إدمان ولا أكثر

0 الرؤى
0%

سلام این داستان من خیلی اتفاق افتاده ولی شاید یکی از میلیونها نفری که اومدن وتعریف کردن من باشم تا سی ودو سالگی تنها خلافم سیگار بود و لب به مواد نزده بودم منتها بر اثر نشست برخواست با دوستان ناباب و از طرفی هم مسائل گوناگون روحی گاهی سر بساط رفقا یه دودی میگرفتم ولی علت اصلی اعتیاد من عاشق شدنم بود که علیرغم داشتن زن و یه پسر هشت ساله دلباخته یکی از همکاران شدم که تازه اومده بود پیش ما سرکار که اونم شوهر داشت و یه پسر هم سن و سال پسر من در عرض پنج شش ماه عجیب عاشق و معشوق شدیم و وقتی بن بست رو جلو راهمان دیدیم بدونه حتی یه بوسه خشک و خالی از هم جدا شدیم ولی این عشق ممنوع با من بدجور تا کرد رفقای ناباب که شرح حال منو میدونستن به وفور برام جا ب رای کشیدن و جنس جور کردن تا کاملا آلوده شدم در طول کمتر از یکسال کار به جایی رسید که مصرف من به روزی ده دوازده گرم تریاک با بالفور رسید و دیگه عملا از تب وتاب جنسی افتاده بودم و بیشتر وقتم به کشیدن و دربه دری می گذشت واما باقی ماجرا که از زبان خانمم براتون نوشته میشه کم وبیش دیگه متوجه شده بودم که شوهرم تو چه وضعیت خطرناکیه و با توجه به شناختی که تو دوازده سیزده سال زندگی ازش داشتم میدونستم من هیچ حرفی نمیتونم بهش بزنم تا خودش راهش رو پیدا کنه از نظر مالی مشکل خاصی نداشتیم همه چیزمان خوب بود و اعتیادش هم باعث فقر نمی شد ولی از نظر روحی وروانی سخت در فشار بودم خیلی عذاب آور بود نمیدونستم چرا یهو به این راه کشیده شد و دردش چیه تو خونه کم پیداش میشد و اکثر مواقع تو خودش بود کم اشتها شده بود و رنگ به روش نبود سیگار زیاد میکشید ولی هیچوقت تو خونه مواد مصرف نکرد اما هنگام شستن لباسهاش از تو جیبش تریاک زیاد درآوردم که دوباره میزاشتم سرجاش شبها اکثرا بیرون بود تا دیروقت یا اصلا خونه نمی اومد اوایل که معتاد شده بود سکسش قوی تر شده بود ولی بعدا دیگه نمی تونست براحتی راستش کنه و اکثرا بدونه اینکه حتی بکنه آبش می اومد یا راست هم نمی شد تا اینکه کم کم سروکله یکی از دوستانش در خونه زیاد شد مرتب سراغش رو می گرفت یا تلفن میزد یا می اومد در خونه سراغش و جالب اینکه اکثر مواقع وقتی که نبود زنگ میزد یا می اومد به بهانه های مختلف کادو برای پارسا می آورد یا براش تنقلات میخرید ولحن حرف زدنش هم روز به روز بدتر میشد و نگاه کردنش هم بی شرمانه تر تا اینکه یه روز طاقت نیاوردم و بهش گفتم از علی پرسیدم دلیل اینهمه رفت وآمد فرید در خونه ما چیه چرا همیشه جلو خونه ما پلاسه که گفته اگر دوباره اومد بهش بگم کارت چیه چکار داری منظورت از این حرکات ورفتار چیه که زد به پرروئی و گفت من تورو میخوام خودت خوب می دونی که علی الان دوسال و نیمه که سخت مواد مصرف میکنه و کافیه که بهش بگم تو بهم نخ دادی یا به طریقه های مختلف بهش اینو برسونم روزگارت سیاهه از طرفی توهم که بالاخره نیاز داری اونم که دیگه