الضيوف غير المدعوين

0 الرؤى
0%

عندما استيقظت صباح السبت كنت متوترة للغاية. لم يحصل شاهين على إجازة مرة أخرى. كان الأسبوع الثاني الذي لم أر فيه شاهين. كل شيء ، فقط الأشياء التي تبدو مثل كير ، لم أستطع البقاء في الجامعة ، اضطررت إلى العودة إلى المنزل ، واضطررت للذهاب إلى الحمام والاستحمام البارد ، ولكن إذا لم يعمل بالماء البارد ، فسيتعين علي أن أفعل شيئًا بنفسي ، لم أستطع تحمله ، كانت الساعة 12 صباحًا عندما وصلت. خلعت ملابسي في مرآة المنزل ، كنت أنظر إلى جسدي ، كنت بالفعل قطعة نار ، إذا أخذتها ، أضعها حولها وذهبت إلى الحمام ، علمت أنه لا يوجد شيء تركت من الماء البارد ، فتحت الماء الساخن لملء الحوض إلى بوابة الجنة.كان الجو حارًا مثل الجحيم الآن ، نظرت إليه ، كان منتفخًا وكان صعبًا ، وضعت يدي عليه ، الطريقة كان الجو حارًا لدرجة أنني شعرت أن يدي كانت تحترق. أخذت FF على عجل ………….

واي ديگه بدتر از اين نميشد توي اين وضعيت خالم از شهرستان اومده کاش اقلا يه ساعت ديگه ميومد حالا من با اين آتشي که از دروازه بهشتم داره من رو ميسوزونه چي کار کنم خالم اومد بالا نشست و گفت که با عباس اومده عباس نامزد خالم بود درست چهار ماه بعد از اين که از شوهر اولش جدا شد با عباس نامزد شده بود ولي الان سه ساله که با هم نامزد هستن و ازدواج نميکنن بعضي وقتها فکر ميکنم که نامزد بهانه است براي اين که کسي نگه چرا با هم هستين خاله من هم بعد از طلاق با مادر بزرگم زندگي ميکنه به همين خاطر نميتونه زياد با عباس باشه فقط وقتي خونه خالي ميشه و تقريبا ماهي دو شب هم ميان تهران وقتي که ميان تهران جاي من روي کاناپه توي حاله و اونا توي اطاق خواب ميخوابن و لي چون خالم ميدونه که معمولا روزهاي تعطيل شاهين پيش منه وسط هفته ميان منم بدم نمياد چون آشپز خونه من کنار اطاق خوابه ديوار بين آشپز خونه و اطاق خواب هم سرتا سرش آيينه شده فقط يه نوار بيست سانتي شيشه آبي که براي قشنگي بالاي آيينه کار گداشته شده اما چون سقف آشپز خونه سقف کاذبه و از اطاق خواب پايين تره کسي نميتونه بفهمه که از توي آشپز خونه ميشه توي اطاق خواب رو ديد هميشه وقتي که خالم و عباس ميرفتن توي اطاق خواب يک ربع بعد من ميرفتم توي آشپز خونه و يه صندلي ميزاشتم روي ميز ناهار خوري و در سقف کاذب رو باز ميکردم و از پشت اون شيشه دادن خالم رو تماشا ميکردم اما چون تخت درست روبه روي ديوار بود و عياس هم هميشه وسط پاهاي خالم بودنميتونستم کس خالم رو و کير عباس روخوب ببينم اما ميديدم که خالم ميخوابه و عباس کيرش رو ميزاره وسط سينه هاش بعد هم توي همون حالت داخل خالم ميکنه و بعد خالم بر ميگرده و چهار دست و پا ميشه و عباس چند دقيقه در اين حات خالم رو ميکنه بعد عباس ميخوابيد و خالم روي کيرش مينشست و وقتي چند بار تکون ميخورد از حالت خالم ميفهميدم که کنده شده بعد خالم دمرو ميافتاد روي تخت و عباس ميرفت روي خالم از اون جايي که من بودم نميتونستم درست ببينم که کجا فرو کرده ولي چون که خالم کونش رو بيرون نمي انداخت ميشد فهميد که داره کون خالم رو ميکنه براي اين که ميتونستم اين صحنه ها رو ببينم هميشه از اومدنشون خوشحال ميشدم اما الان با اين وضعيتي که من داشتم احتياجي به ديدن نبود راستش ميدونستم که خالم اول با عباس آشنا شده بود و بعد به خاطر عباس از شوهرش جدا شده بود به همين خاطر هم هميشه برام سوال بود که براي چي به خاطر عباس از شوهراولش جدا شده شوهر اولش يه پسر بيست و شش ساله خوش تيپ و پولدار بود اما عباس يه مرد نخراشيده سي و هفت هشت ساله که قيافه خوبي هم نداشت خوب علف بايد به دهن بزي شيرين باشه وقتي از خالم پذيرايي کردم سراغ عباس رو گرفتم گفت رفته خريد کنه و بياد من هم رفتم توي حموم و قبل از رفتن يه دست لباس راحت براي عباس و خالم دادم و گفتم عباس که اومد بگو اين ها رو بپوشه و راحت باشه منم ميرم يه دوش بگيرم و بيام خالم به شوخي گفت پس ديشب تنها نبودي منم فقط خنديدم آخه نميتونستم بهش بگم الان دو هفته است که توي کف يه ماچم تا چه برسه به شب و حموم واجب شدن رفتم توي حموم حموم آپارتمان من توي اطاق خوابه ولي من چون تنها هستم و به دو تا اطاق احتياجي ندارم اطاق بزرگه رو که حموم توي اون نيست رو براي خواب برداشتم و اطاق کوچيکه رو که حموم توي اونه و خيلي هم کوچيکه رو تبديل کردم به اطاق لباس ها يعني توي اون اطاق چند تا رگال لباس گذاشتم و مانتو و لباس ها و پالتو هام رو توي اون اطاق آويزون ميکنم يه آيينه قدي و و يه ميز توالت هم توش گذاشتم تا وقتي که از حموم ميام همون جا موهام رو سشوار بکشم و آرايش کنم اين طوري ديگه اطاق خوابم هم کم تر به هم ميريزه ولي به خاطر قشنگي و آرايش قبل از خواب يه ميز توالت شيک هم توي اطاق خواب دارم قبل از رفتن به حموم يه کم خودم رو توي آيينه نگاه کردم حوله رو باز کردم و قشنگ توي آيينه هيکلم رو برانداز کردم واي که الان اين هيکل فقط يه مرد کم داشت رفتم توي حموم ولي مجبور بودم زود بيام بيرون از حموم که اومدم بيرون صداي خالم رو شنيدم که ميگفت يه کم و عباس بهش ميگفت بابا الان مياد بزار واسه شب خالم بهش گفت ميرم ميگم نياد من نميتونم تا شب صبر کنم زود برگشتم تو خالم اومد پشت در و منو صدا کرد و گفت چرا نمياي منم نخواستم خالم مثل من توي کف بمونه بهش گفتم خاله ببخشيد من خيلي وقته حموم نميومدم بايد حسابي کيسه بکشم يک ساعتي کار دارم خالم برگشت من دو باره اومدم بيرون شنيدم که خالم به عباس ميگفت حالا حالا ها نمياد زود بزارتوم که دارم ميميرم ديگه طاقت نداشتم نگاهشون کنم برگشتم توي حموم حالا ديگه فرصت داشتم که حسابي دستام رو بهشتي کنم رفتم توي وان چشمام رو بستم و دستم رو گذاشتم روي کسم ……………….

