خطأ فادح XNUMX

0 الرؤى
0%

8 7 8 4 8 8 8 8 7 9 87 8 8 8 2 8 1 1 قسمت قبل قسمت دوم اونروز قبل از بیرون رفتنم شماره گلچهره رو گرفتم و دیگه زنگ زدنا و اس ام اس بازی های ما شروع شد و روز به روز داشتیم بیشتر شیفته هم میشدیم البته من فقط برای سکس میخواستمش چون واقعا سکسی ترین دختر یا بهتره بگم سکسی ترین زنی بود که تو عمرم دیده بودم آخ آخ آخ اصلا یادم رفت خانواده هامون رو بهتون معرفی کنم من یه خواهر کوچکتر از خودم دارم که اسمش هدیه است هدیه 16 سالشه و یه خواهر دیگه دارم که 19 سالشه و اسمش مهدیه است پدرم اسمش حسین و 49 سالشه کارمند مخابراته و مامانم اسمش فرحناز هست و 43 سالشه خانواده گلچهره هم خواهر کوچیکش رقیه 20 ساله و یه برادر دارن که از رقیه بزرگتر و از گلچهره کوچکتر یعنی 22 ساله هست و اسمش رضا و یه برادر کوچیک دیگه که اسمش محمد و 18 سالشه دارن باباشون که یه پیر مرد تقریبا 60 ساله است و مادرش هم باید 50 55 باشه خب میریم سراغ ادامه داستان من همچنان مشتاق سکس دوباره با گلچهره عزیزم بودم روزها همین طور میگذشت و یه روز یه فکری به سرم زد و اون فکر این بود که یه رابطه ای باید بین خانواده هامون برقرار کنم تا بتونم رفت و آمد و در نتیجه موقعیت های سکس با گلچهره جونم رو زیادتر کنم یه روز به مامانم گفتم مامان این افغانی ها که همسایمون هستند رو میشناسی یهو برگشت با تندی گفت نه چطور گفتم هیچی همین طوری میگم پسرش خیلی بچه خوبی به نظر میاد اول گفت من چه میدونم مگه من میشناسمش که از من میپرسی گفتم نه همین طوری گفتم آخه دیروز پریروز اومده بود مغازه ام منم از حرف زدنش و ادبش فهمیدم بچه خوبیه گفتم ببینم شما در مورد خانواده اش چیزی میدونید یا نه مامان گفت آره راستی یادم اومد خیلی پسر خوب و مودبیه یه دفعه خرید کرده بودم کمکم کرد از سر کوچه که از تاکسی پیاده شدم تا توی خونه همراهم اومد بهش گفتم مامان میگم گاهی برو یه سر بهشون بزن اگه یه وقت کاری داشتن که ازمون بر میومد براشون انجام بدیم اینا غریبن اینجا گناه دارن مامان گفت چی شده حالا یهو حس انسان دوستیت گل کرده گفتم هیچی همین طوری از پسره خوشم اومد و همین شد که رفت و آمد مامان و اونا به خونه همدیگه شروع شد یه روز تو خونه تنها بودم که صدای زنگ در اومد معمولا بابا ساعت 2 میومد خونه اصلا بدون اینکه بپرسم کیه درو بازکردم و دوباره اومدم تو پذیرایی و نشستم پای تلویزیون مامان رفته بود خونه خاله و هدیه و مهدیه هم کلاس داشتن وقتی در پذیرایی باز شد دیدم به جای بابا گلچهره اومد داخل در رو بست و اومد تو گفت سلام فرحناز خانم من چون نمی دونستم که تنهاست یه کم با دست پاچگی گفتم مامان نیست رفته خونه خالم شاید تا شب هم نیاید اونم اومد جلو و منو بغلم کرد گفت چه خوب من با تعجب گفتم تنهایی گفت آره منم مامانم و خواهرم رفتند خونه عموم من تنها بودم اومدم پیش مامانت که اونم از تنهایی در بیاد حالا که تو هم تنهایی دیگه نور علی نور منم محکم بغلش کردم و شروع کردم به مالوندمش گلچهره هم این دفعه دیگه پررو تر شده بود و داشت منو تو بغلش خرد میکرد من بلندش کردم و بردمش تو اتاق خودم انداختمش روی تخت و مثل اونروز خودمم هم افتادم روش و شروع کردم به مالوندن و لب گرفتن همین طور که مالوندن ادامه داشت یواش یواش لباس