الجنس الأول في حياتي فارغ

0 الرؤى
0%

سلام من اميرحسينم ميخواستم اولين سكسم زندگيم روباخالم براتون تعريف كنم من 20 سال سن دارم و تويه يه خانواده 5نفره بزرگ شدم كه 3تاابجي دارم وداداش ندارم ولي خيلي دوس داشتم يه داداش كيركلف داشته باشم اماخب نشد چون مامانم لوله هاشوبسته تاخاله دارم كه يكي ازيكي خوشگلتراما من فقط خاله اولي كه اسمش سهیلاهست رودوس داشتم بكنم وهميشه بهش بهش نظره خاصي دارم ميخوام يكم ازخودم براتون بگم قدم حدودووزنم پوستي تقريبا سفيد متمايل به زرد دارم همه خاله هام ازدواج كردن اماهيچكدومشون پسرنزاييدن منم شانسي پسرازاب دراومدم بين فاميلا جايگاه خاصي دارموهمه دوسم دارن خونواده ماباخونواده خاله سهیلاخاله بزرگم كهسالشه وتادختربه اسماي موناو مينا داره كه مونا دختربزرگشه كه باوركنيد لنگه نداره خيلي خوشگله قراره باهم ازدواج كنيم ورابطه تلفني باهم داريم دختردوم خاله همسالشه شوهرش ادم خوبي بودو پردرامد اما تا وقتي هنوز نيوفتاده بود تو مواد شوهرخاله سهیلا كه اسمش احمده معتاد شدو بيشترخونه وزندگيشو دودكرد هوا ازشركتم اخراجش كردن خاله سهیلا هم هزاران بار قهركرد و رفت خونه اينو اون تااينكه اقااحمد ازخر شيطون پايين اومدو باهزاربدبختي خاله سهیلا هم راضي شداما خب احمدديگه هيچوقت اون ادم قبلي نشد من هميشه توكف خالم سهیلا بودم چونكه واقعا زن خشگلوخوش هيكلي بود اماشوهرنامردش قدرچنين زني رونميدونست ازبچگي دنبال ديدزدن خاله هام بودمو چندين بارخاله سهیلارواخت البته باشورتوسوتين ديده بودم هميشه تواين فكربودم كه چجوري فربباروبكنم ولي جراتشونداشتم اخه ميترسيدم مخالفت كنه ابروم بره بخاطرهمين هيچوقت چيزي دراين بابت بهش نگفتم اماازيه طرف هم شديدا به سكس نيازداشتم بطوري كه شايد روزيياباربه يادخالم جق ميزدم هروقت مامانم كاري داشت سهیلاميومد كمكش منم ازفرست استفاده ميكردم جون خالم وقتي بابام خونه نبود شلوارپاش نميكردخودش ميگفت روناش ميسوزن البته تابستون نميكرد دامناي پاش ميكرد كه داخلشون معلوم بدمنم خيلي حشري ميشدم دست خودم نبودتقصيرخاله هم بودچونكه منوحساب نميكردوهميشه پيش من لباساشوالبته ازكمربه بالاعوض ميكردمنم تاحواسش نبوچندتاعكس ازش ميگرفتمو باهاشون جق ميزدم ولي بازم ازشهوتم چيزي كم نميشد بعضي اوقات ديگه انقدكيرم بلندميشدكه مجبوميشدمتاشورت بپوشم خالم قدتقريبابلندي داره اما ازمن كوتا تره نسبتا چاقه باپوستي سبزه ولباي كه هميشه قرمزشون ميكرد چون بهش ميومداخه هميشه رنگ موهاشوشرابي ميكنه ازوقتي كه احمد اونجوري شدخالم روزخوش نديدهم توپس دان بدهكارياي احمده البته الان يه خونه بيرون ازشهرخريدن اماخونه خودشون چيزديگه اي بود خالم زن خوبيه وباهاش كناراوم الان وضعيتشون بهتره احمدم تويه اژانس كارميكنه باوركنيد اين داستان همش واقعيت داره وهيچ جاش تخيولي نيست بخداهمش واقعيه رشته ي تحصيلي من كامپيوتره اماعلاقه اي به درس ندارم اينم بخاطربيكاي دارم ادامش ميدم وگرنه حوصله درسوندارم زندگي من خلاصه ميشه توچيز سكس استقلال فرهادمجيدي ازعشق بوي نبردم اماخب زن ايندموانتخاب