تحميل

ابن سكل والحشرة أمي

0 الرؤى
0%

لقد كتبت قصة فيلم مثير قبل 7 شهور قدر المستطاع حقا

أعيش في أسرة عادية ، تكاد تكون مزدهرة ومثقفة ، ومثيرة مع أختين أكبر سناً

أنا بنفسي لدي ملك ، أختي الكبرى نيوشا تبلغ من العمر 3 سنوات وأختي الصغرى تبلغ من العمر سنة واحدة

هو أكبر مني بسنة ونصف واسمه نيجار وأنا نجار لم نكن قريبين جدًا مني منذ الطفولة.

حسنًا ، اشتهرت معارك نيما ونيغار منذ طفولتنا

ربما كان السبب في ذلك هو أن ثديينا كانا قريبين جدًا من بعضنا البعض ولم نتمكن من الاستماع إلى بعضنا البعض.

لنفترض أنني لا أحب ابن عمي كثيرًا ، فأنا أحبه كثيرًا

لا علاقة لي بـ Hash ، في الواقع ، قصتي تبدأ من حقيقة قبول Negar بعد عام واحد من اجتياز امتحان القبول بالجامعة.

كنت أذهب إلى الجامعة لمدة شهر ، لكنني كنت أمارس الجنس أكثر في إيران

لم يكن لدى زملائي في الصف أي تجربة جنسية وكنت أشاهد الأفلام الخارقة في الغالب وكنت راضية عن نفسي ، كانت جميلة جدًا ولديها الكثير من الأمنيات ، لكن والدي لم يكن راضيًا عن الزواج واعتقد أن الفتاة لديها كل شيء. وجدت جثة روفيرمي الوقت بمرور الوقت لأنه كان أيضًا دراجًا محترفًا ، فقد دراج لمدة 6 أشهر في نادي ... طهران ، لكنه لم يستمر حتى لا يتدهور جسده ، وبشكل عام ، كان ذلك شيئًا يتمناه كل رجل ، وأنا أخوه. لقد غيرت وجهة نظري تجاهه بطريقة ما ، وفي كثير من الأحيان عندما كنت مستاءً ، أحببت التسكع مع نيغار. على أي حال ، كان لديه وجه جميل وهذا الجسد الفريد ، لقد استفز الجميع ، والأهم من ذلك كله ، أنه أثار كان بإمكاني رؤيته كل يوم في المنزل ونمنا في نفس الغرفة. باع والدي دمائنا منذ 3 سنوات ، ومنذ أن تزوجت نيوشا ، ذهبنا واشترينا منزلًا من غرفتي نوم ، وفي وقت مبكر ، وافق نيغارو على مضض على النوم في نفس الغرفة معي ، ولكن في النهاية اعتدنا على ذلك. لكن بعد كل هذا الوقت ، وقعت في حب نيغار وكنت أكثر إثارة لممارسة الجنس معه كل ليلة. الملخص انطلقت الجامعة وبدأت ، وببطء أصبح صديقا لفتاة اسمها سما ، كانت تعيش في نهاية الشارع ، وكانت أيضا فتاة جميلة ذات جسد وسيم ، كانت روزا. باختصار ، كانت الصداقة مع سما تقترب وأقرب ، وكانت سما تأتي وتذهب إلى منزلنا أكثر فأكثر ، وكانا جالسين على الكمبيوتر معًا لفترة طويلة. ذهبوا للتسوق لصبي ، كما وعدوا. على أية حال ، كانوا يتصارعون لفترة من الوقت ، ولا حتى ينظرون إلى ابني ، لأنهم كانوا يذهبون إلى كل مكان لعدة مرات ، واستمرت هذه الصداقة حتى يوم واحد عندما عدت إلى المنزل من الكلية ، رأيت مشهدًا خياليًا من الدمار في دمائنا. لم يكن والداي في المنزل في ذلك اليوم. دخلت المنزل وذهبت إلى غرفتنا ، ولكن بينما كنت على وشك فتح الباب ، سمعت صوت نجار خلف الباب يقول ، "سما أهدأ. إنه مؤلم." متفاجئ أعني ما الذي يحدث في الغرفة؟ ذهبت بسرعة وأحضرت أحد الكراسي من طاولة المطبخ ووضعته خلف الباب وصعدت ورأيت ذلك نعم. أخرجت هاتفي المحمول بسرعة وبدأت في التصوير من النافذة العلوية. في البداية كرهت ذلك ، لكنني أصبت بالذعر بعد ذلك. كانت تتنهد من الألم والإثارة. بعد ذلك ، بدأ نرجس يضخ شيئًا فشيئًا ، وربما لمدة 10 دقائق تقريبًا ، كان الجزرة ، التي كانت أكثر سمكًا وأطول من بشرتي ، تتحرك ذهابًا وإيابًا في مؤخرة أختي. غادر ، ثم اقتنع نيغار الذي كان يتجول مع نفسه ، وكان دور سما ، وعندما لم يستطع تحمل تلك الجزرة السميكة ، سأل نيغار فقط بإصبعه وجزرته ويفعل ذلك أمامه ، قالت سما ، "واو ، لقد كان أفضل بكثير من كير. لقد قضيت وقتًا رائعًا. أحب أن أتسلل معك دائمًا. ثم ذهب كلانا إلى الحمام معًا. فعلت كل شيء بسرعة كما كان من قبل وطردته من المنزل. هذا مزعج للغاية. "لقد كان مزعجًا أن تكون سما وأختي مثليات معًا ، وأن حقيقة اتساع نيجار كونيش كانت أكثر إزعاجًا لي. فتحت الباب ورأيت نيجار جالسًا خلف الكمبيوتر. ذهبت لتغيير ملابسي ، فسألته: "أين أمي وأبي؟ هل أنت وحيد لفترة طويلة؟" قال بفارغ الصبر "مامانينا ذهبت إلى فيلا محمود (والد زوج أختي في تشالوس) اليوم مع نيوشا وفرهاد إينا (زوج أختي الكبرى)". گفتن امشب و فردا شب نمیان.غذا هم واسه این دو روز گذاشتن.نمیخواد نگران شکمت باشی.»سرم را تکان دادم.این که امشب با خواهر جندم تنها بودم و به یاد آوردن صحنه هایی که از لز توپ این دو تا خوشکل که مثل ستاره فیلم سکسی بودند دیده بودم،مدام تحریکم می کرد.خیلی دوست داشتم با نگار سکس کنم و خب امشب باید هر طوری شده بود این کار شو می ساختم و می کردمش .گذشت تا اینکه ساعت حدود 8 شب شد و من داشتم پای اینترنت عکس دانلود می کردم.نگار هم روی تختش نشسته بود و داشت آهنگ گوش میکرد.منتظر فرصتی بودم تا اینکه توی یکی از سایتها یه عکس هات از گروه تاتو دیدم که داشتن با هم لب می گرفتن.من یه کلکسیون کامل از عکس های تاتو توی کامپیوتر داشتم و خب رفتم سراغ اونها و این رو هم بهشون اضافه کردم و بدون مقدمه برگشتم سمت نگارو و گفتم : «نگار این گروه تاتو رو آهنگاشو گوش می کنی؟»نگار گفت:«اره.بدم نمیاد.مخصوصا از اون مو قرمزه عشق من خیلی خوشم میاد.»خندیدم و گفتم:«کلی عکس ازشون دارم.میخوای ببینی؟»نگارم سرش رو تکون داد و به سمت من اومد.من هم فولدر مربوط به عکس های تاتو رو باز کردم تا خودش بیاد ببینه.توی اون فولدر پر بود از عکس های سکسی گروه تاتو توی موقعیت های مختلف و عکس های بدون سوتین اونها.خودم رو عقب کشیدم تا پشت صندلی بشینه.اون هم نشست و شروع کرد و اولین عکس در حال لب گرفتن اونا رو دید.من هم پشت سرش وایساده بودم و نگاه می کردم.بعد هم یکی یکی عکسا رو دید و به عکسای سکسیشون رسید و مطمئن بودم حشرش زده بالا چون هیچ وقت پیش نیومده بود که من حتی یه عکس نیمه سکسی به نگار نشون بدم چه برسه به این عکسا.نوک سینه های که چون میخواست بخوابه سوتین هم نبسته بود کاملا سیخ شده بود و از زیر تی شرتش معلوم بود.مطمئن بودم الان خیلی حشری هست چون دیگه صدای نفس هاش رو هم میتونستم بشنوم بهم گفت نیما اینارو از کجا اوردی یه حال طلبت.عکس ها تموم شد ولی هنوز به عکس آخری خیره شده بود و هیچ حرکتی نمی کرد.شاید منتظر بود تا من یه حرکتی بکنم.من هم کمی فکر کردم و بالاخره خیلی آروم دستم رو روی کتف های نگار گذاشتم که به محض انجام این کار هم دستاش رو روی دستام گذاشت و صندلی رو به طرف من چرخوند و زل زد توی چشمام.میتونستم حشریت رو توی چشماش ببینم.تو دلم گفتم بلخر موقیتش پیش امد چرا من نکنمش من کمتر از اون هویج ودوست پسراشم درنگ نکردم و دستم رو زیر کمرش بردم و بقلش کردم و گفتم الان بدهیتو بده همه چی مبهم بود گیج گیج بودم مست مست , مست کردن خواهره خوشکلم داشتم دیونه میشدم از روی صندلی بلندش کردم و بعد روی تخت خودم گذاشتمش.