السابعة صباحا

0 الرؤى
0%

عاشقتم عزیزم دوست دارم تا ابد برای همیشه تو قلبمی هیچوقت تنهات نمیذارم دوست دارم تاابد مال همیم أههههههههه کی فکرشو میکرد که صدای آرامبخش و لطیفی ک یه زمونی آرامشبخش زندگیم بود الآن تبدیل شده به کابوس های شبانه ی من وقتی چشامو میبندم ناگهان صدای عشقم تو گوشم میپیچه زمزمه هایی که شبا شروع میشن و منو از خواب میندازن دیگه متنفرم از شب زنده داری های لعنتی از شبای تکراری ساعت هفت صبح تفففففف کار ماها دیگه از پنج گذشت عاشق این آهنگ صادقم الانم ک ساعت هفته شاید احمقانه باشه ولی عادتمه که وقتی ک شب نمیخوابم ساعت هفت این آهنگو پلی کنم یه کم از خودم بگم اسمم امیده ۲۱سالمه ۱۸۰قدمه و ۸۲وزنم متولد و ساکن تهرانم و توی یکی از استان های همجوار تهران دانشجوام نمیدونم تجربه داشتین که ی نفرو دوس داشته باشین از ته دل اونم به همون شدت عاشق شما باشه ولی شرایط محیطی به اجبار باعث جداییتون بشه نمیدونم که میتونید اینو درک کنید یا نه ولی این برای من اتفاق افتاده بسیار سخت تر از اینه که طرف بهت بگه دیگه نمیخوامت امیدوارم تجربه نکنید ولی اونایی که تجربه کردن میدونن چی میگم خب بگذریم از رخت خواب لعنتیم بیرون اومدم همه هم خونه ایام رفته بودنو بازم طبق روال هر هفته تو واحد آپارتمانی کهنمون تنها بودم رفتم حموم خودمو با آب سرد شستم و اومدم بیرون لباسامو پوشیدمو زدم بیرون یه پارک نزدیک مجتمعمون بود که آخر هفته هایی که مثل امروز بیکار میشم میرم اونجا نشستم روی یه نیمکتی و یه نخ از بهمن آبیام روشن کردم طعم تلخو دود سنگینش صبحا حال آدمو جا میاره اونم ناشتا توجهم به ی دختری جلب شد که داشت میومد طرفم آره خودش بود همسایه پایینیمون اونام مثل ما یه اکیپ دانشجو بودن که تو طبقه پایین ما زندگی میکردن چند بار دیده بودم که دوستاش نازی صداش میزنن رسید به منو سلام داد _سلام نازی خانوم _شما منو میشناسین _من همسایه بالایی شما هستم _اونو که میدونم اسممو صدا کردین تعجب کردم _آهان بله چند بار دیدم ک دوستاتون نازی صداتون میکنن منم اسمم امیده _منم نازنین هستم اهل کجایید _تهران شما چی _منم تهران اومدم اگه میشه ی نخ سیگار باهم بکشیم _بفرمایید با کمال میل گفتن کل مکالمه نیاز نیست فقط خواستم که طریقه آشناییم با نازیو بفهمید سیگارم تموم شد نخ بعدیو باهم روشن کردیمو قدم زنان به سمت خونه رفتیم نزدیکای خونه شماره ردو بدل کردیمو این شد شروع رابطه ی من با نازنین یه سالو نیم از من بزرگتر بود ولی به چهرش میخورد کم سن تر باشه چهره ی جذابی داشت زیبا بود از نظر من کسی زیباست که چهرش حس خوبی به آدم بده نه حس شهوت ولی متاسفانه زیبایی تو جامعمون یه جور دیگه جا افتاده این همه عمل های زیبایی همش حاکی از حرف منه بیخیال بگذریم نازنین زیبا بود نسبت به خانوما قد بلند حساب میشد ۱۷۲قدش بودو ۵۷ وزنش اندامشو دوس داشتم ولی دلیلی که منو به