تحميل

الجنس الجميل من الاباحية الشرقية عاصي أكيرا ولها الدهون الجميلة الديك

0 الرؤى
0%

انا ارش عمري 25 سنة ولدي فيلم مثير عن قتل بنت لي اسمها والدة

سميرة ذات مؤخرة لحمي كبيرة تصبح مثيرة مثل الهلام لأعلى ولأسفل في كل مرة تمشي فيها. قصتي مع والدتي

من يهتم بالملك منذ عامين ، وقد حصلت عليه للمرة الثانية

كنت أعاني من الجنس عندما تركتني كوني من قبل مع صديقتي ، ولم أكن أفكر في ممارسة الجنس مع أمي على الإطلاق.

لم أكن صغيراً عندما جئت إلى هذا الموقع وعندما وصلت القصة

قرأت للأطفال شيئًا فشيئًا ، فكرت في فعل شيء لحمار أمي.

لدي أختان كلاهما عادا إلى المنزل برحمة إلهية

محظوظ. والدي أيضا لديه شركة وغالبا ما يكون ليس بالمنزل. أنا حقا في عمر أمي ولم أقل أن أمي تبلغ من العمر XNUMX عاما ، ولكن الله يشهد الجنس مثل قصة XNUMX عاما- الزانية القديمة.

بدأت قصة علاقتي مع والدتي عندما بدأت ممارسة الجنس في إيران

بابام میخواست به سفر خارج بره و دستگاه بخره.شب اولی که بابام رفت من تو این سایت بودم و دوباره داستان بچه ها رو خوندم تا ببینم با چه ترفندی مادراشونو به گا دادن.که بیشترشون از طریق زور بود که من اصلا خوشم نمیومد.من شب اولی که بابام رفت نتونستم بخوابم و داشتم واسه کردن اون کون گنده مامانم نقشه میکشیدم.وای همینطور که داشتم فکر میکردم کیرمو که آقا پرویز صداش میکردم را میمالیدم که یکدفعه دیدم داره آبم میاد و ولش کردم.آقا من نقشه کشیدم که هر وقت میرم حمام به مامانم بگم بیاد پشتم را لیف بزنه و بعد ببینم تنش میخاره یا نه که بعدا عملیاتو شروع کنم.دو روز بعدش که به اندازه دو سال گذشت مادرم بهم گفت آرش بو گرفتی برو حموم.منم از خدا خواسته رفتم حموم.در ضمن اینم بگم تو این دو روز مادرم یک جوری من نگاه میکرد و همیشه میخواست اون کون و سینش را به من نشون بده که کم کم باورم شد که مادرم تنش میخواره.بنده خدا حق داره شوهرش ۱۲ روز نیست و اونم کیر میخواد.سرتونو درد نیارم رفتم حمام یک ۵ دقیقه ای گذشت من داشتم واجبی میزدم که هر وقت مامانم کیرمو دید نترسه.کیرم هم بزرگه و هم کلفت و حالا پشماشم اگه بود بنده خدا سکته میکرد.واجبیمو که زدم داشتم قشنگ خودمو لیف میزدم و کیرمو قشنگ میشستم.که پیش خودم گفتم حالا وقتشه.بلند صدا زدم ماااااماااان.اونم گفت جون مامانم.(با لحن خاصی این جمله رو گفت که حشریم کنه)گفتم میای پشتم رو لیف بزنی.گفت چرا نمیشه عزیزم.منم که تو کونم عروسی بود.نقشه اول که به خوبی گذشت.بعد دو دقیقه اومد و در حمام و زد و گفت آرش جان در و باز کن میخوام بیام تو.به مامانم عمدا گفتم بزار شرتم را بپوشم تا شاید بتونم حشریش کنم.شرت سفیدمو پا کردم تا کیرم یک ذره معلوم بشه و در رو باز کردم.اومد تو حمام و گفت:بخواب رو زمین تا قشنگ پشت تو لیف بزنم.منم گفتم چشم مامانیم.خوابیدم و اونم شامپو بدنو ریخت تو لیف و شروع کرد به لیف زدن.من که کیرم شق شده بود و میخواستم کاری کنم کیرم رو ببینه و حشری بشه.بهش گفتم مامان سینم درد گرفت بزار وایسم و شما لیف بزن.اونم قبول کرد.من بلند شدم و اومدم که پشت کنم کیرم و دید و بشوخی گفت یا ابوالفضل این چیه که داره شرت را جر میده.منم که اصلا انتظار همچین حرفیو نداشتم و از طرف دیگه از خدام بود که همچین حرفی بهم بزنه گفتم شما که بیشتر میدونی این چیه.و بشوخی گفتم مه بابا از اینا نداره؟اونم خندی و گفت پشتتو بکن به من واست لیف بزنم.آخ چقدر قشنگ لیف میزد.لیف زدنشم مثل خودش قشنگ بود.بعد رفتم آب رو باز کردم و از عمد سر دوش حمامو طرف مامانم گرفتم و فشار آب و کردم تا آخر که دیدم مامانم مثل موش آب کشیده شده.وای اون کونش داشت از اون شلوار تنگش میومد بیرون.تازه یک چیز دیگه رو هم دیدم سینه هاش.سوتین نپوشیده بود.من که کیرم شق شده بود که با دیدن این صحنه میخواست قد علم کنه ولی نمیتونست.سرتون را درد نیارم به مامانم گفتم ببخشید حواسم نبود اونم گفت اشکال نداره.گفتم مامان برو بیرون و لباساتو عوض کن که گفت نه منم احساس میکنم کثیفم که یکدفعه از دهنم پرید چه بهتر.گفت چی؟گفتم هیچی میم عجب کار خوبی کردم که خیستون کردم.به جای این که حرف قبلیم را درست کنم ریدم توش.مامانم هیچی نگفت و خندید منم همراش خندیدم.بعدش گفت اینی که تو شورتت هست و نمیتونی بخوابونی.منم با کمال پررویی گفتم تا شما هستید که نمیخوابه که یکدفعه دیدم گفت نمیخوای به ما معرفیش کنی.منم که مات و مبهوت بودم نمیدونستم چی بگم.که وقتی که از اون حالت بیرون اومدم دیدم مامانم داره لباساشو در میاره.لخت مادر زاد اومد جلوم و گفت تو نمیخوای این بدبخت و از سلولت در بیاری من که هنوز باورم نشده بود گفتم چرا چرا.گفت پس چرا ول معطلی در بیار دیگه.منم در اوردم.وقتی به خودم اومدم اون کون گندش رو دیدم که میگفت بیا منو بکن منم بهش میگفتم صبرکن صبرکن یک طوری بکنمت تا به گوه خوردن بیافتی.بعد مامانم گفت نمیخوای منو لیف بزنی گفتم صددرصد.رفتم لیفشو برداشتم و شامپو بدنم برداشتم و اول کار شروع کردم پستوناش و شستن وای چه حالی میداد انگار داری به پنبه دست میزنی.نوک قهوه ای رنگ پستوناش منو تا حد جنون رسوند که یکم آب اولیم اومد ولی کم بود.بعد شروع کردم نافشو لیف زدن و بعدش رسیدم به کسش که رنگ صورتی داشت.وای چه بویی داشت.اصلا فکرشم نمیکردم من کس مامانمو بشورم داشتم کسشو همرا با لیف میمالیدم که یکدفعه دیدم داره میلرزه نگاه به بالا کردم دیدم خانوم چشاشو بسته و انگشتشو گذاشته تو دهنش منم که حشری تر هی کسشو میمالوندم برای بار دوم ارگراسم شده بود.بعد رفتم سراغ پاهاش و اونا رو هم شستم بعد بردمش زیر دوش حمام.من دوست نداشتم تو حمام کارشو بسازم گفتم مامان هروقت سرتو شستم بریم بیرون تا من دوباره بهت حال بدم اونم که هنوز تو فضا بود با صدای شهوت انگیزی گفت هرچی تو بگی.منم سرشو شستم و بدون این که سر خودمو بشورم اومدیم بیرون.من سریع خشکش کردم اونم منو قشنگ خشک کرد.بعد بردمش تو اتاق خودشون که تخت دو نفره فنری داشت.انداختمش رو تخت و شروع کردم به خوردن سینه هاش اونم که از خالی بودن خونه استفاده میکرد و هی آه و ناله میکرد.سر پستوناشو میخوردم وای چه حالی بهم داد.رفتم سراغ کسش و هی کسشو لیس میزدم اونم میگفت سر زبونتو بکن تو کسم و هی میگفت آه آه آه آرش جون ننتو بگا.منم که حشری شده بود.
في المرة التالية كنت أتنهد وأتنهد في الزقاق. ثم كنت أضخ عندما رأيت أن الماء قادم ، ثم ذهبت إلى الزاوية وبصق ووضعت مؤخرتي في الزاوية وتنهدت. بعد XNUMX دقائق من الضخ ، الماء أتى.