كردمواون موناست هروقت كامپيوتريكي ازاقوام خراب ميشه من بدبخت بايد درستش كنم قضيه سكسم هم درهمين مورده هركي فكرميكنه دروغوخيال پردازيه خودشوخسته نكنه وداستانونخونه بهتره همونطوكه گفتم توي خونواده مامانينا فقط من پسرم يه دايي هم دارم كه سال ازخودم بزرگتره چونكه داداش ندارم رابطه خيلي خوبي باهم داريم مثلتابرادرمنم خيلي دوسش دارم علاقه خيلي زيادي به بازيايه كامپيوتري داره كارش مكانيكيه وبيشتراوقات خونه نيست قضيه سكسم ماله تابستون سال قبله كه واقعامنواروم كردالبته بعدازاونم چندباربا زنم موناسكس كردم كه اگه خواستين بعدا براتون ميگم روزاميگذشتومن بيشتراز هميشه حشريترميشدمو شبابه يادخالم سهیلا تشكوپاره ميكردم بعضي شباانقد ميرفتم توحسش كه خودموخيس ميكردم صبحاكه بلندميشدم اعصابم ازاين زندگيه كيري خراب شده بودهمش جق همش فكرديگه ديونه شده بودم خونوادم هري چيزي كه خواستم برام تهيه ومحياكردن امادرداصلي من سكس بودسكس شهرمايه شهرفوتبل خيزه كه درجنوب غرب ايرانه وهواي فوقلاده گرم داره نميتونم اسم شهروببرم اون زمان من تويه تيم فوتبال كه تويه ليگ استان بودو دراستانه ورودبه ليگ كشوربود بازي ميكرد نميگم بازيم خيلي خوب بودامابدهم نبودم هميشه فيكس بازي ميكردم تااينكه جق زدناي نامحدودمن شروع شدكم كم ازتركيب رفتم رونيمكت ديگه حالوحوصله بازي كردنونداشتم يعني چيزي توي بدنم نبودتااينكه ديگه تيم منونخواست منم خونه نشين شدم تيم هم رفت دستهكشورالان دستهكشوره اگه جق نبودالان منم داشتم فوتبالموبازي ميكردم امااشكال نداره بازم فرست هست هنوزسالمه اين سرگذشتم بود كيرم حدودنوجبوخورده ايه خيليم كلفته مخصوصا سرش باخاله هايه ديگم زيادرابطمون خوب نيست اماباخاله سهیلاخيلي رفتوامدداريم بطوري كه توهفته شسه بارميان خونمون كلا زيادتوهميم خاله سهیلا پسرزياددوس داره بخاطرهمينم هنوزلوله هاشونبسته امابخاري ازشوهرش بلندنميشه منوخيلي دوس داره وبرعكس منوپسرخودش ميدونه امامن حس ديگه اي بهش دارم خالم بيشترموقع ها ميادتواتاقم باهام دردودل ميكنه تازگياخيلي بي اعصاب شده بود همش غصه ميخوردافسرده بودبخاطرهمينم من هميشه اذيتش ميكردمو زياد باهش شوخي ميكردم دستوپاشوم
يبستم الكي ميزدمش اماهمش بخاطراين بودكه بدنشولمس كنم اگه اين داستان طولانيو كلمه هايه سكسيش كمه بخاطراينكه داستان همش راسته ومثل بقيه دوستان كوسوشعرنيست اگه موافق باشين بريم سرداستان يه روزصبح كه ازسرتمرين برگشته بودم اخه تابستون بودو تمرين ماصبح برگزارميشديادش بخير داشتم ميگفتم خسته برگشتم خونه غذاخوردم خواستم يكم استراحت كنم كه گوشيم زنگ خورد ديدم داييمه جواب دادم گفت كامپيوترم بازم خراب شده بيادرستش كن اعصابم بهم ريخت خسته بودم خوايتم بپيچونمش دلم نيومدگفتم باشه رفتم خونشون داييم بامامانش زندگي ميكنه هنوزازدواج نكرده اون روزشنبه بودخاله سهیلاهرشنبه ازصبح تاشب ميره خونه مامانش تابرن قبرستون اون روزچون هواگرم بودصبح رفته بودن اينم بگم بخاطراين خالم ازصبح مياتاشب ميمونه چون خونشون نسبت به شهردوره راه زيادي بايد طي كنه خب رفتم