودم نشستم رو تخت و فقط نگاه میکردم بد مامان پا شد پشت کرد به من لباس خوابشو در اورد چراغ اتاقو خاموش کرد و یه چراغ دیواری روشن کرد اومد بقلم نشست و دوباره کیرمو گرفت دستش منو خوابوند و شروع کرد به مالیدن و گفت حالا میفهمم که این امیلیا چرا اینقدر دوست داره و لنگشو داد رو پام با دستش کیرمو میمالید به رونش من هم دستمو بردم گذاشتم رو سینه هاش و شروع به مالیدن کردم هیچ حرفی بین ما ردو بدل نشد و بد چند دقیقه گفتم مامان تو چی دوست داری مامان که منو نگاه نمیکرد گفت عزیزم هر چی تو دوست داری وکیرمو ول کرد پاهاشو باز کرد و به کمر خوابید من جلوتر رفتم دستمو گذاشتم رو کسش و شروع به مالیدن کردم مامان دستشو گذاشته بود رو چشماش و هر از چند گاهی یه اهی میکشید در همون حال بهم گفت کس امیلیارو هم فقط میمالی که من خندیدم گفتم نه و اروم سرمو بردم رو کسش و زبونمو کشیدم رو کسش مامان یه اه بلندی کرد و منم با ولع شروع کردم کسشو لیسیدن کم کم اومدم پایین تر و رونهاشو لیسیدم بد برش گردوندم و خط کونشو لیسیدم مامان کاملا حشری شده بود و بلند تر اهو ناله میکرد پس از لیسیدنه کونش من که خسته شده بودم بقلش دراز کشیدم و مامان برگشت موهاشو انداخت رو صورتش و کیرمو گرفت گذاشت تو دهنش نمیدونم هیچ وقت فکر اینکه یه روز مامانم برام ساک بزنه رو نمیکردم از یه طرف قلبم به شدت میزدو از طرف دیگه لذتی رو تجربه میکردم که هیچوقت نچشیده بودم مامان سرشو اورد بالا موهاشو داد کنار نگام کرد گفت عزیزم حالا چیکار دوست داری بکنی من که یه کم باز خجالت میکشیدم گفتم تو هرچی دوست داری مامان بلند شد با کسش نشست رو کیرم و اروم سر کیرمو داد تو کسش چشماشو بست یه اخ بلندی کرد و شروع به تلمبه زدن کرد دیگه از خودش بیخود شده بود و بلند بلند داد میزد و میگفت حالا کس کدوممون بهتره بگو منم که واقعا حشری حشری بودم گفتم تو تو مامان چند بار بالا پایین کرد خوابید پاهاشو داد بالا و انگشتشو کرد تو کسش منم روبروش نشستم و کیرمو تا دسته کردم تو کسش مامان دیگه فقط داد میزد و میگفت ابتو نیاری بکن بکن نمیدونم چقدر زمان گذشت شاید 4 دقیقه یا بیشتر و خودم تعجب میکردم چرا ابم نمیاد مامان که سرو صداش بلند تر شده بود یه اه بلندی کشید و ارضا شد و احساس کردم که کسش کاملا خیس شد بد چند بار تلمبه زدن گفت بیا رو سینم بشین منم نشستم و مامان کیرمو گذاشت لایه سینه هاش و هر بار که از لای سینه هاش بیرون میومد یه لیسی با زبونش میکشید من خیس عرق شده بودم و مامان محکم کیرمو لای سینه هاش میمالید که یهو ابم ریخت لایه سینه و گردن مامان با دستش تا اخرین قطره ابمو خالی کرد من خودمو انداختم رو تخت و مامان سرشو اورد یه لب کوچیک از من گرفت و گفت بلاخره مامانتو کردی شیطون و بلند شد گفت پاشو بریم حموم و رفتیم حموم اومدیم بیرون و لخت دراز کشیدیم ولی هیچ حرفی با هم نزدیم شاید عذاب وجدان بودو یا احساسی بود که واقعا توصیفش سخته صبح من پا شدم رفتم دانشگاه و بد از ظهر اومدم خونه مامان نشسته بود تلویزیون نگاه میکرد رفتم پیشش نشستم با هزار بد بختی گفتم مامان ناراحتی مامان گفت نمیدونم فقط از صبح فکر میکنم ایا باز کسایی هستند که مثل ما اینکارو کرده باشن گفتم مامان حتما هست ما نمیدونیم و مامان گفت تو لذت بردی گفتم راستشو بخوای خیلی بد گفتم تو چی مامان گفت منم خیلی خیلی و بد ادامه داد اگه دو نفر با هم سکس دارند و راضی هستند این حرفها بی معنی هست مثلا تو قبایل افریقایی که زنو مرد و پسرو خواهرو برادر لخت میگردند گناه نیست و بد پا شد گفت نسکافه میخوری گفتم اره و رفت واسم نسکافه اورد و نگام کرد گفت اقا پسر خوشگله من برنامه امشب شما چیه منم خندیدم گفتم امشب نوبت کونته که مامان خودشو لوس کرد گفت نه کیان میدونم بکنی تو میمیرم گفتم نه نمیشه مامان اومد بقلم نشست دستشو انداخت گردنم و لبمو بوسید گفتم میخوای الان گفت چی گفتم سکس و ایستادم شلوارمو دادم پایین کیرمو اوردم بیرون مامان یه نگاهی کردو گفت ای شیطون باز منو از راه بدر کردی و افتاد بجون کیرم بد من مامانو برگردوندم شلوار استرجشو دادم پایین کونشو لیسیدم و همونطور ایستاده کیرمو گذاشتم رو سوراخ کونش یه فشاری دادم که سر کیرم رفت تو مامان یه جیغی کشید گفت وای مردم وکونشو داد عقب تر و کیرم تا نصفه رفت تو کونش و تلمبه زدن من شروع شد مامان فقط اخ میکرد منم با یه دستم کونشو گرفته بودم و با دست دیگم سینه هاشو چنگ میزدم یهو احساس کردم ابم میاد و کیرمو تا ته فشار دادم و ابمو خالی کردم تو کونش مامان که دستش رو کسش بود و میمالید گفت در نیار در نیار دارم ارضا میشم و با یه اخ بلند ارضا شد .