تاريخ: ديسمبر 11، 2019
الجهات الفاعلة: آسا أكيرا
سوبر فيلم أجنبي XNUMX دقائق احضرت أبو الفضل ارراسم استفاده سقطت أرضا توقع مقاس أصابع رائع عندما تأتي جئنا هناك آسف حظي طاب مساؤك نايم انا سانام أخذت رفعت كلمني العب بي ضربني هو قال تأكد بعد بيكنماول ليقول ليقول قال أفضل كان التالي بودقشه لتقع بعد الخارج الخارج أغلبهم وقاحة بيستوناش مكبس أنا آسف حيلة انا والدتك هگفت ماذا قلت؟ حمامي حمود أنا في الحمام ضحكت بعد ذلك يتمنى أختى أنفسهم كيستون انا ذهبت إعطاء هذا دارميك قصة قصته مغلق كان لي داروای جهاز ثانية أنا مرة أخرى زبونت حدد مو إنه السميري شيدفاي ذهبت XNUMX٪ عزيزي عملية فعل لاحقا کردآقا أنا فعلت هذا کردبه کردنشرت انا قلت کردننم أغادر وضع التالي قال: نم ملابس ثيابه أنا متحمس جدا أمهاتهم أمي مامامامبا أمنا لقد نمت أمي مقدمة ميارخت مسبب للحكة أريدك فناء مطلوب أردت أن اريد كنت آكل ميمنم انت تعرف ميرداستان ميزدلیف ميزنوك كنت جالسا كان سعيد كنت أفعل كان علينا أن نفعل ذلك أنت قادم يتحول كنت أقول: ميلرز أنا أحب كنت أفرك أنا مص مزرعة القرود لم يشملها لا تخافوا لا استطيع انا ليس عندي انا لم اقل لم يكن لدي نمیتونسترتون لا تستطيع لا ينام أنت لا تريد أن انا لم اعرف لم أفعل نمومدمن لا يوجد حقيقة هاشوتين كلاهما أيضًا الحقيقة جيدة هل حقا زمانشهبلند فجأة

اترك تعليق

لن يتم نشر عنوان بريدك الإلكتروني. الحقول المشار إليها إلزامية *