فتاة تلعب بسهم

0 الرؤى
0%

مرحبًا ، لا أحيي كثيرًا ، إنه مكان جميل ...
أنا فاضل عمري 26 سنة الآن والذاكرة التي أريد كتابتها تتعلق بجنس الأول ، ولأكون صريحا ، عندما كنت أصغر سنا كنت عضوا في حزب الله.
عندما بلغت الثامنة عشر من عمري ، ذهبت إلى زرتي ، وأجريت الاختبار من المدينة ، واجتازت الاختبار ، وحصلت عليه في مدرستي ، ودرست في المعهد الفني والمهني ، وهي إحدى هذه المدارس غير الهادفة للربح حيث فعلنا كل شيء في الكويت ، الكويت كانت الكويت ، كلما كنا في حالة حب ، كنا نترك المدرسة.
باختصار ، دعونا لا نبتعد كثيرًا عن الموضوع ، فقد عشنا في القرية الأولمبية. في ذلك الوقت ، كان لدينا سهم أبيض اشتراه لي والدي لأنه كان رخيصًا. وفي بعض الأحيان اعتدت أيضًا على اصطحاب الركاب بالسيارة إلى في فترة ما بعد الظهيرة ، عندما أعود إلى المنزل من المدرسة ، كنت سأحضر متعلقاتي إلى المنزل. كنت سأغادرها ، كنت سأعود إلى المنزل بسرعة ، وكانت نفقات سفري تكفي بسهولة بالنسبة لي.
في ذلك الوقت ، كان هناك طريق من الميدان الأولمبي إلى مدينة السكك الحديدية كنت أذهب إليه ، وكانت الأجرة 100 تومان.
في أحد الأيام ، كنت مسافرًا من الألعاب الأولمبية ، وكان 3 أشخاص يجلسون في السيارة. تقدمت أمام امرأة في خيمة ، يمكن أن يُنظر إليها من خلف الخيمة على أنها امرأة ممتلئة ، لكن كان لديها وجه جميل. كانوا يتقدمون ويتقدمون حتى وصلت إلى نهاية الخط ، أي الشارع العاشر ، حيث كان على جميع الركاب النزول. كانت السماء تمطر. كنت ذاهبًا إلى الألعاب الأولمبية. لقد استدرت لأرى أنت من النافذة. كانت جالسة ورائي. لم تغادر بعد. لم أنتبه. لم أقل شيئًا ، حسنًا ، كنت آخذ رصيدي منها حتى سافرت مرة أخرى للأولمبياد ، الذي كان آخر جزء من طريق عودتي. سافرت مرة أخرى من هناك إلى المدينة في منتصف طريق العودة. باختصار ، وصلت إلى نهاية الصف ، ونزل الجميع ، لكن السيدة لم تنزل ، لذلك شعرت بالارتباك ، عدت وقلت لها ، "عفوا ، سيدتي ، أين ستنزل؟" سأعطيها لك ، فقط قم بقيادة السيارة لمدة ساعة واحدة ، لأكون صادقًا ، في البداية قبلتها بسبب المال ، بعد بضع دقائق ، قلت لنفسي ، "ربما توجد مشكلة ، دعني أسأله ، لكني نظرت إليه عدة مرات. كان يوبخني بوجه مظلوم ومحب ، و كان يتكئ على شيشي ، وأحيانًا كان يتلألأ. "في تشيشاي ، تجولت في الشارع لبضع دقائق ، ثم سألتها ، يا آنسة ، لم تفتح قلبي ، لقد كنت متعبًا (لا أعرف لماذا كان هناك تخوف غريب وشعور غريب في وجودي ، كان مصحوبًا بشهوة ، يمكن أن تشعر بالشهوة من مظهر الفتاة التي كنت أشير إليها) قال إنه إذا أخذته إلى مكان به طقس جيد ، فربما يكون هو سوف يفتح. كنت مرتبكًا ، لم يكن لدي أي خبرة حتى الآن ، ماذا أفعل ، كنت مرتبكًا ، لا أعرف ، باختصار ، كنت أعرف حديقة غابة في المنطقة المجاورة حيث كنت أذهب لممارسة الرياضة. سأساعده ، سأحصل على رصيدي ، سأتخلص من المتشردين واستهلاك البنزين ، وكان لدي إحساس قوي بالإثارة لم يكن لدي من قبل. لا يمكن العثور عليه هناك. مرت لحظات قليلة وكنا صامتين. كنت خجولًا جدًا من التحدث وقال لي: "كم عمرك؟" قلت: "عمرك 10 عامًا".