هاش رو هم داشتم در می آوردم بعد از اینکه سوتینش رو درآوردم دیگه اصلا اختیارم دست خودم نبود نمیدونستم دارم چی کار می کنم به خودم آومدم دیدم که زبونم روی کوسشه و دارم کوسش رو میلیسم کوسش رو که خوردم بعد شورت خودم رو در آوردم و کیرم رو گرفتم جلوی صورتش و گفتم بخور دوباره گفت که نه خوشم نمیاد و از این حرفا که من گفتم اگه نخوری منم دیگه کوست رو نمی خورم چون وقتی کوسش رو می خوردم خیلی لذت می برد سریع با این حرفم قبول کرد و شروع کرد به ساک زدن ولی اصلا بلد نبود و خیلی بد ساک میزد گاهی دندونش به کیرم میخورد و خیلی دردم میومد منم پشیمون شدم و گفتم بسه دیگه به پشت بخواب عزیزم اونم همین کارو کرد و به پشت خوابید رفتم روی شکمش نشستم با تعجب پرسید چی کار میخوای بکنی گفتم حیف این ممه های خوشکل نیست که کیرمو لاش نذارم گفت هرکاری دوست داری بکن فقط به یه شرط گفتم چه شرطی تو ذهنم فکر کردم میخواد تیغم بزنه و الان میگه فلان تومن پول بده یا فلان چیزو واسم بخر یا ولی بر خلاف تصورات من گفتش فقط از عقب نکن دیگه هر کاری بخوای واست میکنم منم سرمو خم کردم و بوسیدمش و گفتم گلچهره جون واقعا چهره ات مثل گله خودت خود گلی اونم خندید کیرمو گذاشتم لای سینه هاش و با دست دوطرف سینه هاشو گرفته بودم و به هم نزدیک میکردم خیلی باحال بود احساس میکردم الان روی زمین نیستم روی ابرها خوابیدم و به صورت معلق روی هوا هستم بعد از سه چهار دقیقه رفتم پایین تر و بین پاهاش نشستم و کیرمو با کوس گلچهره جونم تنظیم کردم همین که فشار دادم کیرم تا نصفه رفت تو کوس گلچهره یه کم تعجب کردم که چرا اونروز اونقدر تنگ بود ولی الان کیرم خیلی راحت تر رفت تو کوسش ولی زیاد روش فکر نکردم و ادامه دادم و اینبار خیلی سریع شروع کردم به تلنبه زدن ولی گلچهره خیلی عادی تر داشت برخورد میکرد و انگار این تلنبه زدن من اصلا براش تاثیری نداشت بعد از 10 دقیقه بهش گفتم حالت رو عوض کنیم و به بغل خوابوندمش و از پشت گذاشتم توی کوسش مثل فیلم های خارجی و باز شروع کردم به تلنبه زدن باز بعد از چند دقیقه حالت رو عوض کردیم و تو حالت سگی گذاشتم تو کوسش این قدر تلنبه زدم تا احساس کردم آبم داره میاد به کمرش فشار آوردم و خوابوندمش روی زمین و خودم هم روش خوابیدم و کیرم هم از عقب تو کوسش بود و آبم که اومد با فشار تمام تو کوسش خالی کردم دوست داشتم همین طور روش بخوابم تا یکی دو ساعت ولی نمیشد دیگه بعد چند دقیقه گفتم بریم یه دوش بگیریم با هم رفتیم حموم و اونجا هم که همش بدن لختمون بهم میخورد یهو گلچهره گفت حامد گفتم جانم گفت دیگه حال نداری گفتم چطور گفت من دوباره هوس کردم منم دوباره آنتنم فعال شد و به گلچهره خانم یه عرض ادبی کرد و خلاصه اینکه یه بار هم در حمام سکس کردیم که توی حمام خیلی طول کشید و گلچهره هم ارضا شد و بعد اومدیم بیرون و اون رفت خونشون و من موندم یه دنیا لذت و فکر اینکه دفعه بعد چطور مکان جور کنم چطور اونو بکشونم تو مکان و تو همین فکرا بودم خوابم برد و با صدای مامان بیدار شدم که داشت از دم در منو صدا میکرد بیدار شدم ساعت 8 شب بود و چون خسته بودم اصلا نفهمیدم کی خوابم برده ادامه دارد نوشته

التاريخ: مارس 23 ، 2019

اترك تعليق

لن يتم نشر عنوان بريدك الإلكتروني. الحقول المشار إليها إلزامية *