First grade teacher XNUMX

0 views
0%

8 8 7 9 86 9 85 9 85 8 9 9 84 9 85 9 9 84 8 7 8 3 8 7 9 88 9 84 قسمت قبل سلام به همه ی دوستان عزیزم داستان اولم رو با همین نام گذاشته بودم و دوستان لطف داشتن و راضی بودن گویا از داستان از کامنت ها اینجور برداشت کردم به هر حال خواستم داستان دوم که قولش رو داده بودم رو هم بذارم تا نظراتتون درباره این داستان هم بدونم رابطه ی منو حوری خیلی خوب پیش میرفت و هیچ مشکلی نداشتیم واسم از بین همکلاس های دانشگاهش چند تا شاگرد هم پیدا کرده بود که پنجشنبه ها عصر توی مدرسه خان عمو جان بعضی از دوستان به عموم لطف داشتن در داستان قبلی دمشون گرم کلی خندیدم کلاس گذاشته بودم همه چی خوووب پیش میرفت هر وقت خونشون خالی بود یا خونه ما کسی نبود با هم بودیم و سکس میکردیم اما این داستان سکسیه که از عقب باهاش داشتم که فقط یکبار این اتفاق افتاد همونجور که گفتم حوری لیسانس آموزش ابتدایی داشت اما عاشق دانشگاه بود و داشت کامپیوتر میخوند و در آزمون ارشد اون سال هم شرکت کرده بود واسه ادامه ی رشته آموزش ابتدایی و همون سال در تکمیل ظرفیت دانشگاهی که من درس میخوندم قبول شد زنگ زد و خبر رو بهم داد خیلی خوشحال بود منم واسش خوشحال بودم دختر خوبی بود واقعا زحمت میکشید قرار شد واسه کارای ثبت نام بیاد دنبالم که با هم بریم روز موعود فرا رسید یادمه موقع امتحانای پایان ترم من بود ثبت نام تکمیل ظرفیتش من فردای اون روز امتحان درس مدار های الکتریکی 2 داشتم قشنگ یادمه اینو آخه اون ترم افتادم این درس رو با هم رفتیم دانشگاه و کارای ثبت نامش رو انجام دادیم کارت بانکش همراهش نبود مجبور شد پول رو به حساب من بریزه و با کارت من پرداخت کنیم کاراش انجام شد و گفتم بریم خونه دوستم من واسه امتحان فردا جزوه بگیرم حالا اون دوستم خونه یکی دیگه از بچه ها بود همه اونجا درس میخوندیم من از قبل کلید خونشو گرفته بودم ازش رفتیم دم در حوری گفت من باس برم دستشویی بیام بالا اشکال نداره گفتم نه بیا کسی نیست من کلید دارم خندید و رفتیم توی خونه رفت به کارش رسید و داشت جلو آیینه آرایش میکرد که از پشت چسبیدم بهش و سینه های گندشو گرفتم گفت اینجام ول نمیکنی دوستت میاد زشته گفتم نه نمیاد فردا امتحان داریم داره میخونه خلاصه ی سکس خوب اونجا داشتیم حدودا یه ساعت بودیمو برگشتیم یه سکس معمولی بود چیز جالبی نداشت که تعریف کنم داستان اصلی بهتره من حساب کردم دیدم حدود 50 هزار تومان از پولش هنوز توی حسابم مونده بهش چیزی نگفتم و رفتم واسش یک کیف واسه دانشگاهش خریدم که خیلی خوشگل بود شب زنگ زد که فردا بابام نیست و مامانم هم روضه دعوت خونه خالم اینا شب اونجاییم من شاگرد دارم گفتم تا 8 میام ساعت 6 بیا خونمون شاگردم میره با هم باشیم تا 8 گفتم باشه و خوابیدم صبحش هم رفتم امتحان و گند زدم به امتحان اولین بار بود انقدر بد امتحان میدادم روزه قبلش بعد برگشتن نتونستم هیچی بخونم عصر شد و من کیف رو گرفتم راه افتادم سمت خونشون هوا تقریبا سرد بود من قدم زنان میرفتم و سیگار میکشیدم تا بلاخره رسیدم زنگ زدم به موبایلش گفت شاگردم هنوز نرفته یه ربع دیگه بیا یه سیگار دیگه کشیدم و یه کم قدم زدم تا زنگ زد گفت بیا رفت رفتم خونشون تنها بود با لباس تو خونه بود رفتم اتاقش نشستم رو تخت کیف رو بهش نشون دادم گفتم قابلتو نداره خیلی خوشحال شد پرید بغلم و بوسیدم گفت مرسی چرا زحمت کشیدی من کیف داشتم با