تحميل

سامانثا تعطي وجه كلب وتسكب الماء

0 الرؤى
0%

Jonkhahrzadeh: يا قذارة: فيلم مثير ، كأس ماء ، ضيفي ، زوجة أخي

: ضائع: اسكب كوبًا من البول على الأقل في حلق أخت زوجك: فتاة مثيرة حقًا: ما زلت تريد صديقها الخاص بك

زاده شاه كاس: ما الذي تتحدث عنه: ماذا يمكنك أن تعطيني؟

ليس من غير المألوف بالنسبة إلى ابنة أختك: بالمناسبة ، أنت عارية قليلاً: أنا آسف.

أخت أخت جرزاده: ما هو السطحي: عار عليّ ، لكن عشرة

مرة في الليلة سأطلب منك ابنة أخي بيستون: هل أنت على حق؟ العم: امتحانه مجاني.

ابنة الأخت: أحسنت: دعنا على الأقل أخت كاستو بليس

مكان الميلاد: نقدي: لماذا زوجة الأخت: بمجرد أن تصطدم بالرأس: أعدك بلعق شخص ما وكونتو

أخت زوجي: لا أستطيع أن أؤكد لكم: أعدكم إيران أن أمارس الجنس مع أخت زوجي

: نهدايي : دستامو ببندخواهر زاده : كه چي بشهدايي : براي اينكه نتونم كيرمو تو كست كنم بدون دست كه نميشهخواهر زاده : نهدايي : خيلي تحريكم ميكنيخواهرزاده : اوهومدايي : يه لب بدهخواهرزاده : چه جوري ؟دايي : بيار جلو بچسبون رو لبم تا ميك بزنمخواهر زاده : سكوتدايي : يادته اونشب چقدر دست ماليت كردم؟خواهر زاده : سكوتدايي : از ترست نمي تونستي تكون بخوريخواهر زاده سكوتدايي : چقدر كست اب انداخته بودخواهر زاده : سكوت دايي : انگشتمو تا ته تو كونت كرده بودمخواهر زاده : سكوتدايي : چقدر كيرمو لا پات گذاشتمخواهر زاده : هومدايي : كير مو اروم اروم تو كونت كردمخواهر زاده : هومدايي : يادته اون شب تو رو به طرف خودم بر گردوندم چقدر لباتو ليس زدمخواهر زاده : ارهدايي : سرتو بردم زير ملافه كير مو از تو شورتم در اوردم گذاشتم دهنتخواهر زاده : ارهدايي : يادته ابم پاشيد تو دهنت همه شو خورديخواهر زاده : ارهدايي : پس بايد كستو بدي به من تا پاره كنم نه كسي ديگه فهميدي ؟خواهر زاده : باشهدايي : موقعشو من معلوم ميكنمخواهرزاده : باشهدايي : نمي خوام اون پسره رو ببينيشخواهر زاده : باشهدايي : هر موقع زنگ زدم گفتم بيا بايد سريع بيايخواهر زاده : باشهدايي : كست مال كيهخواهر زاده : نمي دونمدايي: يادت باشه فقط واسه منه نه هيچ كس ديگهخواهر زاده : هومدايي : الان كست خيش شده نهخواهر زاده : ارهدايي مي خواي واست بليسمشخواهر زاده : ارهدايي : كير باد كرده مو بكنم تو كستخواهرزاده : بكندايي : اول بايد ساك بزنيخواهرزاده : باشهدايي : بايد همه ابمو قورت بديخواهرزاده : باشهدايي : دستت رو بزار رو كستخواهر زاده : باشهدايي : بمال رو كستخواهر زاده : خيس شدهدايي : خودم پارت ميكنمخواهر زاده : قبلا پاره شدمد ايي : چي ؟ با كيخواهر زاده : عادلدايي : عادل؟خواهر زاده : ارهدايي : چه جوريخواهر زاده : يادته سه هفته پيش ممد و مريم اومده بودن خونه مامان بزرگدايي : ارهخواهر زاده : همون شب عادل اومد سراغمدايي : مگه اون شب عادل نرفته بود بندرخواهر زاده : نه ديگه واسه من برگشته بود فهميده بود خونه خاليهدايي : بعد چي شد ؟خواهر زاده : تو تختم خوابيده بودم كه صداي كاميون عادل رو شنيدم رفتم پشت پنجره ديدم خودشه دلم هري ريخت پايين ترسيدم چون چند بار حركات ناجور ازش ديده بودمدايي : چه حركاتي ؟خواهر زاده : چند وقت پيش اومده بود تو اطاقم به هوای اينكه متكا برداره بهم دست زده بود ولي سريع از خواب پريدم اونم تا ديد من بلند شدم متكا رو برداشت رفت بعد از اونم چند بار وقتي داشتم ظرف ميشستم خودشو بهم ماليده بود يه بار هم وقتي در اطاقم باز بود ايستاد دم در اطاق با خودش ور مي رفت اون شبم واسه همين خيلي ترسيدم مرتضی و سارا رفته بودن خونه زهراسريع رفتم دامن و پيرهن گل و گشاد پوشيدمساعت يازده بود كه زتگ درو زد رفتم درو باز كردمسلام دادمگفتم : اين وراگفت بچه ها رفتن مشهد منم بارم كنسل شد دیدم تو هم تنهايي خوبيت نداره دختر جوون تو خونه تنها باشه گفتم بيام پيشتگفتم : شام خورديگفت : اره بعد رفت دستشويي با صورت و موهاي خيس اومد بيرونگفتم : حالا که شام خوردی اگه کاری نداری میرم بخوابمگفت : برو ابجیرفتم تو اطاقم درم بستم رو تخت نشستم حسابی ترسیده بودم لباسامو در نیاوردم همونجوری بدون لباس خواب رو تخت دراز کشیدم تو هول و ولا بودم اگه عادل بیاد سراغم چیکار کنم یه مدت گذشت دیدم چراغای هال خاموش شد دیگه صدایی نیومد شش دونگ حواسم به در بود اگه داشت باز میشد شروع کنم جیغ و داد زدن تا عادل بترسه نیاد جلو اما خبری نشد یکی دو ساعت گذشت منم کم کم خوابم برد تا اینکه احساس کردم سرم داغ شده چشام از کاسه داره میزنه بیرون و بدنم گر گرفته با این احساس از خواب بیدار شدم دیدم عادل تو تاریکی زیر پای تخت داره کسم لیس میزنه جیغ خفیفی زدم پاهامو بلافاصله جمع کردم گفتم کیه عادل تویی ؟ هیچ صدایی نیومد فقط دیدم یه چیز سیاه از در باز اطاقم زد بیرون بلند شدم در اطاق رو بستم از اولم اطاق من کلید نداشت تا بتونم اطاقو قفل کنم با خیال راحت بخوابم دست زدم به کسم دیدم خیسه خیسه بعدشم ورم کرده بزرگ شده نفهمیدم چند وقت بود داشت کسمو لیس میزنه ولی با یک حس عجبیب غریب از خواب پریدم و جیغ زدم بلند شدم چراغو روشن کردم بعد اومدم نشستم رو تخت چمباتمه زدم به سرم زد اژانس بگریم برم خونه زهرا ولی بعد به خودم گفتم چه بهانه ایی بیارم بگم عادل اومده بالا سرم کسمو لیس زده نه نمی تونستم فقط باید از رودر بایستی عادل استفاده می کردم و نمی زاشتم کاری باهام انجام بده ساعتو نگاه کردم دیدم یک ونیمه تا صبح کلی راه بود از خوابیدن مجددم می ترسیدم بیرون تاریک تاریک بود هیچ نوری از پنجره نمی اومد از تو هال هم صدایی نمی اومد مطمئن بودم عادل پشت در منظر یه فرصته تا خوابم ببیره تو بیداری من جرات این کارو نداشت یه دفعه اروم از روی تختم بلند شدم گوشمو چسبوندم به در ببینم عادل اونجاست یا نه احساس کردم صدای نفس نفس میشنوم شاید توهم بود وقتی همه جا ساکته ادم از این جور صداها میشنوه وقتی فهمیدم دست چپم روی شورتمه و داره با موهاش بازی میکنه یکه خوردم که چرا دارم این کارو میکنم ؟ چرا پشت درم ؟ براش هیچ توضیحی نداشتم عجیب تر اینکه درو باز کردم برگشتم توی تخت طاق باز خوابیدم دستم رو کسم بود و چشمم به در یه ان سایه عادل رو تو تاریکی دیدم یه کم که چشمم عادت کرد دیدم یه یه زیر پیرهنی تنشه با یه شورت سفید اونم مثل من دستش او شورتش بود من به سایه اون نگاه میکردم اونم به سایه من هیچکدوم هیچ حرکتی نمی ک
كلانا انتظر ، شعرت أن يدي اليسرى على صدري كانت تسحب تنورتي الطويلة لأعلى ، وقد تم سحبها كثيرًا لدرجة أنني تحولت إلى اللون الأبيض ثم خرج سروالي القصير. في تلك الظروف ، كانت تنورتي مرتفعة ، لكن ما فعلته كان لا يزال في سروالي القصير ورأسي يواجه الباب ويواجه عادل. كما خلع كيرشو سرواله. لم أتمكن من رؤيته جيدًا ، لكن يبدو أنه كان سميكًا ومستديرًا. وعندما استيقظت لم يستطع الاقتراب مني. كانت يداي مبللتين. فركت يدي اليمنى برفق باتجاه الباب. وعلى الجانب الآخر ، بدأت أفرك فرجي. أردت التخلص من كل الضغط. تشعر أرجل السرير وكأن زوجًا من الأرجل يتحرك نحو قدم السرير ، ثم تم سحب سروالي ببطء إلى أسفل ، وقبلت حافة السرير ونفسي في منتصف السرير كنت لدرجة أن ساقاي كانتا تتدليان من السرير ، صوت أنينتي جعل عادل كرشو يبكي بصوت أعلى ، أعتقد أن هدف عادل كان مجرد مغازلتي ، لكن في هذه الحالة كان الوضع فاسدًا تمامًا وفقد شيراز وظيفته لم يكن هناك صوت من عادل ، فقط كيرش كان يتحرك للأمام حتى أخذني الجميع. ملأني الشعور بالألم بفرح لا يوصف. خرج كيرشو من عمتي ، هذه المرة كان من الأسهل عليك أن تذهب ، بكى مرة أخرى ، ثم هدأ من تحت قدم السرير ، استمر Kirshu في الدخول والخروج. في تلك الليلة ، وصلت إلى ذروتها عدة مرات ، وكان وصفها مستحيلاً. في المرة التالية التي دخل فيها عادل كرشو إلى قسام ، شعرت أن كيرش يكبر ويتضخم على الفور ، بدأ كيرشو على الفور يرتجف تحت سريري ، وهناك سمعت أديلرو يتأوه ، فخرج وأغلق الباب. عندما استيقظت في الصباح ، كان أول ما لفت انتباهي هو بقع الدم التي انسكبت قليلاً على السرير والقليل على السجادة. لم أحضرها لنفسي. لم أذهب إلى منزلهم بعد الآن في كل مرة أراه ، كان يهرب مني بطريقة ما ، وهذا أمر غير مقبول على الإطلاق بالنسبة لأخ عادل متحمس وذكوري ومشرف.