سمتش جذب میکرد اخلاق خاصش بود بعد آشنایی بیشتر با این اخلاقش آشنا شدم مثل من بود شوخ بود ولی از داخل داغون بود خشک نبود همون اوایل رابطه سر شوخیو باز کردیم یه چند وقتی از رابطمون گذشت دیگه هم خونه ایای من و نازی از رابطمون باخبر شده بودن ما میرفتیم خونه اونا اونا میومدن خونه ما خلاصه یه اکیپ شده بودیم که هفته ای یه شب باهم بودیم ولی تو این دورهمیا بحثمون به جاهای باریک سکس کشیده نمیشد تو مجتمعی که ما بودیم اکثر واحدا به خاطر کهنه بودن ساختمونا و تاسیسات خالی بودن واحدای پر هم دست دانشجوها بود چون ارزون بود دانشجو هارو جذب میکرد پس این دور همیا بایدم عادی باشه خواهشا فکر نکنید که دروغ میگم روزا و هفته ها میگذشت و من روز به روز بیشتر جذب و وابسته نازی میشدم ولی هنوز تجربه تلخ رابطه قبلی آزارم میداد مثل آتشفشانی بودم ک خاموش شده بودم و یه آتیش کنارم روشن شده بودو گرمم کرده بود ولی هرگز به گرمای روشن بودن نمیرسیدم از رابطمون دو ماه میگذشت تا اینکه ترم تموم شد و رفتیم به شهرامون خیلی سختمون بود مایی ک هرروز همو میدیدیم حالا باید هفته ای یا دو هفته ای یه بار همو میدیدیم من اهل شهرستانای تهرانم ولی نازی بچه پیروزی بود و راهمون نسبتا دور بود در ضمن من سرکار میرفتم کلا همه چیز دست به دست هم داده بود که منو عشق جدیدم کمتر همو ببینیم خییییلی دلمون برا هم تنگ میشد به همین دلیل وقتی هموم میدیدیم سفت همو بغل میکردیمو مثل قحطی زده ها لبای همو میبوسیدیم تو کافی شاپی که میرفتیم همیشه خلوت بود بقیم از اینکارا میکردن یه شب که خیلی دلتنگ بودیم وسط چتای شبونمون تو واتساپ قرار گذاشتیم که به محض شروع شدن ترم در اولین فرصت خودمونو دراختیار هم بذاریمو با تمام وجود سکس کنیم خب بالاخره ترم شروع شد و من وسایلامو جم کردم که برم به همون شهری که بدترین خاطرات و بهترین خاطرات عمرمو اونجا گذروندم و با عشقم نازی اونجا آشنا شدم به همین دلیل به اون شهر احترام میذاشتم من رسیدم به خونمون همه رفیقام اومده بودن بعد اینکه خوشو بش کردیمو ی چند نخ سیگار کشیدیم بلند شدیم و رفتیم کلاس دلم براش ی ذره شده بود نازیمو میگم قرار بود فردا بیاد عشقم چون امروز کلاس نداشت اون شب خوابم نمیبرد چون قرار بود فردا عشقمو بغل بگیرمو ببوسمش چون قرار بود صبح زود از تهران راه بیفته شب ساعت ۱۲ خوابید من تنها مونده بودم تفریحم شده بود کسچرخ زدن تو واتساپو تلگرامو اینستاگرامو کیکو قبل فیلترینگ فیسبوکو هزااااارتا کوفتو زهرمار دیگه خسته شدم و گوشیمو گذاشتم کنار سیگار پشت سیگار هی نگاه به عکس روی سیگار بهمنم میکردمو یه پوزخند از اون تلخا میزدم خوابم نمیبرد بودن تو اون اتاق لعنتیو بی خوابیو طعم تلخ بهمن منو یاد اون روزا مینداخت بازم اون صدا های لعنتی تو گوشم میپیچیدن دیگه عصبی شده بودم از دست نازنین ناراحت بودم چون تنهام گذاشته بود به مرز روانی شدن رسیده