همون میرفتم گفتم اولا اون کیف مال دوران کارشناسیت بود الان دیگه ارشدی شدی دوما پول خودته تو حسابم مونده بود یه کم گذاشتم روش اینو گرفتم تازه حموم کرده بود بوی صابون توی اتاقش پیچیده بود رفت میوه بیاره ک گفتم نیار فقط یه چای بیار آورد خوردم و دراز کشیدم روی تختش اومد بغلم دراز کشید سرش رو گذاشت رو سینم من لاغرم و بدنم عضلانی نیست معمولیه معمولیه با موهاش بازی میکردم و واقعا لذت میبردم از لحظه کم کم لباش رو آورد جلو و شروع به لب گرفتن کردیم نسبت به اوایل خیلی بهتر شده بود سکسمون جفتمون حرفه ای تر شده بودیم نقاط حساس هم رو پیدا کرده بودیم واقعا سعی میکردیم به هم لذت ببخشیم لبای همو میخوردیم کم کم اومد بالا نشست رو کیرم خودش رو به پایین فشار میداد منم سینه هاشو میمالیدم و چنگ میزدم بلوزش رو در آوردم سوتینش رو هم همینطور فقط شلوارش پاش بود که اون لحظه واقعا به نظرم جذاب بود این حالتش سینشو آورد پایین و کرد توی دهنم منم نوکش رو میک میزدم و گاز های ریز میگرفتم آروم ناله میکرد هر دو سینشو سیر خوردم انداختمش روی تخت شلوارش رو در آوردم رون های کپلش رو ناز میکردم و میبوسیدم هیچ وقت شرت سکسی نمیپوشید حتی چند بار بهش گفتم دوست دارم بپوشی اما میگفت نمیتونم اگر مادرم تو کشوی لباسم ببینه بد میشه و بهم شک میکنه و از روی شرت کسش رو میمالیدم شرتش رو در آوردم خواستم کسشو بخورم که نذاشت من اگر کس تمیز باشه و قیافش به دلم بشینه میخورم دوست دارم این کارو هرکار کردم نذاشت تا آخرین روزم نذاشت کسش رو بخورم سرمو گرفت و آورد بالا لبامو میخرد قلط زدیم و من روفتم پایین و حوری اومد بالا کیرمو گرفته بود و میمالید به چوچولش با سرعت این کارو میکرد منم با سینه های درشتش بازی میکردم چشاش رو بسته بود و لذت میبرد راستش من تا اون روز سکس از عقب نداشتم و دوست داشتم تجربه کنم دیدم موقعیت جوره حوری تو این عالم نیست آروم انگشت اشاره دست چپم رو کردم توی کونش یه لحظه نگام کرد و چیزی نگفت منم کم کم بیشتر فرو میکردم و عقب جلو میکردم سرعت دست حوری جون بیشتر شده بود ارضا شد خوابید رو سینم انگشت من هنوز تو کونش بود بعد چند مین سرحال شد گفت حالا نوبت منه که بهت حال بدم رفت پایین و شروع به ساک زدن کرد اولش آروم آروم اما کم کم سرعت داد به کارش میدونست من عاشق ساک زدنشم میک میزد سر کیرم رو همونجور میکشید از دهنش بیرون صدای باحالی میداد عاشق اون صدا بودم و هستم رفت سراغ تخمام اول لیس میزد بعد میکرد تو دهنشو میک میزد تخمامو یه درد لذت بخشی داشت خیلی خوب بود بلندش کردم دراز کشید رو تخت که مثل همیشه بکنم لای پاش گفتم حوری جون امشب میخوام بکنم توی کون نازت گفت نه درد داره و خلاصه انقدر خواهش کردم و گفتم من واست کادو گرفتم و تا بلاخره راضی شد رو میز آرایشش کرم بود همون رو زدم به کیرم قشنگ چربش کردم یه کم هم به کون حوری زدم گفتم رو تخت سجده کن تا حالا ازین زاویه با دقت نگاه نکرده بودم به کس و کونش دوست داشتنی بود کونش نه خیلی بزرگ بود نه کوچیک خوشگل بود رفتم نزدیکش کیرمو گذاشتم رو سوراخ کونش آروم فشار دادم سرش رو کردم توی کونش آروم آروم تا آخر کردم توی کون حوری تعجب کردم طبق خوانده هایی که داشتم اینجا الان باید زمینو گاز میگرفت و جیغ و داد میکرد اما خبری ازین چیزا نبود کیرم هم نرماله و خیلی کوچیک نیس ناله میکرد اما نه زیاد بهش گفتم دیدی درد نداشت تا آخر تو کون خوشگلته دستش رو