me and my sister

0 views
0%

For some time, reading these stories, especially family stories, had changed my opinion of my sister. I have two sisters, one 28 years old and the other 30 years old. The older sister is married and the second is home. My parents work together and I, who had a diploma and mostly played computer games at home or read these stories on the Internet. My sister was always at home. By reading these stories, I often masturbated in my sister's shirt or sometimes when It was a dream that I did not understand, I would come near him and I would see the corner that he was wearing from his pants and I would masturbate and I would go out quickly.

Until I dared myself little by little. I could not see my chest and buttocks and control myself. I remember one day when I came out, my sister was in the bathroom. I want to pick something up. He said, "Come and take it yourself." I put it there quickly, I started to masturbate, and I saw my sister, who was blurred. Her voice came when she left. I did not say anything, and I threw down my bra and closed the door. I did not. That day passed and I was drawing several maps.

اكثرا خواهرم رو ديد ميزدم و با اين كارا ميگذشت روزهام.يك روز قرار بود براي عيد ديدني به خونه خالم بريم.داييم ماشين داشت و گفت با هم بريم ولي تعدادمون زياد بود.داييم گفت يه جوري خودتونو جا بديد من رفتم عقب سريع نشستم بعد خواهرم امد نشست و بعدشم زنداييم و مامانم و دوسته زن داييم و جلو هم شوهره دوست خالم با پسرش نشست.عقب جا نبود و در بسته نميشد كه يهو خواهرم از جاش بلند شد كونشو گزاشت رو كيرم و به زن داييم گفت بياين اينور تر بشينيم.زن داييم هم نگام كرد گفت اي بابا اينجوري كه سخته كه .بعد به من گفت سختت نيست منم كه از خدا ميخواستم گفتم نه خوبه راهي نيست و حركت كرديم.داشتم ديوونه ميشدم كيرم راست كرده بود ولي شلوارم لي بود و نميشد حسي كرد خواهرم درست رو كيرم قاچ كونش بود و هيچ كسم نميتونست تو ان شلوغي به من نگاه كنه.منم از رو مانتو چند بار بوسيدم خواهرمو(البته نه اونطوري كه بفهمه)تا اينكه دايم به سرعت گير رسيد و ترمز كرد خواهرم يهو رفت جلو و منم كه خواستم بگيرمش يهو سينشو گرفتم ولي سريع ول كردم .ديگه ديوونه شدم سينه هاش خيلي بزرگ بود باورم نميشداينقدر بزرگ باشه خواهرمم هيچي نميگفت ولي بهم گفت اگه دوبار ترمز كرد محكم منو نگهداراكه ميوفتم.من تو راه هي فشارش ميدادم خواهرم فكر ميكردم فهميده ولي چيزي نميگه .نميتونستم خودمو نگه دارم دستمو اروم بردم طرفه سينه هاش دستام ميلرزيد و اروم گزاشتم رو سينه هاش خواهرم كه مشغول صحبت بود و جوري بود كه اصلا فكر به اين كار من هم نميكرد دستم فقط رو سينه هاش بود و هيچ حركتي نميكردم .داشتم نگاه ميكردم به دستم هي ميخواستم بمالمش ولي جرات نداشتم كه يهو داييم ترمز كرد منم يهو سينه هاي خواهرمو گرفتم خواهرم يهو از جاش بلند شد ولي من هنوز سينه هاشو گرفته بودم .داشتم لذت ميبردم.سينه هاش نرم بزرگ بود يه فشار محكم دادم و ديگه ماشين اروم شد ول كردم .خواهرم كه فهميده بود يه خورده رفت به سمت جلو كه يهو دوباره دايم رو دست انداز رفت و خواهرم رفت كونش هوا.من دوباره سينشو گرفتم و كيرمو چند بار محكم زدم به كونش كه يهو ابم ريخت تو شلوارم و ديگه ولش كردم.البته بگم كه اين كارا زياد علني نبود و در چند ثانيه اتفاق ميوفتاد و جوري هم بود كه خواهرم نميتونست چيزي بگه.