أنا وابنة عمي سونيا

0 الرؤى
0%

سلام به همگی این خاطره برمیگرده به زمان مجردیم اون موقع من تازه وارد دانشگاه شده بودم و 19 سالم بود خاطره واسه تقریبا سال 85 داستان از جایی شروع شد که من تازه گوشی گرفته بودم اون موقع یادمه هنوز ایرانسل نیومده بود یا اگه بود تو چند شهر بیشتر نبود و همه ذوق گوشی و زنگ و اس داشتن منم همینجوری بودم شماره کسایی رو هم که تو فامیل گوشی داشتن رو گرفته بودم هر چند وقت یبار اس میدادم یکی از اون افراد دختر عموم بود سونیا رفته رفته اس های ما بیشتر شد یادمه یبار که از شهرستان اومده بودن خونه ما شب موقع خواب بهش اس دادم که چرا نخوابیدی که گفت خودت چرا نخوابیدی منم به شوخی برگشتم گفتم عروسکم پیشم نیست خوابم نمیبره گفت عروسکت کجاست بیار پیشت بخوابونم گفتم شاید همین نزدیکیا باشه ولی من گمش کردم گذشت تا اینکه سری بعد ما عید رفتیم شهرستان و همین ماجرای اس دادن های شب و عروسک پیش اومد صبح که از خواب پاشدیم مادرم اینا رفتن خونه یکی دیگه از عموهام و چون من با اونا خوب نبودم نرفتم عموم و پسر عموم هم صبح رفته بودن سرکار من بودم و زن عموم و سونیا من تو پذیرایی نشته بودم تلویزیون نگاه میکردم و اونا تو آشپزخونه بودن آشپزخونه هم جوری بود که از هم جدا بود یعنی از آشپزخونه که میومدی بیرون میومدی تو حیاط و از حیاط میومدی تو پذیرایی این مدل خونه های قدیمی تو شهرستان زیاده از تو پذیرایی هم یه آینه قدی بود که اگه کسی از آشپزخونه میومد بیرون میشد فهمید سرتون رو درد نیارم سونیا اومد پیش منو گفت دیشب چی میگفتی منم قرمز شدم گفتم هیچی چی میگفتم گفت مگه نگفتی عروسکت اتاق بقلیه و باید بغلش کنی تا خوابت ببره من گفتم خب که چی گفت عروسکت الان اینجاست بیا ببینم چیکار میکنی گفتم جدی گفت آره گفتم زن عموم میاد شر میشه گفت اگه بیاد متوجه میشیم بعد اومد رو پام نشست و لب تو لب شدیم یکم که لباشو خوردم گفتم میشه سینه هاتو بگیرم گفت چرا نمیشه عزیزم منم دستمو از رو لباس گذاشتم رو سینه هاش و شروع کردم به مالیدن تجربه اولم بود و چرا هیجان داشتم و لذت میبردم اونم اه و اوهش در اومده بود و داشت حال میکرد خلاصه بخاطر استرس اومدن زن عموم زیاد نشد که با هم باشیم و من پاشدم رفتم خونه داییم اینا شب اونجا بودم و صبح زود ساعت 7 دیدم گوشیم زنگ میخوره نگاه کردم دیدم سونیاست گفت کجایی گفتم خونه داییم اینا گفت پاشو زود بیا اینجا خونه خالیه گفتم چطور گفت داداشش با موتور خورده زمین با زن عموم رفتن که آمپول کزاز بزنن و تا 2ساعت دیگه نمیان گفتم باشه جنگی لباس پوشیدم و به زن داییم گفتم کیف پولم خونه عموم اینا جا مونده و لازمش دارم و رفتم تا رسیدم همدیگرو بغل کردیم و شروع کردیم به خوردن لبای همدیگه و محکم به خودم فشارش میدادم و بعد 5 دقیقه لب بازی شروع کردم به درآوردن لباسش و سینه های 75 خوشگلش رو گرفتم تو دستم و فشارش دادم اخ که چه سینه های سفید و ن ازی داشت یکم که مالیدمشون گفت میثم بخورشون منم گفتم جوووووون عزیزم اینا رو باید قورتشون بدم و شروع کردم به خوردن واااای که چه حالی میداد چقدر