بودم که ناخودآگاه فکرم رفت به سمت گوشه کمدم اونجا حشیش قایم کرده بودم بعضی وقتا با بچه ها بار میزدیم ولی خیلی وقت بود نکشیده بودم رفتم سراغ بهمنام أهههههه لعنتی سیگار ندارم یه ضدحال بزرگ خوردم بی اختیار گریه کردم رفتم دوش آب سرد گرفتم اومدم تو رخت خوابمو ی کم آهنگ گوش دادم ساعت هفت صبح تففففف کار ماها از پنج گذشته ساعت هفت شدو طبق عادت مسخرم آهنگ صادقو پلی کردم پرتو های نور از اطراف پرده زشت و ضخیم اتاق حمله میکردن داخل دیگه اتاق روشن شده بود همه بیدار شدنو رفتیم ک بریم کلاس تو راه یه بسته بهمن خریدمو تو ۲۰دقیقه راه که تا دانشگاه داشتیم پیاده نسخی دیشبو جبران کردم بعد کلاسا ۵ ۲۰ زنگ زدم به نازی اومده بود خونشون آخ جون داشتم میرفتم سمت عشق تصمیم گرفته بودم وقتی میببنمش بی محلی کنم بابت دیشب بالاخره رسیدم مسیر ۲۰ دقیقه ای ی عمر برام طول کشید در واحدشونو زدم مریم دوستش درو باز کرد بعد سلام احول پرسی گفتم منتظر چی هستی نفله صداش کن حالم خرابه شوخی داشتیم با دوستای هم مریم صداش کرد نازی اومد واااااای چقد خوشگل شده بود بی پدر همین که دیدمش سریع پریدمو بغلش کردمو مثل وحشیا لباشو به لب گرفتمو تو بغلم فشارش میدادم به خودم که اومدم دیدم همه دوستاش ماتو مبهوت دارن نگامون میکنن من به خودم اومدمو گفتم راستی سلااااام یهو همگی زدیم زیر خنده رفتم تو چایی خوردیم نازی با مریم سیگار میکشیدن ولی بقیششون نه هم ما هم اونا هرکدوم پنج نفر بودیم با مریمو عشقم شروع به سیگار کشیدن کردیمو بعدش رفتم خونه خودمون شب تو چتامون طبق وعدمون قرار شد آخر هفته نریم تهرانو ۴شنبه ۵ شنبه و جمعه باهم باشیم بالاخره کلاسا تموم شد عشقم موندو مریم منم تنها بودم مریمم قرار بود بی افشو بیاره خونشون پس نازی اومد خونه ما مریم با بی افشم خونه خودشون ساعت حدود ۱۰ شب چهار شنبه بود که نازی وسایلاشو آورد بالا پیش من قرار بود باعشقم خلوت کنیم شما بودین چه حسی بهتون دست میداد من ک تو ماتحتم عروسی بود عشقم با ی آرایش ملایم بود چادرو ک کنار زد از طبقه پایین تا بالا دیگه لباس عوض نکرده بود و رو همون لباس خونگیاش ی چادر پوشیده بود دیگه رفتم تو آسمونا یه تاپ بندی با یه شلوارک جذب پوشیده بود جفتشم یاسی رنگ کنار زدن چادرش مثل یه جرقه فندک بود داخل ی تانکر بنزین شهوتمو منفجر کرد بی اختیار پریدمو گرفتمش تو بغلم احساس میکردم بعد از فتح لباش دیگه هیچ چیز از خدا نمیخوام ولی وقتی لبام به لباش خورد حریص تر شدم مثل وحشیا افتادم به جون لباش و تن گرمشو تو بغلم فشار میدادم بردمش تو اتاق خواب من چون زیاد سیگار میکشیدم تنها تو اتاق میخوابیدم کنار رخت خوابم ک چند تا پتو رو زمین انداخته بودم دانشجوییه دیگه میخواستم بندازمش رو زمین و برم روش میخواست برام عشوه بیاد لباشو جدا کردو گفت چته وحشی بذار برسم حالااا _بخواب بابا ایکبیری _باااشه دیوونه نشی صلوات _زنده بمونی