تاريخ: أكتوبر 29، 2019
الجهات الفاعلة: لي ستون / سيينا الغرب
سوبر فيلم أجنبي الشقة أبارتمانمو شقة غرفتي عرضي عاطفي تحية أزاميليا زواج شخص غريب استفاده مطبخ عن طريق الخطأ يرغب وقفة احتجاجية انتباه سقطت أرضا سقط الأفريقي الاكوادور امتحاني اليوم إميليا إميليارو توقع إسقاط رميت مقاس أصابع إنكلترا متصل أتوا جئنا انارو هناك انروزها هذا هو إيران كان واقفا وقفت يقف وقفنا راسلني بريد الالكتروني بريد الالكتروني هنا هنا أنا هنا" أنا هنا هنا من هنا من هنا هذا صحيح في هذا الطريق بكثير هذا العمل هذه الاشياء إنكارو هذا كل شئ بابتم بابارو والدي رائع بلارام فوقنا بلجبار معهم باحالتری لرؤيته بحث نايم نايم نايم هيا نقرأ تصادم إزالة عد لقد عدت لقد عدت لكي ترجع عدنا برنامج أكبر أكبر أخيراً بمالمش أفضل أنا قبلت لا يهم مستشفى اهاشو قدمي طلبت انا لبست ارتدائه البالية أنت ترتدي الصيف مظلم كنت خائفا عن تلفزيون تلویزیون مشهد وصف أمامنا جنده في عائلتك إجابه جاوبنى عالق سبوندم أنا عالق عيناه الاشياء أشياء شيكارت هارفارو مع السلامة ضحكهم ضحكت Xew شو لقد ناموا نام Xew یدمبدها نائم أنا أردت محبوب معرفة القراءة والكتابة أسرة أخت نفسك أنت أنفسهم نحن تباهى أكلنا سعيدة انا مسرور سعادة هل انا جميلة الجمال دموي أسرة كان لدينا دمنشو جامعة فتيات ابنتي مرحاض يتقاضون رواتبهم أيادينا تسلسل ثانية مزدوج دولتين دودلتو كاميرا أصدقائى رؤيتهم جدارية راطشو هل حقا رمینم رامينو السلوكيات لوننا مواجهة أمام ال عروقه لساني حياتي إنها النساء تبرئة الجنس العائلي حمالة صدرها اغسلي صدريتك ثقوب سنهاش السراويل القصيرة سروالي سروالي السراويل القصيرة السراويل القصيرة السراويل القصيرة السراويل القصيرة مزعج صابون غاضب الصورة الصور الصور أرسلت أرسلت أنت أرسلت فروداه فهمت كرة القدم فوضى شكرا لك السيد انت تعمل عملى أعمال حاسوب واق ذكري كودومون تعادلنا ما يزال فضولي الأصغر صغير كيرمون أغادر وضع انا ألتفت أخذنا ملابس أنا تلحس لعق لعق مادر أمي فركت فرك ماما والدتك أمي والدتك أمي أمنا أم أمي خصوصاً انهم مرضى السفر الصورة المعروفة عادي انتظار الأكثر أهمية شعرها كنت أسقط يرى هل ترى أنا أسأل يرتدي أستطع أنا استطيع هل تستطيع تستطيع سأنام نحن ننام يريد أردت أن أردنا اريد انت تريد هل تريد انت تأكل نحن نقرأ هو يعرف أنا أعرف رأينا غادر كنت ذاهبا ميددیم رسول كنت أسمع أفهم هل تفهم كنت أفعل انت فعلت لقد قتلت كنت أسحب أنت تفعل أنت نحن نفعل نحن نمر لقد كان يمر يستديرون يتحول كنت أقول: يأخذ ميلزيريدام أنت أنت تفرك كنت أفرك فرك قرد انا اموت انهم قادمون انا منزعج عدم ارتياح لا تذوق انا لم انم انت لم تنم ليس عندنا لم يكن لدي لم يكن لديك لم يكن لدينا نذسته نسكافيه لم اسمع لم نكن لا تجلب لا استطيع هم لم يتمكنوا أنت لا تريد أن لا أعلم نحن لا نعلم لم أفهم العصر لم لم أفعل أنت لا تقتل لا أنت لا لم يكتب نوشتهمگه لم تحضر أيضًا بصورة مماثلة مطلقا وکونشو و kirmo

أفكار 2 على "والدة الملك وابن قير كلفط حشرة مستعدة لأكل والدتها"

اترك ردا ل صابر إلغاء الرد

لن يتم نشر عنوان بريدك الإلكتروني. الحقول المشار إليها إلزامية *