من گفتم شما چند سالتونه گفت 25سال گفتم دلتون باز شد گفت نه ه ه ه با يه اشوه نازي نه رو گفت گفتم چرا كه يه ديدم نزديك صندلي من شده از آيينه نگاش كردم برق شهوت پر بود تو چشماش يه آن تو دلم به خودم گفتم بهتره از ماشين پياده شم گفتم اين حتماً يه امتحان الهي ،اين شيطونه ترس از رابطه نامشروع سكس به اصطلاح حرام ترس تو محيط بيرون بودن ماماور وآبروريزي،بعدم تا حالا نشنيده بودم يكي همينجوري بي مقدمه حاضرشه بايه مرد غريبه توبيرون سكس كنه همه اين فكرا داشت تومخم منفجرميشد،راستش طرز حرف زدن دختره عشوه هاي كه ميومد از همه بدتر برق چشماش كه بعد ازون تو چشم هيچ دخترديگه اي نديدموحرارت گرم نفسش كه از پشت صندلي كه نزديك گردنم شده بود از ايينه نگام ميكرد، وطپش قلبم بزرگ شدن وفشار كيرم بهم ميگفت نه خره تو بايد بكنيش نميزاشت پياده شم و ازش بخوام كه برگرديم صورتم داغ شده بود وسرخ اونم رنگ پوستش از سفيدي به سرخي زده بود،ميتونم بگم شهواني ترين حظه اي بود كه تو زندگيم بود حسي مملو از شهوت وترس سكس با يه دختري حتي اسمشم نميدونستم همه اينا داشت ديوونم ميكرد،ميدونستم اگه پياده شم همه چي فروكش ميكنه اونم آروم ميشه اين فكر،نزاشت پياده شم تو اين فكرا بودم كه يه آن گفتم فاضل استغفرالله بگو ماشين وروشن كن برگرد خواستم سوئيچ وروشن كنم كه يه آن حس كردم يه دست داره گردنمو نوازش ميكنه سرمو برگردوندم به راست و ديدم دختره دستش وگذاشت روي گردنم وداره به آرومي نوازشم ميكنه دستاي نرم ولطيفش كه انگار تب داشتن روي موهامو گردنم پيچ ميخورد، كپ كردم نفسم در نميومد از آيينه نگاش كردم هيچ كدوممون حرف نميزديم قلبم داشت تاپ تاپ ميكرد گوشام نمشنيد همينجور دستاش داشت گردنمو نوازش ميكرد برگشتم به طرفش خواستم بگم خانم اين چكاريه كه برق چشماش زبونمو قفل كرد،سرش آورد از بين دوتا صندلي ها جلو نزديك صورتم چشاش لبامو نيگاه ميكرد منم فقط نگاه ميكردم كه لباشو چسبوند به لبام ،لباي خشكي داشت قلبم فك كنم تا 1000بارميزد دستشو آورد دروسرمو محكم لباشو چسبوند به لبم منم كه عين آدماي كه همه چيزشون واز دست ميدن وبيخيال همه چي ميشن بيخيال اعتقتداتم شدم دو دستي صورتشوگرفتم لباشو با ولع خاصي خوردم اولين باري بود كه لب ميگرفتم خيلي هيجاني بود لباش ريزتر از لباي خودم بودن قشنگ ميشد خورد همه جا سكوت مطلق بود ازگرماي توي اتاق ماشين تمام شيشه ها بخار كرده بودند تو همين حال لب گرفتن بوديم كه دستش واز دور گردنم در آورد چادرشو از سرش باز كرد در ماشين باز كرد سريع اومد جلو نشست يه پليور قرمز تنش بود كه سينه هاش مثل دوتا قنديل محكم سيخ بودن من درجه شهوتم به آخرين اوج خودش رسيده بود قلبم تند تند ميزد وخيلي ميترسيدم اما انگار كار اين من بودم كه تسليم شرايط اونجا شده بودم وراهي جز سكس جلوپام نميديدم وقتي نشست جلو خودش ولو كرد رومن به طوري كه پشتش چسبيده بود به فرمون منم سرش گرفته بودم لباي منو اونم با ولع خاصي ميخورد صورت جفتمون اين تنورداغ وسرخ بود تو اين حال وهوا بودم كه خواستم دستمو بزارم رو سينه هاش ترسيدم كه شايد بيشتر ازاين خودشم نخواد اما من كه تاحالا