صلوات اینو گفتمو جفتمون با هم زدیم زیر خنده توله همچین میخندید که بدن آدم سر میشد با صدای لطیییفش ریز ریز قهقهه میزد گفتم بسه کثافت پدرمو دراوردی با خنده هات ولی بازم خندید محکم لباشو گرفتم ب لبام ک خندش قطع شد لبامو کندمو رفتم سمت گردنش ی کم عرق کرده بود گردنش بوی فوق العاده ای داشت کسی ک دوسش دارم بوی عرقش مستم میکنه مست شده بودم داشتم گردنشو میخوردم زبون میزدم گاز گاز میکردم نفس داااااااااغمو میدادم سمت گردنش به آه آه کردن افتاده بود وقتی زبونم به گردنش میخورد طعم ترش عرقشو حس میکردم و شهوتم بیشتر میشد تاپشو در آوردم جوووون تضاد رنگ مشکی سوتینش با رنگ سفید پوستش آدمو روااااانی میکرد سوتینشو کنار زدمو رسیدم به دوتا میوه بهشتی ممه هاش سایز هفتاد بود ولی حالت داشت و سفت و گرد بود جفت ممه هاشو گرفتم به دستام چسبوندمشون به همو نوکاشو به هم نزدیک کردم با یه حرکت زبون جفت نوکای ممه هاشو لیس زدم ی آههههههه از ته دل کشید بهش گفتم کثافت ی دونه دیگه از این آها بکشی ارضا شدمااااااا گفت ب تو چ پررووووو گفتم الان بهت میگم یهو ممه سمت راستشو گاااااز گرفتمو یکی دیگه از اون آها کشید دیگه کیرم داشت منفجر میشد میخواستم هرچه سریع تر ببرمش تو کسش تو رابطه های قبلیش از باکرگی در اومده بود به خاطر همین بعد از یه کم ممه بازی شلوارو شرتشو با هم دراوردم کس صورتیشو تازه شیو کرده بود تمییییزه تمیز آب دهنم راه افتاد منم پیش پاش موبر کاری کرده بودم اون لخت لخت جلوم بود ولی من لباسام تنم بود تو ی چشم به هم زدن منم لخت شدمو فقط شورت پام موند یه نگاه به کسش انداختمو آرووووم آروووووم رفتم جلو جلو جلو اونقدر نزدیک شدم ک بوشو حس میکردم خیییییس بود بوش بی نظیر بود منی ک با بوی عرق گردن عشقم مست شده بودم حالا با این بو دیگه تو خودم نبودم بین آسمون پنجم و شیشم بودم شرع کردم به لیس زدن کسش آروم آروم لیسش میزدمو با انگشتم چوچولشو بازی میدادم به صورت ملایم و آروم کسشو براش میخوردم دیگه تو خودش نبود من داشتم لذت میبردم از این ک عشقم داره لذت میبره بعد یه کم ملایم کار کردن سرعت حرکات ضربدری زبونم و سرعت انگشتم تو مالیدن چوچولشو بیشتر کردم تو یه لحظه بلندش کردمو به حالت داگی نشوندمش با همون سرعت و با قدرت بیشتر از پشت شروع ب خوردن کسش کردم سرعت و قدرت حرکت انگشتشمو زیاد کردم دیگه رسما داشت جیییغ میکشید تا اینکه دیگه وحشیانه چوچولشو داشتم میمالیدمو یه لییییس آبدار به سوراخ کونش کشیدمو با یه لرزش شدید ارگاسم شد نمیدونم چرا ولی حال کردم که عشقمو حال آوردم دوباره خوابوندمش زمین و لبامو گذاشتم رو لباشو دراز کشیدم کنارش بلند شدو کیرمو گرفت دستشو شروع کرد مالیدن بعد ی لب طولانی از هم گرفتیمو رفت که برام ساک بزنه رفت پایینو اول شرتمو با دندون کنار زد که خیلی حال کردم با این حرکتش حریص بودنشو نشون میداد انگار چند ساله تو کف کیره