كيف تكتب قصة مضحكة ومثيرة

0 الرؤى
0%

شروط الحصول على جسد طويل وكتفين و وركين وطول ومن تخادعين عادة ما يكون الجانب العائلي هو من تربطهم علاقة رائعة ببعضهم البعض وعلاقتهم إيجابية للغاية وهي ترقص بحجة إصلاح الكمبيوتر ، أخذ البقالة والفاصوليا إلى جانبها ، التسكع بطريقة تجعل قلبًا واحدًا ، وليس مائة ، يقع في حبها. يعطي الحفل تحية جافة وفارغة ويقول ، "أنا حار جدًا. "يبدأ في خلع ملابسه حتى يتمكن من منحهم جسدًا نظيفًا. تقوم بالمناورة على رجليه وتنزل وتعطيه كيسًا جيدًا وتأكله حتى المرة القادمة. حان دوره لأخذ يدك وفرك بلطف. ثم يهدأ فمه. ليس لديك حزام ، وما زلت تعذب لأنه أذابك. تتساءل لماذا الجانب الآخر ضيق للغاية ، تجد شريكًا لمدة نصف ساعة ، أنت تفعل وضعيات مختلفة ، تذهب إلى أوضاع مختلفة ، تذهب إلى الجانب الآخر ، وإذا كان الطرف الآخر يحب ذلك كثيرًا ، فإنه يمنحك قبلة ولا يشرب الماء لأنه مفيد لبشرته ، فأنت تمارس الجنس المتعب و توغل كرات اللحم ثم تذهب إلى الفراش مع عصير فواكه. يقول افتخار أنه كان أفضل جنس في حياته ، وتنتهي التجربة بسعادة وسعادة. نصيحة واحدة من خادمي المتواضع ، من فضلك افتح فمك حتى لا تقلب فمك رأسًا على عقب لأنه سيعتبر إهانة للمغني. لا تكن ، حاول دائمًا أن تجعل إطار الكارتون صلبًا ومحتوى القصة قويًا. أتمنى أن تنجحوا جميعًا ، أعزائي.

التاريخ: يوليو شنومكس، شنومكس

XNUMX تعليق على "كيف تكتب قصة مضحكة ومثيرة"