سينه هيچ دختري رو دست نزده بودم خيلي به وجه مياورد منو خلاصه باهزار فكر دستمو گزاشتم رو سينش و كمي به آرومي فشار دادم ونوازش كردم باورم نميشد از اروي پليور وسوتينش كمي سفت اما بخاتطر بزرگي نسبيش كمي هم نرم بود وقتي اينكاروكردم صورتش آورد بالاترمنو چسبنوند به صندلي ولبام محكتر خورد فهميدم ازاين كارم خوشش اومده پس محكتر اينكار كردم كه يه آن ديدم خودش دستامو گرفت برد اززير پوليور وسوتينش چسبوند به سينش حالا سينش بدون هيچ پوششي كامل تو دستاي من بودن داغ داغ داغ سينه شو ميمالوندم چند ديقه اي فقط اين كارو ميكردم اونم دست از لبام كشيد سرش وانداخت روي كيرم منم مدام بدنشو سينه اشو وپهلوهاشو نوازش ميكردم بدنش مثل بلور سفيد ومثل پوليش نرم ولطيف،يكم احساس كردم جا تنگه وزاويه بدنش طوريه كه اذيت ميشه صندلي وتا اونجا كه ميشد دادم عقب بعد ازاين كار دستاش وآورد كربندمو باز كرد وبعدم ازم خواست دگمه شلوارمو بازكنم اين تنها حرفي بود كه از اول شروع سكس باهم زديم راستش من وقتي بهم گفت شلوارمو باز كنم خيلي جا خوردم خجالت كشيدم نميدونم ولي ديگه مجالي جز كردن نبود شلوارمو بازكردم دستمو برداشتم اونم سريع درحالي سرش روي شكم من بود كيرمو درآورد وبعد به من كه با تعجب بهش نگاه ميكردم نگاهي كرد واي خداي من نگاهش هيچ وقت ازيادم نميره ،شهوتي ي يو خمارومعصومانه و زيبا برگشت به سمت كيرم و يه آن حس كردم كيرم در درياي از اب داغ و زير فشار دوتا چيز گرم كه عقل از هوشم برد شروع كرد به خوردن و مكيدن كيرم وقتي مي مكيد حس ميكردم چشام ازكيرم قراره بزنه بيرون چند ثانيه كيرمو ميخورد نميدنم چون اهل جلق زدن و سكس نبودم كمر نسبتاً سفتي داشتم در همي حال كه اون داشت كيرمنو ميخورد منم پليورشو تا پشت گرنش داده بودم بالا بالا تنه سفيد وگوشتيش ونوازش ميكردم كه يه آن چشم به باسنش افتاد كه روي صندلي شاگرد به سمت عقب بود وشلوارش پارچه اي فك كنم كرپ پ بود كه به اختيار دستمو گذاشتم روي لپ كونش ومحكم كونشو فشار دادم كونش نرم وسفت وتپل وخوش فرم بود كه وقتي من دستمو بردم اونجا خودش همينجور كه سرش رو كيرم بود دگمه شلوارش باز كرد دوباره برگشت به حالت قبل شلوارش شل شد حالا راحت ميش دستمو ببرم توي شلوارش واي خداي من ديوانه ميشدم دستم بردم توي شلوارش وشورت قرمزش كه معلوم بود كمي با دستم پايين كشيدم دستم بي اختيار افتاد لاي پاش بين كوس وكونش داغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغ بود خيس كه وقتي لمسشون كردم با يه صداي آروم و نازي گفت آي ي ي ي ي با انگشت وسطتم دستمو ميكشيم لاي كسش باورم نميشد كه كس دستم ميخوره داره يه كس نوازش ميكنه تو اين حال بودم كه يه آن حس بد پشيموني اومد سراغم خواستم توبه كنم ترسيده بودم ازاين كه باكره باشه و خيلي چيزاي ديگه راستش باورم نميشد اولين سكس من مني نماز قضا نداشتم تو ماشين با يه دختر نامحرم وغريبه اونم وسط پارك جنگلي وبر بيابون اعصابم خورد شد خواستم بلندش كنم كه حس كردم كيرم داره منفجر ميشه خودمم از قليان احساسات وشهوت دارم به اوج ميرسم كه دختر ازرو كيرم سرش بلند كرد نشست روي صندلي خودش صندلي تا