نگار حالا چشماشو بسته بود و صورت قشنگش بیشتر منو تحریک می کرد.روش خوابیدم و لب هام رو روی لب هاش گذاشتم و شروع کردیم به خوردن لب های همدیگه.خیلی آروم دستام رو پایین بردم و تی شرتش رو در آوردم و حالا دو تا سینه ی برنزه رنگ بزرگ و باد کرده جلوی چشمام بودن.هنوز هیچ کدوم از ما هیچ حرفی نزده بود.خیلی آروم سر یکی از سینه هاش رو توی دهنم کردم که یهو بلند داد کشید داری چه غلطی میکنی من خواهرتم اشغال .به کارم ادامه دادم و یهو نگار یه آه حشری کننده ی با اون یکی سینش هم بازی کردم.زبونم رو از چاک سینه هاش کشیدم و دور نافش چرخوندم و همین موقع با دستام شلوارش رو آروم گفتم و با شرت زیر با هم تا ته کشیدم پایین و از پاش در آوردم و حالا رون های گوشتی و برنزه ی خواهرم جلوی چشمام بود و یک کس بدون موی تنگ بین رون هاش بود.پاهاش رو باز کردم و خیلی آروم زبونم رو بین چاک کسش گذاشتم و از پایین تا بالا با فشار کشیدم که این بار نگار یه آه بلند تر کشید که بیشتر منو حشری کرد.حالا دیگه با سر روی کسش بودم و زبونم رو تا نصفه توی کسش می کردم و در می آوردم.توی همین مدت شلوارم رو در آوردم و به حالت 69 روی نگار نشستم و به خوردن کسش ادامه دادم و سعی کردم کیرم رو به دهنش نزدیک کنم تا اونم کیرم رو بخوره که خب اول با نوک زبونش به سر کیرم میزد که وقت با شدت بیشتری کسش رو خوردم اون هم کیرم رو تا ته کرده بود توی دهنش و داشت برام ساک میزد.چند ثانیه گذشت تا اینکه بدن نگار به لرزه افتاد و ارضا شد و آبش روی تخت ریخت.کیرم رو از دهنش در آوردم و برگشتم و روش خوابیدم و در گوشش گفتم:«چطور بود ؟» لبخندی زد و گفت:«عالی بود داداش.»چند دقیقه ای روی هم بودیم و داشتیم از هم لب می گرفتیم و نگار دوباره حشری شده بود تا اینکه کنار گوش من گفت:«میتونم یه چیزی ازت بخوام؟»با مهربونی توی گوشش گفتم:«هر چیزی بخوای گوش می کنم عزیزم.»نگار هم گفت:«میخوام امشب منو بکنی.»خندیدم و یه لب کوچیک ازش گرفتم و گفتم:«هر چی تو بخوای عشقم.برگرد گلم.»نگار هم برگشت و کون قشنگ و خوش حالتش رو به طرف من گرفت.از روی میز توالت کرم نرم کنندم رو برداشتم و در کونش مالیدم و کیرم رو هم چرب کردم.دور سوراخ کون ش باز بود و اون هویج و سما جون حسابی کار خودش رو کرده بود.خیلی آروم کیرم رو روی سوراخ کونش گذاشتم و یواش فشار دادم.سر کیرم خیلی راحت رفت تو ولی نگار یه آه از روی حشریت کشید.با کف دستام روی کپل های کونش میزدم و کیرم رو بیشتر و بیشتر توی کونش می کردم.سوراخ کونش گشاد گشاد شده بود و کیرم تا ته کونش رفت تو.یه کم صبر کردم و شروع کردم به تلمبه زدن.نگار هم حشریتش بالا زده بود و مدام آه و اوه می کرد و می گفت:«محکم تر منو بکن عشقم.داداش کوچیکم نیما جونم منو یه جوری بکن که پاره بشم.میخوام کونم رو جر بدی.»منم به حرفش گوش می کردم و کیر نه چندان کوچیکم رو کاملا در میاوردم و با شدت میکردم تو کونش.تلمبه هام سنگین تر میشد و آه و اوه و جیغ و داد نگار هم بلند تر میشد تا اینکه اون ارضا شد و منم چند ثانیه بعد از اون ارضا شدم و آبم رو توی کونش خالی کردم.