التاريخ: يونيو شنومكس، شنومكس
الجهات الفاعلة: سامانثا سانت
سوبر فيلم أجنبي : سلامدايي لقد صدمت بالمناسبة عرضي سلطان ارهخاشر يُقرض زواج ذهب استفاده الثقة سقط الامتحان إسقاط اصبعنا ذلك هو هذا هو أومداي ايزون استستاد هذا الوقت مع السلامة يجب ببندخخشر انظر الأخت عصا نايم لقد نمت. تأكل الأخت بدخوارزاده بديخوارزاده المتجه إزالة لقد عدت عاد أكبر عظمة بزمخاشر بزنيخوارزاده استشهاد بكندایی فورا شعر طويل شقيقة بليز شقيقة بليز شقيقة الميناء كانت أخت كنت أخت بوددايي بیايخوشر أنا خرجت دعونا نسقط ويك قدمي يعبد أنا أرتدي ساعة قلت من قبل رجل عجوز مظلم أنا متحمس كنت خائفا كنت خائفا مفزوع وحده وصف توضيحي أستطع يمكنك الجديد جوريخخشر جونخوانرزاده: چتهخخشر لماذا الاخت أضواء سبوندم القرفصاء ماذا: الحركات شقيقة الحلق حلقي شاغر نائم لقد نمت. للنوم أنا أردت أخت النفس خورديخار خویگفت انا قلت دمنوزدام يداي مرحاض دهنتخاشر كنت أعلم دومداي: الأخت الأخرى دیگهدايي بكل صراحه رونهام ميلادي زدمخوانر زهراساري يبحث صداع الراس الصمت لقد اصبحت شليداي السراويل القصيرة شيراز عادل عادل أديلرو فهمیده فهمت فهمت شكرا لك شاحنة كثفتدايي کرددايي کردمخواهر کردمسلام كستخخشر كستخوارزاده کنخوانر کنمخوان أخت کهدايي خيوار كيهخاشر كوردليك أغادر يحبس الأخت انا ألتفت ضائع ملابس أن يهز يفرك فرك أخت حرة قتل ضيفي موقع ميدان مياريشخخشر ميتركهخاشر اخت مدهم میديخخشر كنت جالسا ميكنمندایی ميكنمتخوانر ميكنمخاشر ميكنمخوارزاده ميكنيخاشرزاده رأيته كان يسكب كنت أحترق أنا أسمع تسمع كنت أفعل لا تعطي لم يكن لدي لم أحصل لا يوجد أخت لم أخت مؤسسة لم أحضر بصورة مماثلة نفس الطريقة ما زلت أمتلك هومداي لا أحد وجود وجود و قال

اترك تعليق

لن يتم نشر عنوان بريدك الإلكتروني. الحقول المشار إليها إلزامية *