نرم و خوشمزه بود انقدر تحریک شده بودم و محکم میخوردم که سونیا گفت دیوونه یواشتر بخور کبود میشه دیگه نمیتونم تاپ بپوشم معلوم میشه ولی من این چیزا حالیم نبود مثل قحطی زده ها میخوردم تجربه اول بود دیگه کم کم اومدم پایین و دور ناف و شکمش و لیس زدم و با کمک خودش شلوار و شرتش رو درآوردم البته یکم ناز میکردو میگفت میترسه اخه پرده داشت و نمیخواست واسش بد بشه و شروع کردم به خوردن کسش واااای نمیدونید چه کس نازی داشت سفید با لبه های صورتی اخخخ الان که یادش میفتم راست میکنم اونم دیگه اخ و اوخش کل خونه رو برداشته بود همش میگفت محکم بخور بخورش همش مال تو اهههههههههههه همزمان که کسش و میخوردم با دستام هم سینه هاشو میچلوندم و این بیشتر حشریش میکرد و میگفت میثم بکن منو بکن پارم کن کیر میخوام داری منو دیوونه میکنی بیشرف کسم کیرتو میخواد یکم که واسش خوردم گفتم نوبت توئه شلوارم رو در آوردم و کیرم افتاد بیرون گفت جووووووووون چه کیری داری چقدر جیگره بعد گرفت دستش و اولش آروم زبون میزد بعد سرش کرد تو دهنش و بعد همشو کر دهنش و شروع کرد به خوردن اخخخخخ که چقدر حال میداد گرمای دهنش آدمو دیووونه میکرد منم میگفتم اه اه اه جوووووون بخورش عزیزم همشو بخور میبینی چجوری سیخ شده کاش پرده نداشتی و همشو میکردم تو کست کیرم کستو میخواد بعد گفتم به شکم خوابوندمش زمین و گذاشتم لای پاش و میمالیدم به کسش انقدر حشری شده بود که به یه دقیقه نکشید و گفت داره آبم میاد و تندتر بکن تندر بکن جرم بده بعد با یه اهههههههههههههه بلند آبش اومد داشت زمینو چنگ میزد انقدر شدید ارضا شد که اشکش در اومد بعد گفت مرسی عزیزم خیلی حال داد بیا روم توهم ارضا شو گفتم اینجوری حال نمیده گفت پس چیکار کنم آبت بیاد دستمو گذاشتم رو سوراخ کونش و گفتم اینو بده گفت نه درد داره میترسم بیا واست ساک بزنم بیاد گفتم اذیت نکن اگه دردت گرفت بگو در بیارم فقط یه کرم بیار که اذیتت نکنه با اسرار رفت کرم اورد و من یکم به کیرم و یکم به سوراخ کونش زدم و سرشو آروم گذاشتم رو سوراخش سرشو که هل دادم داخل صداش در اومد و گفت توروخدا نه خیلی درد داره گفتم خودتو شل کن الان جا باز میکنه یواش یواش کردم توش و اونم بالشو برداشته بود گذاشته بود جلو دهنش که صداش نره بیرون وااااای نمیدونید برای اولین بار بود کیرم داشت یه سوراخ رو تجربه میکرد سوراخش تنگ تنگ بود و داغ واااس چه حس خوبی بود یکم تلمبه زدم و سونیا هم میگفت وااای مامان جر خوردم بسه میثم جرم دادی منم 5 دقیقه بود که داشتم تلمبه میزم که احساس کردم آبم داره میاد کشیدم بیرون و همشو خالی کردم رو سینه ها و شکمش و بی حال افتادم کنارش بعد یکم پیش هم دراز کشیدیم و من لباس پوشیدم و از خونه زدم بیرون چون ممکن بود زن عموم اینا سر برسن چند وقت بعد سونیا ازدواج کرد و دیگه فرصتی نشد که دوباره باهم باشیم ببخشید اگه نتونستم خیلی سکسی بنویسم که حال کنید فقط چیزایی که تو خاطرم مونده بود رو نوشتم نوشته

التاريخ: أغسطس شنومكس، شنومكس

اترك تعليق

لن يتم نشر عنوان بريدك الإلكتروني. الحقول المشار إليها إلزامية *