خون داييم ايناديدم سهیلا دروبازكرد تاچشم بهش افتادخستگي ازتنم پريدخيلي خوش حال شدم اصلانميدونستم كه امروزشنبه ست رفتم داخلومشغول شدم به كامپيوترويندوز پرونده بودتغريبادقيقه كارداشت امايه حسي بهم ميگفت طولش بده اخه نميتونستم فكرسهیلارو ازسرم بيرون منم من هي كشش دادم داييم ديرش شده بودبايد ميرفت سركارساعت حدودابود داييم رفت سركارمن موندموخاله ومادربزرگمومينادختركوچيكه خالم موناچونكه كلاس داشت نميتونست بياد من داشتم باكامپيوتر ورميرفتمو بقيه داشتن ازماهواره فيلم هندي نگا ميكردن همش توفكرخاله بودموگه گاهي ديدش ميزدم يه دفه ديدم مامان بزرگم به خاله سهیلا گفت من ميخوابرم خونه مامانم اخه مامانش هنوززندست ماشاالله ازمنم سرحال تره خالم گفت من نميام هواگرمه اگه بيام رونام ميسوزن حوصله ندارم ننمم قبول كردمن كه داشتم ميمردم ازخوشحالي اخه ميتونستم دستي به خاله بزنم ديدم مينااهونه گرفت كه ميخوادبامادربزرگ بره خالم مخالفت كردامابااسرارقبول كردو رفتن ساعتبود من كه قلبم تندتندميزد گيج شده بودم نميدونستم چيكاركنم ديدم خاله مثل هميشه اومدپيشم به حرف زدن منم هي باسرجواب ميدادمبهم گفت انگاردوس نداري اومدم پيشت گفتم نه خستم كارم ديگه تموم شده يود نميدونستم چه گلي توسربگيرم كيرم داشت تيكه تيكه ميشدبايه بدبختي توشرت جاش دادم به خاله گفتم كاري نداري من دارم ميرم گفت نه قربونت سلام برسون زدم بيرون اماعمدايكي ازسي دي هاموجا گذاشتم كه دوباره برم سراغش رفتم در زدم ديدم دير دروبازكردانتظارنداشت منوببينه پرسيدواسه چي برگشتي گفتم سي ديم جامونده گفت صبركن خودم برات ميارمش مشكوك شدم اخه هيچوقت اينجوري باهام برخوردنكرده بودسي دي رواوردمنم خداحافظي كردم اماداغون بودم نتونستم نبينم قضيه چيه هواخيلي گرم بود دوباره برگشتم بازم دير دروبازكرد بازم حول شده بودپرسيددوباره برگشتي گفتم نديدي هواچقدگرمه بعدازظهرميرم گفت باشه بياتوامامعلوم بوددستوپاش ميلرزيد وقتي وارد خونه شدم ديدم به به خاله داشته فيلم سكسي نگا ميكرده ازخجالت سرشوانداخته بودپايين من گرفتم كه خالم به كيييييير نيازداره منم زدم به بي خيالي گفتم حالامگه چي شده همه مردم نگا ميكنن انقد تيريپه غم برندار خاله هيچ حرف نميزد منم ازپررويي كه داشتم گفتم به خودم ميگفتي تابهترينا روبهت بدم ديدم جواب دادباوركن اتفاقي دستم خورده روش حالاتوهرطودوس داري فكركن بعدشم گف من ميخوابرم حموم منم همش به پاهاي خاله فكرميكردم بهترين فرست واسه كردن خاله سهیلابود اماخاله ازخجات زودي رفت حموم من موندموكيرم خاله توحموم بوكه هزاران فكربه ذهنم رسيداماجرات نداشتم يعني روم نميشد خاله داشت بيرون ميومدكه ديدم يه حوله زرد رنگ دورخودش پيچيده تاحالاانقد كيرم راس نشده بودحواه خيلي كوتاه بودخاله رفت تواتاق وصدازداميرلباساموتوحموم بيارمن رفتم اوردمشون اصلا متوجه كيرم نشده بودم كه شده بودبه درخت رفتم تواتاق ديدم نشته روتخت لباساروبهش دادموبهم گفت بروبيرون داشتم ميرفتم كه گفت صبركن ببينم برگشتم گفتم بله اشاره كردبه كيرم گفت اين چيه پدر سوخته چشم به كيرم