هر دومون روی هم افتادیم نگار گفت خیلی خوب بود بجاش هر کاری بخوای واست میکنم منم گفتم می خوام تو دوستت سما رو با هم بکنم نگار هم بدون هیچ حرفی در جواب من بلند شد و موبایلشو برداشت وزنگ زد به سما و گفت:« امشب بیا خونه ما به مامانت بگو من امشب تنهام و بگو میخوای پیش من بخوابی.زود خودتو برسون خونمون.»بعد هم دوباره برگشت روی تخت پیش من و کنارم خوابید و لبش رو روی لبهام گذاشت و بعدش گفت:«نیما.امشب باید تا صبح من و سما رو بکنی داداشی. "حسنًا ، هذه سما." أخذت منها شفة أخرى وقلت ، "حسنًا ، حبيبي. كنا مستلقين على السرير مثل هذا وكنا نتقبّل ، لكن بعد عشر ساعات رن سما دمائنا وصعدت. كنت مستلقية على السرير عندما دخل يه نيغارو وساما الغرفة عاريان. أختي بجسد مثير وبشرة سمراء وسما ببشرة ناصعة البياض ، لم تستطع سما النظر إليك في البداية ، وعد نيما أن يتذكر إحراج زوجينا الليلة. "أنا غير صبور معك ، لقد أصبحت صغيرًا جدًا." ثم أمسكت بسما ورميتها على السرير وسرعان ما التقطت علبة الكريمة وفركتها على سما وحمارها. وعادت ناز عارية مرة أخرى ، كان من السهل جدًا بالنسبة لي الوصول إلى قاع كونيجار ، الذي تنهد مرة أخرى وأوه ، نجار نهض مرة أخرى. قال ، "نيما ، أوقف أختك. افعلها من أجلي. أعطني جريمة!" كانت سما. ثم ، ببطء ، استدرت إليها حتى ذهبت إلى القاع وبدأت ضخت سما كانت أضيق بكثير من كون نجار ، ضحكت سما وقالت: "لأنني أعطي جسدي المفتوح لشخص ما ، لكن نيغار يعطيه لي ، لكن جسدي يصل إلى خدمته كل يوم قبلك. لقد انتهى!" كان نجار جالسًا تحت سما الآن ، وكانت سما تأكل شخصًا كما كان يعطيني إياها. كنت في نفس المزاج عندما رفع نيجار مؤخرته إلى الأمام وقال: "كفى.!" فقالت سما لسما متفاجئة: ماذا تقولين؟ هل أنت متأكدة؟ فقالت سما: نعم! غضب نيغار أيضًا وقال: "إذا أردت أن تصنع ستارة أختي ، فعليك أن تصنع ستاري. أريد أيضًا أن أعطيك شخصًا ، يا أخي." لقد فوجئت بكلمات هاتين الفتاتين. لقد نمت على Negar و بطنه ، وأنا كنت غاضبًا للغاية ، فقلت: "من منكم يريد أن يكون زوجتي أولاً؟ على من يجب أن ألوم أولاً؟" قال نجار ، "مزقني أولًا يا حبي". نجار وجه دوديتي إلى كسها ، كنت أشعر بصحة جيدة ودودتي الآن في فم أختي الضيق ، وأكلت شفتي سما ، وانتظرت أيضًا وفي لحظة دفعت كريمي للأمام وأطلق نيغار صرخة أرجوانية وهدأت. كان كاس نيغار يتدفق من أسفل صدره. انتظرت أيضًا وبدأت في الضخ والآن كان نيغار يصرخ من الحشرة بدلاً من التنهد. ومع حركة أخرى ، ذهبت الدودة إلى القاع. أنا ، الذي كان عنده ماء ، أتيت وصبوا الدودة في شخص أختي ذات مرة. كانوا يسحبون ويتنهدون ويتنهدون ويطلبون مني أن أدفع أكثر. كما واصلت العمل لبضع دقائق حتى جاء الماء ورش الماء في الفوهة التي كانت ملقاة على السماء وكانوا أيضا راضين ، نحن متعبون على سريري معا سقطنا وتنهدنا. اعتاد نيجار أن يقول: "أنا أحترق. يا إلهي ، إنه يحترق للغاية" وأصبحت امرأة ولم أكن أعرف ما حدث وكنت مرتبكة ومرتبكة. آخر مرة أغمي علي فيها واستيقظت في الساعة 12 'على مدار الساعة في الصباح. مارسنا ثلاثتنا الجنس كل أسبوع لفترة طويلة حتى خيطت سما حجابها ولم يعطها أحد آخر وقد أعطته لي فقط ، لكن نيغار تطلب مني أن أفعل ذلك ليلة واحدة تقريبًا على التوالي ولا أستطيع اذهبي الى اجمل و شكل الثديين رافضي اكثر اخت في الدنيا. لكن بعد فترة قطعت سما علاقته مع نيجار ولم أستطع قول ذلك بعد الآن. لطالما كان لدي شخص ما على رأسي عندما ذهبت.