آورد عقب تخمام رو مالید یه کم گفتم بکنم با سر تایید کرد و منم آروم شروع کردم به تلنبه زدن خیلی خوب بود واقعا لذتبخش بود اما خبری از گرما و کوره ی آتیش و اینا نبود درست یادم نیست چجوری بود اما هرچی بود من لذت میبردم حوری هم راضی بود همچنان میکردم و حوری ناله میکرد یکی از خریت هایی که کردم و از رو کم تجربگی بود این بود که پوزیشن عوض نکردیم و تا آخر همونجور میکردم شنیده بودم اگر آب رو توی کون بریزی حسی به طرف مقابل میده که دیگه همیشه خواستار این کار میشه رو همین حساب آبمو توی کونش خالی کردم اما هیچوقت نذاشت دیگه از کون بکنمش پشت گردنش رو میبوسیدم هر دو خیس عرق بودیم بعد چند لحظه کشیدم بیرون کمی از آبم ریخت روی تشکش بهش دستمال دادم و رفتم کیرم رو شستم و اومدم داشت لباس میپوشید بغلش کردم و بوسیدمشو تشکر کردم راضی بود بهش خوش گذشته بود گفتم اون میوه که میخواستی بیاری الان وقتشه آورد و خوردیم و داشتیم حرف میزدیم بعد یه ربع حس کردم بازم میخوام نمیدونم چرا روز قبلشم سکس داشتیم اما باز همچین حسی داشتم گفتم حوری داشت سیب میخورد گفت جون با خنده گفتم سیب نخور بیا کیر بخور تعجب کرد گفت واقعا گفتم آره فقط ساک بزن اوکی داد و اومد زیر پام نشست شروع به خوردن کرد یه چیز حوری خیلی خوب بود هیچوقت نه نمیاورد داشت میخورد و من تو ابرا بودم که یهو زنگ خونه رو زدن من وحشت تمام وجودم رو گرفت گفتم کیه اونم ترسیده بود یهو موبایلش هم زنگ خورد پسر خالش بود اومده بود دنبالش آخه دیر کرده بود ساعت از 8 گذشته بود اون شاگرد کودنش دیر رفته بود و همه برنامه ها رو خراب کرده بود بگذریم گفتم جواب بده بگو حموم بودم دارم لباس میپوشم همینکارو کرد اما پسر خالش دست بردار نبود میگفت باز کن بیام تو تا حاظر شی بیرون سرده گفت باشه چند لحظه صبر کن الان باز میکنم رنگمون شده بود مثل گچ گفت چیکار کنیم گفتم من کفشمو میگیرم میرم زیره تخت شما برین فقط در رو قفل نکن بعد اینکه رفتین من میرم خلاصه اومد تو خونه تا حوری آماده شد و رفتن منم با ترس و لرز واقعا میلرزیدم اومدم بیرون بعد از یک ربع رفتم بهش مسیج دادم که من رفتم نگران نباش این داستان رو هم خودم خیلی دوست داشتم بیشتر به خاطر آخرش و رفتن زیره تخت و به نظر خودم جالبه و ارزش تعریف کردن داشت یکی از دوستان تو قسمت نظرات داستان قبل پرسیدن چی شد جدا شدین تقریبا 4 ماه بعد این داستانی که امروز گفتم اخلاق حوری عوض شد میپیچوند پایه نبود بد حرف میزد سر همین جدا شدیم بعدا فهمیدم واسش خواستگار اومده و داره ازدواج میکنه واسه همین اخلاقش عوض شده بود که جدا شیم و بتونه ازدواج کنه من ازش ناراحت نیستم بهش حق میدم بلاخره باید ازدواج میکرد و میرفت پی زندگیش از من 7 8 سالی بزرگتر بود به هر حال من دوسش داشتم دختر خوبی بود با معرفتم بود لاشی نبود فکر چاپیدن و اینا نبود البته من چیزیم نداشتم که بچاپه امیدوارم خوشبخت شه بعد ازدواج از مدرسه عموم رفت از یکی از معلمای مدرسه شنیدم که به تازگی بچه دار شده و یه دختر داره آرزوی خوشبختی دارم براش مثل داستان قبل فحش آزاد هرچی خواستین بگین اما داستان واقعی و تا حد ممکن با جزییات بود امیدوارم مثل قبلی خوشتون بیاد و نظرات دلگرم کننده بذارید تا آدم رقبت کنه داستان بذاره موفق و سر بلند باشید نوشته

Date: December 3, 2019

Leave a Reply

Your email address Will not be published. Required fields are marked *