بعد یه کم سرشو لیس زد بعد یهو کل کیر ۱۷سانتیمو کرد تو دهنش کیرم ۱۷ سانته و زیادم کلفت نیست ولی نازکم نیست کلا سایزش معمولیه خیلی حرفه ای ساک میزد برام میک میزد درمیورد بیرون سرشو لیس میزد دوباره میبرد تو تا اینکه گفتم بسه حالا شرو کن به هنر نمایی بلند شد یه پاشو انداخت اینورم یکیشم اونور نوک کیرم دقیقا زیر سوراخ کسش بود اون رو من رو زانو نشسته بود منم آروم آروم بردمش داخل یه آه آروم ولی طولانی کشید که خیلی تحریکم کرد بعد اینکه کیرم کامل رفت تو کسش شرو کردم تلمبه زدن تن تن تلمبه میزدمو آه آه میکردم اونم با آهای شهوت انگیزش همراهیم میکرد دیگه تو آسمون هفتم بودم قبلا چند بار سکس داشتم ولی امروز مثل پسرای باکره حریص شده بودم همونجوری که رو به من زانو زده بودو من وسط پاهاش بودم خم شد طرفمو شرو کرد خوردن گردنم من تن تن تو کسش تلمبه میزدم اونم گردنمو برا میخوردو دست به سینهام میکشیدو موهای کمی که سینم داشتو میکشید حس خیلی خوبی بود عاشق این پوزیشن شده بودم دلم نمیخواست تموم شه تا اینکه از روم بلند شدو گفت عشقم بیا حالتمونو عوض کنیم گفتم رو تخمم عشقم منظور تخم چشممه بعدش اونو خوابوندم روزمین وخودمم خوابیدم روش کیرمو کردم داخلو خودم شروع کردم به خوردن لبو گردنش هر چند وقت ی بار میرفتم یه گاز کوچیک از ممه هاش میگرفتم آه آهاش طولانی و بلند شده بود صداش میلرزید لرزش صداش منتقل شد به بدنش فهمیدم دوبا ره میخواد ارگاسم شه یه دستمو گذاشتم اینور دست دیگمم اونورشو وزنمو انداختم رو دستامو با سرعت نور شروع به تلمبه زدن کردم اونم دستاشو گذاشته بود رو سینهام چنتا که تلمبه زدم اون یه آهههههههه بلند و لرزه دار کشیدو با لرزش بدنش ارگاسم شد وقتی لرزش اونو زیرم حس کردم خیلی تحریک شدمو زمان ارضا شدنم رسید کیرمو در آوردمو گذاشتم لای سینهاش سینهاشو به هم چسبوندمو شرو کردم عقب جلو کردن تا اینکه ی آهههههههه بلند کشیدمو ارضا شدم کل آبم ریخت رو گردنش تعجب کردم تاحالا اینقد آب ازم خارج نشده بود به خودم که اومدم دیدم جفتمون خیس عرقیم و اتاقو بوی شهوت انگیز عرق برداشته کنارش دراز کشیدمو در گوشش گفتم که هیچوقت تنها نمیمونی پس هیچوقت تنهام نذار اونم گفت تا آخرش بیخ ریشتم بعدش ی نخ سیگار روشن کردیم بعد رفتیم حمومو خودمونو شستیمو اومدیم بیرون خیلیا مینویسن تو حمومم سکس کردیم ولی ما اینجور نبودیم و فقط دوش گرفتیم اون خوابش برد منم رفتم سراغ حشیش کنج کمدم شروع کردم بار زدن بعدش چند تا سه کام سنگین گرفتم چته چت شده بودم نشستم پیششو زانو هامو بغل گرفتم به خودم اومدم دیدم ساعت 6 55 شده قفلی زده بودم روش رفتم دست صورتمو آب زدم اومدم خوابیدم پیشش ساعتو دیدم ساعت هفت صبح بود این اولین داستانم بود ببخشید بخاطر ایراداتش نوشته ماه

التاريخ: يونيو شنومكس، شنومكس

اترك تعليق

لن يتم نشر عنوان بريدك الإلكتروني. الحقول المشار إليها إلزامية *