تاريخ: أكتوبر 28، 2019
سوبر فيلم أجنبي آهناشو جلبت لك الغرفة غرفتي غرفتنا عرضي زواج سقطت أرضا سقط سقطنا برتقاله إصبعه "هذا أنا." انا قد جئت هناك هم أنفسهم إينارو إنترنت حمل باشگاه كن رأسي بلعبة أخيراً بالانغار أرك لاحقًا أرك لاحقًا انظر ، أنا لست كاتب نايم للنوم أريد أن أعط »Kirm ديبيتو هذا أنا شقيقها إزالة أخذت بيرفيسما لقد عدت أنا أكبر سنًا ضربني ضربني كافي اريد ان اسمع اجلس هنا لا تزعجني سأفعل افعلها "ضحكت بيكنيكيرتو نعم اختي أفضل كان التالي بوپاهاش كان أنت كان جدا كان السبب كان سريعا بدسلام كان أنت كنا واثقين كنت على الدوام بودهرهر كان لا يزال نفاد الصبر الخارج أكثر أنا رشش قليل سألت ، "أمي ابني مشعر علمني عن مطاردتهم الشعور بالوحدة تمكنا زوجنا استدارة استدرت عيناه استطيع أن أرى جاهز »و حشراتها ملل لا تنسى عائلة أشترينا نام لقد نمت. نائم نمنا أختك أختى أختى أخت أنفسهم هل أنا جميل دموي دموية »لاحقًا كثير شارع أخي »قليل أعطى أخ أخي أعطيت هذا أمي لدي أخت أريدك هنالك الكثير قصة امتلاك كان لديهم امتلاك كان لدينا صهرنا جامعة تحميل يحارب ثانية دوبلكس دراجة هوائية ذهب بعد ذلك روفورمي Rechtkirm بزنکون دهان المواقع مثير سما »یه مؤلم سماسمة اصبح اختي شلواش سروالي اطلب صورة طفل »ذلك حبيبي "ناجار أنا لا أحبك أحبك عد فاحبني اشغمادش حب صورة نشاط حاسوب کردلاحا فعلت الكثير طريقه يمكن شعرت کردبعد التفت بعيدا أنا آسف کردسوراخ کردن کردهر فعلتُ شخص ما قريبا كاشيدبا سحب سريع رسم تعادلنا مجموعة بزنازش کنی »نار صغير صغير كونشتليمبي أغادر تركت ملاحظة لا تريد الرحيل امساك فهمتها جرتين ناولش جيرتن من أخذنا قال "تمهل" قال: "أنا مدين لك" قال: أولاً قال: "إنه لا يريد ما يكفي" قال "قفزت" قال: وماذا؟ قال: ممتاز قال "مامانينا" قال: "أستطيع" قال: "أريد أن" قال: نعمة قال: "لا ، الليلة" قال المنشار قال على الإطلاق قلت "الليلة" قلت "لماذا" قلت: كيف؟ قلت ، "أي واحد؟" قلت "كيلي" قلت: "أي قلت حسنا قلت الحكم گلم »نگار يبتسم مالفاند فركت والدتك أمي محمود بابائي عادي العطف هاتفه المحمول هاتفي موقع مؤقت انا ضحكت احضرت أستطع يريد مطلوب أردت أن هم يريدون اريد هل تريد يأكل لك ذاهب كانوا في طريقهم ميزدچند "إنها تحرق" فيسما میسوزوای كانوا جالسين كنت أفعل كنت أفعل ذلك كان ينتظر میگام » كنت أبحث قال "قاسم" نقول بثقة »سما دمار غيابي نحن لم نكن لا استطيع لم يكن لدي تذمر من كتابة سريعة لم أبق لا أعلم انا لا اكل انا لم اعرف لم يمت لم يفعل لم يأت أكثر مما ينبغي متزامنة بصورة مماثلة هنا أيضًا بصورة مماثلة ويستون الحقيقة وقفت الوقوف وادیکونم و نحن

اترك تعليق

لن يتم نشر عنوان بريدك الإلكتروني. الحقول المشار إليها إلزامية *