Enamel woman neighbor

0 views
0%

Hello, my name is Amir and I am 29 years old. This memory that I share with you is from 8 years ago when I was 21 years old.
One day, a new neighbor came to the house in front of us. And she was very beautiful and well-built. Actually, I am Farmanieh's child and our blood is a villa, but this house was an apartment. I had fallen in love with this lady, and on the days when we ate at the post office in the alley, I greeted her very warmly with her family. Let's drink their blood together.

Our relationship continued like this and I was bitten by this lady and I did not think about her anymore. And I saw an interesting scene, our roof was in front of Mina Khanum's bedroom and it was easy to see, and then I saw that the lady was opening the bedroom in the bathroom and she was completely naked. I sat next to the air conditioner and looked so that no one could see me for 187 minutes He was in the bathroom and I could not get up from the cup until he came out to see me naked. He came to the end. And I wanted to go and arrange it there, but it was not possible for him to slowly put on his clothes. I told myself that she must have told her husband at night and a fight had taken place, but it was night and nothing happened.

بعد از اون دیگه پشت بام نمیرفتم و وقتی هم تو کوچه میدیدمش از خجالت سرمو مینداختم پایین تا یک یا دو هفته ای گذشت مینا خانم تو محل با مادر من فقط دوست شده بود و با هم سلام علیک داشتن یک روز اومدم خونه و دیدم خونه ماست رنگم پرید وقتی دیدمش و با هم سلام احوال پرسی کردیم و من رفتم تو اتاقم بعد از چند دقیقه اومدم پایین تو حال دیدم هنوز نشسته و از مادر من بافتنی داره یاد میگیره وقتی من اومدم پایین نشستم مادرم رفت واسم چایی بیاره که یک دفعه مینا خانم گفت دیگه پشت بام نمیری منو میگی سرخ شدم و معذرت خواهی کردم و گفتم که سو تفاهم شده و بعد اون خندید و گفت عیبی نداره ولی دیگه سعی کن نشه چون که خوشم نمیاد کسی منو دید بزنه و بعد مادرم اومد و حرفشو قطع کرد اونشب من خوابم نمیبرد و همش تو فکر بودم که چرا خندید ایا خودشم خوشش اومده بود تا دو روز بعد که دخترش اومد در خونمون و به من گفت که کامپیوتر خونشون خراب شده و مادرش گفته اگه میتونید بیایید ببینید منم بلند شدم و باهاش رفتم وقتی رسیدم خونشون دیدم مینا خانم یه تاپ پوشیده با یه دامن کوتاه که بالای زانوشه و یک چادر انداخته رو سرش جلوی دخترش شروع کرد به معذرت خواهی و ببخشید وقتتونو گرفتیم و از این حرفها شوهرش همیشه 6 عصر میومد خونه و از 7 صبح نبود دخترشم داشت اماده میشد بره دبیرستان اخه شیفت بعد از ظهر بود درست سر ناهار من رفته بودم اونجا بعد نشستم سر پی سی و روشن کردم دیدم مشکل ویندوز داره و بهش گفتم و ازم خواست درستش کنم منم رفتم خونه تا سی دی هامو بیارم بعد که اومدم دیدم دخترش داره از در میره بیرون و ما 2تا تنها میمونیم بهش گفتم حالا که کسی نیست میخواهید برم شب بیام که همسرتون هست ولی اون نزاشت و گفت ایرادی نداره و منو رفتم مشغول به کارم شدم بعد مینا خانم با یک صندلی و 2فش شربت اومد و نشست بغل من منم تشکر کردم و شروع کردم شربت رو خوردم بعد بازم شروع کرد درباره اونروز صحبت کرد که چرا داشتم نگاش میکردم منم از خجالت خیس عرق شده بودم و گفتم که منظوری نداشتم و بعد کل ماجرا رو بهش گفتم که دوسش دارمو و اولین روز که دیدمش عاشقش شدم بعد پا شد لیوان شربت رو برد با خودم گفتم حتما ناراحت شد ولی یک دفعه دیدم اومد و دیگه چادر سرش نیست و مستقیم اومد نشست رو پام دستش رو انداخت دور گردنم و شروع کرد به لب گرفتن اصلا باورم نمیشد که به ارزوم رسیده باشم منم مثل قحطی زده ها شروع کردم به لب گرفتن و با دستمم سینشو مالوندم چند دقیقه ای تو همین حال بودیم و من دستمو گزاشتم رو پاش و رفتم لای پاهاش همن که دستم داشت میرسید به کسش دستمو کشید و گفت بسته و دیگه