ته خوابند وشلوارشو كشيد پايين به من نگاه كرد منم عين آدماي كه از نگاه بقيه همه چيو ميخونن فهميدم كه بايد برم سراغش تا اون لحظه كه كس نديده بودم وقتي كه دراز شيد بود رو صندلي پاهاي لخت وسفيد و كس بي موش وشكم ناز يكم تپلش واز همه بدتر صورت معصومانه وبيبي فيسش منو به جنون رسوند دستمو گذاشتم دوباره روي كسش سرمم نزديك شكش كردم ميخواستم ببينم كس دقيقا از نزديك چه شكليه كه دستمو گرفت صورتمو نزديك صورتش كرد يه جوري از خواست كه بيوفتم روش منم كلا از پش فرمون رفتم اونور تواين فاصله اونم شلوارشو كاملا تا بالاي مچ پاهاش كشيده بود پايين باورم نميشد خيلي بدن سفيد ونازي داشت من اومدم روش كيرم كه همينجوري بين زمين وهواآويزون بود چسبوندم لاي پاهاش كه ديدم اززير با دستش كيرمو گرفت خودشو يكم جابه جا كرد با اون يكي دستش كمرم فشارداد بسمت پايين منم متوجه شدم بايد بكنم كه يه حس كردم اي واي من كيرم تو يه جهنم از آتيش حرارت و آب لزج فرورفته ترسيدم نكنه پردشو پاره كنم اما انگار فهميدم پرده نداره كيرم وقتي فرو رفت ديدم چشماشو محكم بست وسرش و داد بالا يه آخي گفت منوديونه كرد تو همين حال شروع كردم به عقب جلو كردن كيرم سرم روي سرش بود گه گداري ازش لب ميگرفتم الان حسم نسبت به قبل بهتر بود حس ميكردم مرد شدم بزرگ شدم اما هنوز ته دلم ناراحت بودم همينطور كه لب ميگرفتم پليورشو دادم بالا و سوتين قرمز كه ست شورتش بود زدم بالا سينه هاي نرم خوشگل واناريشو بادستام ميگرفتم وهمينجور كيرمو توي كسش تكون ميدادم حرات بدنش صداي آخ آخ ريزش چشاي نازوحشريش وحشيانه سكسمونو قوي كرده بود نوك سينه هاشو گذاشتم روي دهنوموآروم بوسش كردم كه حس كردم دوست دارم سينه هاي نازشو بخورم همينم كاروكردم وحشي شده بود صداي نفساش بيشتروتندتر شده بود آخ و آي ي ي شم بيشتر شده بود منم همينطور كه نوك سينش تودهنم بود ميمكيدم بعضي وقتام آروم گاز ميگرفتم حس كردم بايد تندتر بكنم كه يه آن محكم بغلم كرد كيرم توي اون كس تنگش زير فشار داغ گوشتاي كسش حال عجيبي داشت يكي از پاهاشواز شلوارش در آورده بود و يه پاش كمي بالاتر بود نزديك اون پاش كرد منمو محكم بغل كرد طوري كه بافتني تنم يكم گشاد شد كيرم داشت منفجر ميشد چنان منو محكم گرفته بود وچشماشبسته بود وصداي آخ واووهش بلند بود كه يه آن حس كردم دارم از خود بي خود ميشم وكنترل خودمو ندارم اصلن به اين فكر نبودم يا نميدونستم كه نبايد آبمو توي كسش بريزم اما باور كنيد اون لحظه من هيچي حاليم نبود تمام آب كيرم محكم فراوان ريخت توي كسش توري كه هنگام ارضا شدنم ازمنم صداي لرزه اومد اونم باشدت فراوان منو بغل ميكرد ميبوسيد حس كردم تمام آب كيرم تا قطره آخرش تو كسش ريخت طوري كه وقتي آبم اومد هرجفتمون خسته بوديم تا چند ثانيه شايدم دقيقه فقط چشامون بسته بود سرامون روي شونه هم بود بعد كه ديگه من جوني نداشتم بلند شدم كيرمو از كسش در آوردم هنوز شق بود قرمز و آبمم داشت چكه ميكرد دستمال برداشتم وكيرمو تميز كرددم وبرگشتم پشت فرمون ون دخترم چشماشو باز كرد يه لبخند زيباي به من زد منم خنديديم معلوم بود كاملا ارضا شده وبه ارگاسم رسيده منم