أغلقت الحمام ولم يكن هناك صوت. في المرة التالية التي رأيت فيها عباس يرش سرواله ، واو .......... تسقط عيني على كيرش ، كنت مرتبكة ، فقط بحجم يد واحدة ، أي المسافة من الكوع إلى أطراف الأصابع ، وربما بنفس السماكة ، على الرغم من أن لديّ اثنين ، كان صديقي سمينًا جدًا ، لكن عندما رأيت هذا ، أكلته حقًا. لا أعرف كم نظرت إليه بهذه الطريقة ، ولكن بمجرد أن أدركت أنه كان ينظر إلي أيضًا في حالة ذهول. لقد عاد إلى رشده وسرعان ما خلع سرواله. لقد فعلها زوجها في العام والآن لمدة ثلاث سنوات كان عباس يفعل ذلك بشهوة عمتي وزوجها التي تزوجت في العشرينات من عمرها وفي العشرينات من عمرها لقد طلقها عندما كان في السادسة من عمره. لقد مرت تسع سنوات حتى الآن. أي 144 مرة ، تم إفراغي داخل مؤخرتي ، أي 1296 مرة داخل مؤخرتي و 12960 مرة داخل مؤخرتي. إنه رائع ، وعباس ، على الرغم من أنه فعل ذلك ، رأى فجأة فتاة نظيفة تبلغ من العمر 6480 عامًا لم يكن جسدها بالكامل رديئًا ورديئًا ، وقد تعرضت للرغوة. كان الأربعة الآخرون مرتين أو مرتين فقط. والرابعة ضربتني بحد أقصى خمس أو ست مرات. كان مجرد صقر. وكان يقول إنه لم يكن لدينا مكان مبكرًا وكنا نلتقي بالقوة ، وهذا هو العام الذي يأتي فيه جندي من طهران ليلة واحدة في الأسبوع ويضربني مرتين أو ثلاث مرات ، عندما لا يستطيع تعال والليل وهو متعب ويفعل ذلك مرة واحدة فقط. خمسون مرة ، إذا استدار ذهابًا وإيابًا عشر مرات في كل مرة ، فيمكن القول أن الحد الأقصى قد ذهب 6480 مرة في مؤخرتي ، وهو ما لا يمكن مقارنته بـ 21 مرة.عندما رأى الكتب ورآني ، أدرك أنني سأغمض عيني قريبًا وأقول ، "أنا آسف ، لم أكن أعرف أنك هنا." في الواقع …………..