نزاشت کاری بکنم بلند شد نشست رو صندلی و تا وقتی که برم با هم حرف زدیم و هر از گاهی کیرمو میمالید تا کارم تموم شد و رفتم بعد از 3 روز خانوادم واسه مجلس ختم رفتن شهرستان و من تنها موندم از اونجایی که مامان به مینا خانم گفته بود که میرن اونم میدونست من تنها موندم فردای انروز سر ظهر زنگ در خورد منم درو باز کردم و دیدم مینا خانمه اومد و یک ظرف غذا اوورد و گفت که مامانینا نیستن واست ناهار اوردم منم دعوت کردم بیاد تو و همونجا تصمیم گرفتم کارو یکسره کنم اومد نشست و منم رفتم 2تا رانی با یک شیشه ویسکی اوردم ولی مشروب نخورد و گفت فقط با همسرش مشروب میخوره و رانی باز کرد و شروع کرد به خوردن منم نشستم بغلش رو مبل بعد بهش نگاه کردم انگار منظورمو فهمید و لباشو اورد جلو و من شروع کردم به خوردن اونم همینطور تاپشو در اوردم بعدشم سوتین رو و شروع کردم به لیسیدن گردن ولاله گوشش بعد بلندش کردم بردم تو اتاق و وقتی رفت رو تخت پریدم روش و باز شروع به خوردن کردم در همین حال مینا خانم زیپ منو باز کرد و کیر سیخ شده منو در اورد وقتی دید یک جیغی زد و گفت جون عجب چیزیه منم تعجب کردم نه به اونروز که نزاشت دست به کسش بزنم نه به امروز که هیچ مقاومتی نمیکنه البته بعدا که ازش پرسیدم گفت دلیلش این بود که تو سکس خیلی سرو صدا میکنه و وقتی دست به کیر من زده بود و دیده بود کلفته ترسیده بود بلند جیغ بزنه و نزاشته بود که بیشتر پیش بریم خلاصه جفتمون لخت شدیم و مینا خانم به سختی کیرمو میکرد تو دهنش و ساک میزد بعد از 1 یا 2 دقیقه دیدم همچین حرفه ای میخوره و میماله که داره ابم میاد زود از دهنش در اوردم و خابوندم و شروع کردم از لباش وسینه هاش تا کل بدنشو لیسیدمو خوردم وقتی با زبونم چوچولشو میلیسیدم داد میزد که بکن بسه بکن منم بلند شدم و یک کانوم کشیدم رو کیرم بعد مینا رو دمر کردم واز پشت کردم تو کسش خیلی تنگ بود انگار که دختر بود تا کیرمو فرو کردم یک جیغ بلند کشید و منم شروع کردم به تلمبه زدن 5دقیقه ای تلمبه زدم ومینا هم صداش کل خونرو برداشته بود جوری اه ناله میکرد که منو حشری تر میکرد و سرعت تلمبه هام بیشتر میشد بعد دیدم بدنش لرزید و یه اهی کشید و بی حال افتاد منم بغلش دراز کشیدمو و شروع کردم به نوازش کردنو و بوسیدنش بعد گفت که تا به حال اینقدر سکس لذت بخشی نداشته و کلی ازم تشکر کرد و ازم قول گرفت که همیشه با هم باشیم و سکس کنیم بعد بلند شد و چون من ارضا نشده بودم باز شروع کرد به ساک زدن و دوباره کیرم سیخ شد و بعد نشست روش و کیرمو تا ته کرد تو کسش و شروع به بالا پایین شدن کرد جوری بهم حال میداد که الان یادش میفتم ابم راه میفته بعد منم همونطور با دستم چوچولشو میمالیدم به کیرم اینقدر بالا پایین شد و منم چوچولشو مالیدم که بازم ابش اومد و همونطور دراز کشید رو من منم که انگار نه انگار که ابم میخواد بیاد بعد خوابوندمش دمر رو تخت و یه تف به در کونش زدم و با انگشتم شروع کردم به مالیدن ولی اون نمیزاشت و میترسید میگفت تا حالا از عقب به شوهرشم نداده به خاطر دردش ولی با اصرار و مالیدن سوراخش راضی شد که بکنم بعد از کلی مالید کیرمم خیس شده بود کیرمو گزاشتم در کونش و با فشار کردم تو جوری که احساس میکردم کیر خودم داره جر میخوره و مینا هم شروع به جیغ و داد کرد که در بیار دردم میاد ولی من محکم بغلش کردم و اجازه ندادم تکون بخوره و اروم اروم عقب جلو کردم اینقدر تنگ بود که به یک دقیقه نکشید بعد از 10 تا تلمبه ابم اومد و زود کاندومو در اووردم و ریختم رو سینه هاش بعد همدیگرو بغل کردیم و دراز کشیدیم و تا عصر 2 بار دیگه با هم سکس کردیم و از اون روز به بعد ما هفته ای 2 یا 3 بار با هم سکس میکنیم و تا همین الانم ادامه داره و ما هنوزم مثل روز اول عاشق هم هستیم

Friends, this is one of my sex stories and I saw a lot of fiction. Here I decided to write this and my first story. If it was not good, I apologize, but try to write real. Next time, I will write my sex story with my doctor.

Date: March 15, 2018

Leave a Reply

Your email address Will not be published. Required fields are marked *