رفتيم خونه خاله و موقع برگشت شد.داييم گفت همونجوري كه نشسته بوديد بشينيد خواهرم امد دوباره ولي فاصله گزاشت و فقط رو زانوهام نشست .منم برا اينكه ديگه تابلو نشه باهاش كاري نكردم فقط از رو مانتوش چند باري بوسش كردم و تموم شد.تا اينكه يه روز عصر خواهرم بهم گفت مياي موهامو اتو كني منم رفتم ديدم بهترين راه برا مالوندنشه بهش گفتم اينجا نه بريم تو ان اتاق خنك تره رفتيم انجا بهش گفتم كمرم درد ميكنه نميخواد بشيني وايسا ا اتو كنم .خواهرم يه شلواره مشكي نازك تنگ با يه تاپ پوشيده بود و كونش داشت منو ديوونه ميكرد.همينطور پشتش بودم و داشتم موهاي پشتشو اتو ميكردم .يواش كيرمو در اوردم و انداختم بيرون (فقط كافي بود برگرده تا ابروم بره ولي جرات كردم)يواش نزديكش كردم و اروم زدم به كونش ولي سريع كشيدم عقب.عرق كرده بودم و دستوپام ميلرزيد دوباره زدم اين بار محكم خورد و فهميد و رفت يكم جلو من انگار بيشتر خوشم امد و رفتم جلوتر و دوباره زدم به كونش اينبار هيچ كار نكرد به بهانه اينكه اينور موهاشم بگيرم يكم كشيدم موهاشو تا رفت دردشو حس كنه سيريع كيرمو گذاشتم لاپاش گفتم اگه چيزيم گفت راستشو بهش بگم .ولي چيزي نگفت ولي فهميده بوديه خورده عقب جلو كردم خواهرم داشت هي به جلو ميرفت يكدفعه گفت خوبه ديگه بسه منم گفتم نه اينجاش مونده و زياد تر كردم عقب جلو كردنمو كه يهو ابم امد.دستمو گزاشتم جلو كيرم و ابمو ريختم تو دستم ولي نگاه كردم ديدم لا شلوارش ابم هست و گفتم بيخيال .يكم موهاشو اتو كردم و در رفتم.از كرده خودم هم پشيمون بودم هم راضي.و با خودم گفتم ميشه اينو راحت كرد تا اينكه دو روز گزشت و يه روز عصر از خواب پاشدم ديدم كسي خونه نيست امدم تو راهرو ديدم خواهرم خوابيده .كيرم زارتي رفت بالا.امدم كنارش خوابيدم با خودم گفتم اگه چيزي گفت ميگم نميتونم خودمو نگه دارم برا همين مجبور شدم و يه جوري خرش ميكنم.كنارش دراز كشيدم ديدم يهو چشش باز شد دوباره بسته شد فهميدم بيداره ولي زده خودشو به خواب.

When I came back at night, he was still in his room and he did not talk to me at all for a few days. Be patient and I did not say anything and was silent. Yehu told me to finish my card soon. Get lost. Go shamelessly. Grish came back and when I got up from the method and went out, there was still the sound of Grish and I had nothing to do with it anymore. He found it inside his bra and threw it out. Until one day I came out and saw it, that is, I came home early. I saw a sound coming. It's not. Ram no longer had fun. I will publish the next story of my sex with my aunt's daughter, who is very beautiful, soon

Date: February 22, 2018

2 thoughts on "me and my sister"

  1. Hello guys
    I am Farzaneh, XNUMX years old. Those who like to hang out in Bandar Abbas should contact me
    I do not know, but only couscous
    Negotiable price
    Please call because I will not reply to messages
    This is my number
    09904167854

  2. Hello guys
    I am Farzaneh, XNUMX years old. Those who like to cousin in Kerman should contact me
    I do not know, but only couscous
    Negotiable price
    Please call because I will not reply to messages
    This is my number
    09904167854

Leave a Reply

Your email address Will not be published. Required fields are marked *