  1. الذهاب لحضور حفل زفاف بدون زوجي

    1395/10/12 ممارسة الجنس مع زوج أختي

    سلام من نسرینم ۳۰سالمه یبار شوهرم سر کار بود وشیفت شب رفته بود همزمان بانبودنش عروسی یکی از اقوام دعوت شده بودم که زنگ زدم به شوهرم واجازه گرفتم ،غروب حسابی بخودم رسیدم و با دختر خواهرم رفتیم آرایشگاه تا خومونو واسه عروسی آماده کنیم اونروز بعد از چند ساعت موندن تو آرایشگاه بالاخره به سر و وضع خودم رسیدم وآماده شدم برا عروسی.مانتومو پوشیدم روسریمو تا صورتم انداختم وبا کفشای پاشنه بلند واندام سکسی که داشتم با دختر خواهرم منتظر اومدن شوهر خواهرم موندیم ، شوهر خواهرم بهرام با تاکسی زردش اومد و سوار شدیم و بعد از سلام و احوالپرسی با لحن شوخ طب خودش یه تیکه بارم کرد و گفت چه تیپی جای باجناقم خالی .که من سر صحبت وباز کردم و گفتم مگه چی شده .که گفت هیچی همینجوری شوخی کردم ولی دروغ گفت چون زیر چشمی نگاش میکردم که فقط یه چشمش به جلو بود هزار چشم به من.داشتیم همینطوری می‌رفتیم ومسیر کمی مونده بود تا برسیم چند متری تا خونه عروسی نمونده بود که گوشی خواهر شوهرم زنگ خورد واونم بعد از چند کلمه گوشی رو داد به منو گفت خواهرته با کمی تامل گوشی رو گرفتم که خواهرم با عجله بهم گفت نسرین جون اگه بشه با ماشین برگرد خونتون واون لباس مجلسیتو برام بیار منم که با خواهرم رودرواسی داشتم نتونستم بگم نه روکردم به بهرام و گفتم برگردیم خونه یه چیزی جامونده بردارم بیایم واون هم چیزی نگفت فقط گفت کمی صبر کن دخترمو پیاده کنم بریم انگار از خداش بود خلاصه دختر خواهرم رو پیاده کردیمو برگشتیم خونه من در راه برگشت جلو نشسته بودم بهرام فقط حرف میزد وقصدش فقط دیدن صورت آرایش کرده من بود تا اینکه رسیدیم خونه من پیاده شدم و در بازکردم و با تعارف به بهرام گفتم بیا خونه انگار از خداش بود که گفت باشه تو برو من ماشین وپارک کنم بیام در و باز گذاشتم و رفتم تا بلوز و بردارمو برگردم که خدای من.چی میبینم بهرام دستشو گذاشت رو دهنم تا نتونم جیغ بزنم وای خدای من دستشو حلقه کرد دور گردنم و یه دستشو گذاشت روی کونم تا اومدم بگم داری چیکار می‌کنی لبامو گرفت تو دهنشو انقد مکید که داشتم از حال میرفتم چنان با هیکل بزرگش بغلم کرده بود که راه فرار نداشتم و با دست دیگش مانتومو بلند کرد واز زیر شلوار کونمو فشار میداد و سوراخ کونمو انگشت میکرد ومیگفت خدا به آرزوم رسیدم انگار خیلی وقت منتظر چنین روزی بود دیگه چاره ای نداشتم ونه راهی برای فرار کم کم لباسامو از تنم در آورد و شروع کردن به خوردن آه اوف آه اوف دیگه صدای آه واوف من بلند شده بود مثل گرگ گرسنه افتاده بود به جونم نمی‌دونست از کجا شروع کنه انگار سالها منتظر این لحظه بود لبمو گردنمو چنان میمکید که از خود بیخود شده بودم دیگه کار از کار گذشته بود منم تا به حال با کسی به جز شوهرم سکس نکرده بودم چنان سینه هامو انداخته بود تو دهنش و میخورد ودیگه داشتم دیونه میشدم تا به حال چنین لذتی نبرده بود دیگه طاقت نیاوردم و سرشو گرفتم و گذاشتم رو کوسم وچسبوندم به کوسم وگفتم بخورلعنتی آه بخور کوسمو آه بخور کوسمو زبونتو بکن توش وای مردم بخور آه آه وایییییی بخور لعنتی پاهامو با کمک دستام تا سینه خم کردمو گفتم کونمو بخور وای سوراخمو بخور اونم مثل گرگ وحشی چنان لیسی میزد که من نصف جون میشدم زبونشو فرو میکرد توی کونم وای خدا مردم سوراخ کونم از حرارت داشت سرخ میشد داشتم از حال میرفتم وفقط یه چیز خیس وآبکی رو حس میکرد که هی میره تو سوراخ کونمو میاد بیرون از شدت هوس سوراخ کونم باز شده بود تنم میلرزید عرق تمام بدنمو پر کرده بود نمی‌دونستم دارم چیکار میکنم که یه دفعه یه چیزه کلفتی رو سوراخ کونم لیز خورد وای چه کیر کلفتی سر کیرشو تف زدو کم کم تو سوراخ کونم فرو کرد آه آوف آه اوف وایییییی وایییییی بکن منو بکن سوراخمو بکن تا ته کیرشو تو کونم میبرد و در می آورد داشتم دیونه میشدم تا به حال انقد از کون حال نکرده بودم با دستام کونمو باز کرده بودم وبهرام فقط تلمبه میزد آه اوف وای یییییییی مردم بکن منو بکن منو دیگه داشتم به اوج لذتم می‌رسیدم و بهرام فقط تلمبه میزد وصدای داخل شدن کیرش تو کونم منو دیونه کرده بود داشت به اوج لذتش می‌رسید وبا صدای لرزونش وصورت عرق کردش می‌گفت آه نسرین وای نسرین آخ اوخ آخ اوخ همینطور تلمبه میزد ودستش رو سینه هام بود که یهو تمام آبشو خالی کرد تو کونم انقد زیاد بود که من پر شدن شهوتش تو کونم و حس کردم یه دفعه خودشو انداخت رومو آه عمیقی کشید و چند تا از لبم بوسید وخلاصه منم لذت زیادی بردم آما به روم نیاوردم وبا ناراحتی الکی بلند شدمو لباسامو پوشیدم ولی کل آرایشم بهم ریخته بود که بهرام بغلم کرد و بوسیدمو گفت ببخش خیلی وقت بود تو کف کونت بودم وتا به حال از هوس کونت خواب نداشتم و این روزو هزار بار آرزو کرده بودم خلاصه لباسامو جمع وجور کردمو بهرام دوباره منو برد آرایشگاه وبرگشتیم به عروسی اما چیزی که خواهرم خواسته بود یاد رفت بردارم تو مجلس عروسی باهام دعوا کرد و گفت الان یک ساعته که رفتی اما دست خالی برگشتی اونروز من با اینکه تا به چنین روز حتی فکرم نکرده بودم اما تا به حال چنین سکسی رو نداشتم از اونروز به بعد همیشه منتظر اونروز بودم که فرصتی پیش بیاد تا من دوباره از کونم سکس کنم این بود سکس منو شوهر خواهرم

اترك تعليق

لن يتم نشر عنوان بريدك الإلكتروني.