كه تا اون موقع غيرازخواب وملتحم شدن توخواب اين حس و نداشتم يه حس خيلي خاصي داشتم حس ميكردم معصوميتم از دست رفته از طرفي اين لذتي كه توي اين تقريباً 20دقيقه ونيم ساعت شايدم بيشتر بردم تا حالا نداشتم من بين اين دوتا فكر گير بودم كه حس كردم كيرم هنوز نخوابيده بازم ميخواد اونم وقت اينو ديد برگشت به پشت خوابيد منم سريع رفتم پشتش كون سفيد وتپل ونازي داشت من نميدونستم بايد چي كار كنم از كون بكنم يا از كس خلاصه خوابيدم روش دستش ودوباره گرفت روي كيرم بهم گفت يكم تف بزن بهش منم اينكاروكردم كيرمو گذاشت لاي پاشو كيرم از پشت رفت توي كسش اينباراحساس ميكردم من راح ترم وقدرت مانور بيشتر دارم كيرم راحت تر ميره وازادتره واسه همين سرعت تلمبه زدنم رفت بالاتر وصداي آخ واوخ اونم دوبار رفت بالاتر تيندفه آبم زودتر اومد نميدونم چرا ولي فك كنم چون سرعتم بيشتر بود وكس ولاپاي اونم خيستر وابشم بيشتر بود منم بهد از ارضا اولي ارضا دومم سريعتر اتفاق افتاد.ازروش بلند شدم خيس عرق بودم باي اينكه بيرون هوا يخ بود اما ما هردومون خيس عرق شده بوديم برگشتم سرجام اونم برگشت لباساشو درست كرد قبلش ازكيفش دستمال مرطوب دراورد وخودش وپاك كرد منم خودمو تميز كردم نشستيم چند دقيقه اطراف نگاه ميكردم تازه وقتي كمي شيشه ماشين دادم پايين وبخار شيشه ها رفت خنكي اومد سراغم حالمبرگشت سرجاش يادم افتاد كه من آب كيرمو ريختم توكسش دم توسرم گفتم ببين من آبم ريخت توش حالا چي ميشه گفت نگران نباش از ماشين پياده شديم چادرشو پوشيد يكم بيرون وايستاديم حس عجيبي بود خداييش هيچوقت يادم نميره يكي از لذت بخش ترين سكس هاي زندگيم بود حس همرا با گناه و شهوت،به شوخي بهش گفتم دلتون باز شد ما حتي اسم همديگرم نميدونستيم گفت آره حسابي با خنده،گفت اسم من مريمه اسم شما چيه گفتم فاضل،بعد از حال واحوالش پرسيدم كه گفت تو21سالگي ازدواج كرده وپاراسال از شوهرش كه نفهميدم درست چي گفت انگار گفت اعدامي بود جدا شده و تو آموزشگاه كار ميكنه،اما راجع به اينكه چي شد كه اين اتفاق بينمون افتاد هرگز حرف نزديم وبعدش ماشين روشن كردم سوار شديم برگشتيم نزديك دهكده المپيك توي شهرك پياده شد توراه باهم حرف نزديم زياد اون نشسته بود عقب عين مسافرا وقتي پياده شد خواستم شمارمو بهش بدم گفتش چقد بدم منظورشو نفهميدم گفت تواين 2ساعتي كه باهم بوديم اگه باماشين كارميكردي چقدر در مي آوردي تعجب كردم يعني اين ميخواست به من پول بده بخدا ماتم برده بود همه چي عجيب بود گفتم اين چه حرفي مريمخانم زشته يعني من..گفت نه شما خيلي پسرگلي هستي من ميخوام جبران كنم بهش گفتم فقط واسه درآمد خودم اونم بعضي وقتا كار ميكنم از شما پول نميخوام .گفت باشه بعدم دستشو دراز كرد باهام دست داد بهم گفت دوستم داره و ازم واسه هميشه خداحافظي كرد از اون به بعد ديگه نديدمش اما من هميشه به يادشم خيلي خواستم اين داستانو نگم ولي نشد من بعدازاون جريان ازاون پيله در اومدم نميخوام بگم بي بند وبار شدمولي مسير زندگيم عوض شد.

 

التاريخ: يونيو شنومكس، شنومكس

اترك تعليق

لن يتم نشر عنوان بريدك الإلكتروني. الحقول المشار إليها إلزامية *