تناولنا طعام الغداء وذهب خالم وعباس إلى غرفة النوم بحجة الإرهاق ، لكنني لم أعد أراهم. كنت أخشى أن أعود للشهوة مرة أخرى. وقال إنه سيلجأ إلى أحد أصدقائه ويعود في كل مرة يأتي إلى طهران ، كانت وظيفتهم أن يشربوا قليلاً ويذهبوا إلى غرفة النوم.
من وخالم اومديم توو تا عباس برگرده کلي راجع به کير عباس و خيلي چيز هاي ديگه که همش ربط به سکس و ارتباط زن و مرد داشت با هم صحبت کرديم .عباس که اومد رفت توي آشپز خونه و بر عکس هميشه که فقط دو تا استکان بر ميداشت و ميرفتن توي اطاق خواب مشروب رو با سس گوجه فرنگي و چيز هاي ديگه قاطي کرد و ريخت توي پارچ و آورد يه استکان براي خودش ريخت و يه استکان براي خالم به من هم تعارف کرد اما من هيچ وفت جولوي خالم مشروب نخورده بودم يعني فقط با شاهين مشروب خورده بودم خالم که معلوم بود خيلي عجله داره سريع استکان رو سر کشيد و دومي رو هم ريخت و سر کشيد و قبل از اين که عباس مشروبش رو بخوره بلند شد و گفت مهسا خوابش مياد بهتر زود بريم و بلند شدن رو رفتن من هم چراغ رو خاموش کردم و لخت شدم و رفتم روي کاناپه و پتو رو کشيدم روم و شورت وکرستم رو هم در آوردم با رفتن عباس و خالم باز بدنم داغ شده بود يه کم کونم رو از پتو دادم بيرون خنکي بيرون پتو که به کونم ميخورد خوشم ميومد منتظر بودم که يه ربع بگذره تا برم براي تماشا بدنم داغ شده بود دستم رو ميکشيدم روي دسته کاناپه چشام رو ميبستم تا فکر کنم که اين دسته کاناپه نيست و کير حتي يه لحظه هم کير عباس از جولوي چشمم دور نميشد ديگه بدنم ميلرزيد ساعت رو نگاه کردم يه ربع شده بود اما ديگه احتياجي به ديدن اونا نداشتم همه بدنم گر گرفته بود مثل دييونه ها شده بودم زير لب هي ميگفتم کير قربون کير برم کير ميخوام و با دستم کونم رو که بيرون پتو بود ميماليدم و با دست ديگم کسم رو ميماليدم کير ميخواستم فقط کير ميخواستم به خالم حسوديم ميشد عباس هز قيافه اي که داشت يه کير داشت که الان داخل خالم بود و من الان فقط کير ميخواستم قيافه برام مهم نبوم دلم ميخواست يه کير دم کونم باشه و بهم فشار بده و يه دست مردونه روي کسم باشه و يه لب داغ مردونه پشت گردنم رو ببوسه دستم رو بردم دم سوراخ کونم و خودم رو انگشت کردم نميرفت تو انگشتم رو با لبم خيس کردم ودوباره به کونم فشار دادم چشمام رو بستم و گفتم کاش الان يه کير دم کونم بود انگشتم رو دوباره با لبم خيس کردم ميخواستم دوباره بزارمش دم کونم که يه دفعه ديدم يه چيز داغ دم کونمه گرم و نرم نميدونستم تصوره يا واقعيت کاش واقعي بود گرفتمش توي دستم آره يه کير خيلي کلفت تصور نبود ترسيدم که نکنه دزد باشه ولي دلم نميخواست از دستش بدم آروم توي دستم ماليدمش اونم يه کم بيشتر به کونم فشار آورد خواستم سرم رو برگردونم ولي ترسيدم که يه غريبه يه دزد باشه اگه سرم رو برميگردوندم بايد داد ميزدم ولي دلم نميخواست ميخواستم بهم فشار بده يه دفعه ياد عباس افتادم پاک فراموش کرده بودم که عباس اين جاست کيرش رو با دستم سبک سنگين کردم چرا مثل اين که خودش بود بر نگشتم خودم رو زدم به خواب که مثلا من توي خواب هستم اگه خالم بيدار بشه بگم توي خواب عباس اومد سراغم ديم بيشتر به کونم فشار آورد با حالتي که انگار توي خوابم يه تکون خوردم و کونم رو حسابي انداختم بيرون اونم