الملك
أنا
مهدي ، كنا زملاء الدراسة. في يوم جلوسي في الفصل ، جاء مهدي وأخبرني (بصراحة ، اسمي هو
لا تفهموني خطأ يا مهدي مهدي إذا استطعت لامتحان الفصل الدراسي
دعنا ندرس معًا ، قلت لا توجد مشكلة في الثدي ، فقط أين ندرس ، قال مهدي ، بالطبع ، سنعود إلى المنزل ، قلنا حسنًا
لنبدأ ابن العم من اليوم التالي وأخيراً اليوم
جاء الوقت الموعود ، في الساعة العاشرة صباحًا ذهبت إلى منزل مهدي عينا وحصدت ، ورأيت فتاة جميلة.
لم أكن أعرف أن للمهدي أخت ، وباختصار قال إن إيران يجب أن تمارس الجنس
أنا أعمل مع مهدي ، فقال ، قلت: أنا مهدي ، أدرس ، لكنني كنت أظن دائمًا أنه أمام فتاة. واو ، ما الجسد أو الصدور التي سألت مهدي؟ عندك؟ تفاجأ مهدي. تقریبا یه ساعتی درس خوندیم که یدفه درو زدن دیدم خواهر مهدیه برامون میوه اورده بود یه نگاهی به من انداخت گفت این خنگه درس می خونه یا نه خندیدم گفتم نه یدفه مهدی گفت کسشعر نگو بعد درس که تموم شدمن از مهدی خداحافظی کردم رفتم خونه وقتی رسیدم خونه انقدر که تو کف بودم سریع رفتم حموم یع جق توپ زدم همش فکرم پیش خواهر مهدی بودم ومی خواستم که یه سکس با اون بکنم فردای اون روز دوباره رفتم خونشون این سری رفتیم درس بخونیم مهدی می گفت رفتن پدرومادر شون هم رفته بودن آنکارا تا دو هفته هم نمی امدن مهدی به من گفت مهدی امروز حس درس خوندن ندارم مهدی گفت بیا بر یم استخر گفتم باشه رفتیم پاین یه استخر نسبتا کوچیکی بود من مهدی لخت شدیم پریدم تو اب من یه مایو سفید پوشیده بودم که نصف تخمام از لبه شرت بیرون بود ولی خودمونیم مهدی هم خوب کونی بود کلی کیف کردم داشتم به مهدی نگاه می کردم که یدفه نگاهم افتاد به میترا داشت من نگاه می کرد یه لحظه خجالت کشیدم سریع رفتم تو اب یدفه دیدم اون خندید مهدی اون دید ولی اصلا براش مهم نبود خلاصه یخورده نگاهمون کرد رفت من مهدی بعد از این که شنا کردیم از استخر امدیم بیرون ورفتیم دوش بگیریم وقتی من رفتم دوش بگیرم تو حموم یه جق مشدی زدم یه چند روزی گذشت قرارشد دوشنبه ه م برم منم صبح تیپ زدم سوار ماشین شدم رفتم خونه مهدی اینا وقتی رسیدم زنگ زدم میترا ایفون ورداشت گفت بفرماید داخل بهش گفتم مهدی هست گفتش رفته فروشگاه شما بفرماید الان میاد منم که از خدام بود سریع رفتم تو رفتم رو کاناپه تو پذیرایشون نشستم میترا رو دیدم که رفت یه شربت برام اورد وامد کنارم نشست وای چی بگم یه تاپ سفید رنگی که سینه هاش از زیر معلوم بود با یه شلوار تنگ که کسش از رو شلوارش پف کرده بود اصلا قابل وصف نیست منم که از شق دردی میموردم یهو میترا بمن گفت آقامهدی شنیدیم که شما با اینترنت کار می کنید اگه میشه یه ای دی برام بسازید گفتم:ب بكل سرور. ذهبنا إلى غرفة الكمبيوتر في Mitra ، وقمنا بتشغيل جهاز الكمبيوتر الخاص بي ، وحصلنا على موقع Yahoo ، وقمنا بإنشاء إعلان ، ثم جلسنا لسؤالي عما إذا كان بإمكاني الدخول إلى الموقع الذي تمت تصفيته ، نعم ، ولكن ماذا تريد أن ترى؟ يجب أن نقول الآن أي موقع قال إن الجنس 4 شعرت به ، لقد قلت لنفسي إن لدي فرصة جيدة. قال بحار. أخبرتها أن تذهب إلى موقع موقع الطعام هذا ، ولم يعد بإمكاني التعامل معه ، وأخبرت ميترا كيف تحدثت ميثرا عن الجنس ، وأخبرتها أني سأمارس الجنس ، وكانت مهدي قادمة ، ظنت أنها ستأتي ليلا. أخبرتك أنني خرجت من الخزانة ، وعانقته بين ذراعي ، وبدأت في تقبيله ، وكان يلعق لسانه في فمي. ولوحت شفتي حولها ، وكانت ميتيرا تتألم ، ودفعت يدي إلى ثدييها ، ودفعت قليلا لدرجة أنني لم أستطع رؤيتها. واو ، ما هو الثدي الذي لا أستطيع التفكير فيه. الثديان صغيران نسبيًا ولكنهما صلبان. بدأت ألعق. واو ، كيف كان الأمر. كنت في الفضاء. واو ، كم كانت ناعمة ، بمجرد أن رأيتها تقبلني ، شعرت يا لها من نجاح ، شعرت بشفة قوية منها ، كنت على وشك الاختناق. وضعت يدي على بنطال Mithraro وسحبتهم ببطء. واو ، كان الأمر كما لو أن الشيطان يعرف ما هي القصة. لم يكن يرتدي السراويل القصيرة. وضعت لساني على كسها وبدأت تلعق ببطء وسُمع صوت ميترا. أعتقد أنها كانت مبتلة جدًا. كنت ألعق كسها. أدركت أنني وصلت إلى النشوة الجنسية ، لكنني تركتها. الآن جاء دوري. أعط بالنسبة لي. لقد أعطيته لمحة عامة عن مقدار الحرق إذا لم يعضني. قلت لها ، "حسنًا ، لقد رأتني. لقد كنت مستاءة." قالت ، "حسنًا." انسحبت. ذهبت ميترا أيضًا لتستلقي على سريرها. اعتقدت أن ميترا كانت ترتدي ستارة. مكثت وقلت لنفسي أن المهدي ضرب كهدون. قال يادفه ميترا: "من أنا؟ أليس لديه شوكة؟" من كان ميترا؟ واو ، كم كانت ساخنة. تنهدت ميترا بسرور. واو ، لقد كنت بالفعل مجنون. بدأت في الدفع ذهابًا وإيابًا.
جنس