برای تو شوهر بشو نیست دائم یا خماره یا نعشه منم که خاطرت رو میخوام بیا وبا من باش قول میدم بهت خوب برسم چون حدسم درست بود و گوشی تلفن خونه بر اساس حدس خودم که کار به اینجا می کشه دایورت کرده بودم رو موبایل و موبایلمم اون موقع از این جی ال ایکس های ایرانی بود که صدا ضبط میکرد تمام حرف هاش رو کامل ضبط کردم و بهش گفتم به من باید یک ماه وقت بدی تا بتونم یه تصمیم نهایی بگیر م وبعد جوابت رو میدم یکی دو روز به طرق مختلف به علی فهموندم که باهاش حرف دارم و آخرش با هزارتا قسم و آیه که کار بیخودی نکنه که بعدا بیچاره بشیم صدای فرید دوستش رو براش گذاشتم از شدت عصبانیت داشت منفجر میشد گفتم اینو الان گیرم زدی وکشتی بعدی رو چی واقعا آخر و عاقبت من و پارسا چی میشه باید یه تصمیم اساسی بگیری یا بیا و منو طلاق بده که حداقل زن تو نباشم یا خودت رو درست کن که روباه صفت های نامردی مثل این جرات نکنن بیان تو قلمرو تو وق وق کنن انگار این داستان مثل یه پتک تو سرش خورد همون روز چندتایی قرص ترک تهیه کرد و خوابید خونه هر کدوم از رفقا زنگ ز دن گفت من تو خونه می شینم خانمم باهم راحته و فلان به هفته نکشید که راحت ترک کرد و نکشید یک ماه که شد کامل از سرش دراومده بود اعتیاد واقعا راحت ترک کرد تا رسید به جواب دوستش تو این مدت علی هم اگر فرید زنگ میزد در جریان بود و با هم هماهنگ بودیم به داداشمم گفتیم و برنامه رو گذاشتیم داداش علی صبح اومد ماشین علی رو برداشت و رفت و پارسا رو هم با خودش برد داداش حسین منم شب اومد خونه ما موند طبق قرار فرید قرار شد ساعت ده صبح بیاد خونه ما به محض زدن آیفون من رفتم در ورودی رو براش باز کردم و بعد از اینکه خودمو نشونش دادم اومدم تو آشپزخونه وقتی اومد تو گفتم بشینه تا براش چایی ببرم دل تو دلش نبود خونه ساکت و سوت و کور منم حسابی به خودم رسیده بودم اینم میگفت عجب شکاری زدم چایی رو که براش گذاشتم قند رو که از تو قندون گذاشت تو دهنش به دو دقیقه نرسید که چشماش رفت و بیهوش شد وقتی بهوش اومد که تو خونه ما نبود بلکه تو بیابون علی و حسین با شیشه نوشابه کرده بودن تو کونش و اونقدر زده بودنش واز تمام شرح ماوقع هم فیلم گرفته بودن این جریان باعث شد فرید کلا از اون شهر بره و دیگه هم اون طرفها پیداش نشه علی هم الان سه ساله پاکه وخدا رو شکر زندگی مون روز به روز بهتره خدا یه دختر خوشگل هم بهمون داده که اسمش رو گذاشتیم گیسو لحظات سخت زیاد تو زندگی هست که باید ازش عبور کرد و نباید وا داد ببخشید دوستان که قسمتهای سکسی نداشت فقط چون میدونم بسیاری از شماها هم شاید مشکلات اینچنینی داشته باشید نوشتیم که خودتون رو خراب نکنید چون هرچه کنی به خود کنی گر همه نیک و بد کنی از زندگیتان درست استفاده کنید و بدانید خدا توبه کاران رو دوست داره تا دیر نشده نوشته

التسجيل: May 11، 2019

اترك تعليق

لن يتم نشر عنوان بريدك الإلكتروني. الحقول المشار إليها إلزامية *