کيرش رو گذاشت دم کونم ولي داخل نکرد آروم فشارم ميداد دستش رو آورد روي سينه هام و آروم ميماليدشون سرش رو آورد جولو که لبم رو ببوسه اما لب بهش ندادم فقط کيرش رو ميخواستم يه تکون به خودم دادم و کاملا دمرو شدم اون هم اومد روم و شروع کرد به بوسيدن و ماليدن من اون قدر من رو ماليد و بوسيد که ديگه کلافه شده بودم دلم نميخواست که بهش حال بدم فقط ميخواستم کيرش رو داخلم کنه واسه همين هم خودم رو زده بودم به خواب براي همين نميتونستم بهش بگم که منو بکنه از ماليدن و بوسيدنش هم کلافه شده بودم حالا يه کير وسط پاهام بود کسم آتيش بود داشتم کنده ميشدم ولي نميتونستم بگم کونم رو بکنه اون هم که ميدونست من دخترم فقط لاي پام گذاشته بود و احتمالا ميترسيد که توي کونم بکنه با حالت خواب آلوده که مثلا توي خواب حرف ميزنم گفتم کير ……………..کونم کير ميخواد گفت چيه عزيزم ولي حرفش رو جواب ندادم باز با همون حالت گفتم خاله عباس کونت رو کرده من خيلي دوست دارم کونم رو بکنن کاش من هم نامزد داشتم ولي با حالتي که مثلا دارم خواب ميبينم و نامفهوم حرف ميزدم اما فهميد کيرش رو گذاشت دم کونم آروم فشار داد انگار داشت کونم منفجر ميشد تکون خوردم تا حسابي باز بشم اون هم شروع کرد به فشار دادن ديگه واقعا سوراخ کونم داشت منفجر ميشد اون قدر درد داشت که داشتم از لذت بيهوش ميشدم اون هم به آرومي داشت داخل ميکرد واي که نميدونيد درد کون دادن چه قدر خوبه هرچي بيشتر درد داشته باشه همون قدر بهتره ديگه داشتم کنده ميشدم که کلاهک کيرش داخلم شده بود داشت بقيه کيرش رو فرو ميکرد از لذت بيهوش شدم ديگه هيچ چيزي نفهميدم فقط صداي نفس زدنش رو ميشنيدم و ضربه هاي دلش که به کونم ميخورد و لاي پاهام که از آب کسم اون قدر خيس شده بود که انگار يه پارچ آب رو خالي کردن روي پاهام ديگه هيچ چيزي نفهميدم تا اين که صداي خالم رو شنيدم که ميگفت پاشو لباس بپوش عباس اومده به من ميگه برو مهسا رو بيدار کن همه کس و کونش افتاده بيرون از خواب بلند شدم ساعت يازده بود دست به پاهام کشيدم معلوم بود که حسابي آب از کسم کنده شده و شب تا صبح خشک شده اما روي کونم اثري از آب نديدم وقتي بلند شدم عباس يه جوري من رو نگاه ميکرد اما راستش هنوز که شش ماه از اون شب ميگزره نفهميدم که اون شب عباس منو کرده بود يا براي اين که همه کس و کونم رو خوب ديده بود اون طوري من رو نگاه ميکرد اگه خواب ديده بودم پس اون فشاري که دم کونم احساس ميکردم چي بود اگر هم خواب نبود و منو کرده بود پس چرا هيچ اثري از آبش روي کونم نبود تازه بعد از اون شب شش هفت بار ديگه هم اومدن تهران و شب موندن اما هيچ اتفاقي نيافتاد اگه منو کرده بود باز هم ميومد سراغم اما نيومد راستش صبح که از خواب بيدار شدم مطمئن بودم که عباس ديشب منو کرده و به خاطر همين هم ترسيدم که از خالم بپرسم که ديشب کي خوابيدين تا بفهمم که بالا خره من خواب ديدم يا واقعا عباس منو کرده اما بعد که ديدم رفتار عباس هيچ تغييري نکرده بود به شک افتادم خلاصه هرچي که بود اون شب خيلي حال کردم و همش ميگم يه شب خوب و مرموز حالا شما ها فکر ميکنين که بالا خره عباس اون شب منو کرده يا من خواب ديدم.

تاريخ: كانون 3، 2018

اترك تعليق

لن يتم نشر عنوان بريدك الإلكتروني. الحقول المشار إليها إلزامية *