افتادجا خوردم زبونم قفل شده بود دوباره سهیلاگفت واي بحال مونافكركنم شب اول بره اورژانس اينوكه گفت منم گفتم توازكجاميدوني شايدرفته باشه توكس موناديدم اومديه توك پابهم بزه حوله بازشد واي خداداشتم سكته ميكردم سهیلاعمداخواست حوله باشه چون دوباره خودشو پوشوندكيرم ازحشرداشت ازجاكنده ميشد خاله فقط داشت منونگاميكردمنم فقط داشتم كسوسينه هاشوميديم منم اشاره كردم گفتم ايناچين جواب ندادگفتم خوشبحال احمد كه تورو داره ديدم گفت خب توهم موناروداري گفتم اخه توكجا موناكجا بازم جواب نداد گفتم خداييش توهفته ش چندباربا شوهرت حال ميكني جواب دادبه جان توكه برام عزيزي ماهيبارم نميكنم جاخوردم گفتم مگه ميشه گفت اره احمدكه هميشه بيرونه به نظرتوباچي حال كنم جواب ندادم گفت يادته ميومدم پيشت دردوذل ميكردم ميگفتم ازاين زندگي خسته شدم بخاطرخونه وزندگي نبود دردمن بي محبتي احمده ديگه هي ادامه دادگه نشستم كنارش دستموانداختم دورگردنش لخت مادرزادبودبهم گفت خجالت ميكشم دستتوبردار منم گفتم زنم دوممي ميخوام حال بهت بدم ديدم گفت اخه نميشه مامحرميم من ازتوبيشترنياز دارم اماازخداميترسم منم جواب دادم من اين چيزا سرم نميشه زنمي بايد بدي گف توفعلابيا سرموسشوار بكش تابعد گفتم روچش سشوارو اوردم وشروع كردم به لخت شدن خاله نشسته بودمنم نشستم كيرموگذاشتم
قال اللص ، "أنا محترق." فقلت ، "الآن إلى أين أنت ذاهب؟" أجاب: "انظر إلي ، دعني أقدمك إلي. بدأت في التجفيف وأغسل شعري. أنا أحب ذلك. انتهيت من مجفف الشعر. لقد أعيدته. لقد نمت طوال اليوم. ذهب طريقي. كان الأمر كما لو أنني قمت بغلي في منتصف ساقيها. قالت ،" أنت لا تريد أن أقبل وجهي. قال بالطبع ، كما تعلم ، بدأ يأكل شفتي ، صدقوني ، لقد كان متحمسًا للغاية ، لقد انسكب ، كنت مستاءً للغاية ، لقد أعطاني شعورًا سيئًا. لقد سعلت ، لم أرغب في إيذائها ، أحضرتها إلى الباب مرة أخرى ، أخبرتها أن تغلقه ، وقالت ، "إنها آسف ، كلهم ​​يتألمون. لقد ارتديتها. لم يكن الفستان سريعًا جدًا ، لقد شعرت أنه كان ضيقًا جدًا. قال ، "ماذا حدث؟ لم يعجبها." كان لدي ماء في فمي ، قلت ، "عمتي ، لا تقلق ، سأفعل ذلك مرة أخرى ، لكن هذه المرة ، ستكون سهلًا. صرخت شيلا ، كنت مجنونة. لم أرغب في إخراجها. عمتي ، أوه ، أوه ، لقد بدأت في الانسحاب وترك فمها لمدة أربع دقائق. لفرك بعض سائل المرحاض على رقبتي لأنه كان ضيقًا جدًا ، كنت أعلم أنه مؤلم ، فجرت رأسي بالداخل ، صرخ في وجهي ، قال إنه أب محترق ، لعبت قليلاً ، أعطيته المزيد من الطعام ، رفعه ، قال ، "أحضره ، لماذا ضربت كورت ، الجو حار؟" كان جسدي فارغًا ، كانت عمتي تخبرني أن أخطئ ، دعني أفعل ذلك ، كانت تخبرني أنني لا أستطيع النهوض. أخذتها إلى الحمام ، وغسلتها مرة أخرى ، كنت أخلعها ، كنت أخلع قميصي ، ورأيت عمتي كانت تشد قميصها ، كنت على وشك الموت ، فتحت الباب ، رأيت جدتي في الحديقة ، ذهبت إلى العمل بسرعة ، ثم ذهبت للعمل بسرعة.

التاريخ: يوليو شنومكس، شنومكس

اترك تعليق

لن يتم نشر عنوان بريدك الإلكتروني. الحقول المشار إليها إلزامية *