download

Sexy massage after that requires a masseuse

0 views
0%

 

King's soldier We had a neighbor being our wall to wall

A beautiful and stylish woman, about XNUMX years old, but because she was both older than me and with

We did not dare to say anything to him when we were traveling

I just fondled her nipples. The thing that bothered me the most was her big nipples

Which is very much in the clothes of Joshun

He was not in the shackles of hijab and these people and poems, and because he was more than XNUMX years old, we were neighbors.

They do not cover my husband, whose name was Hassan, in a sex office in Iran

It worked, but it was interesting that Zara Khanum did not have children. داستان از اونجائی شروع شد كه به حسن آقا ماموریت دادن باید یه هفته می‬ ‫رفت بندر عباس من غروب از بیرون برگشتم دیدم زری خونه ماست از خواهرم پرسیدم این اینجا چیكار‬ ‫میكنه گفت كه حسن آقا نیست زری خان شام خونه ماست بعد شام میخواست بره خونه بابام بهش گفت مونا رو‬ ‫(خواهرم) ببر پیشت شب تنها نباشی مادرم گفت آخه بردن مونا چه فایده ای داره اگر یه اتفاقی بیافته چی كار‬ ‫میتونه بكنه بزار شب معین (بنده حقیر) بره شب اونجا بخوابه (لازم به توضیح كه من اون موقع ها به بچه‬ ‫مثبت و سر به زیری معروف بودم) رو همین حساب بابام زیاد گیر نداد زری هم تعارف میكرد نه بابا مزاحم‬ ‫این بنده خدا نمیشم مادرم گفت چه مزاحمی میخواد بخوابه دیگه چه فرقی داره اینجا یا خونه شما بعد به من‬ ‫گفت بلند شو با زری خانم برو خونشون بعدم به زری گفت این تو حال میخوابه تو هم كه تو اتاق خوابی دیگه‬ ‫زری هم گفت نه بابا این حرفا چیه اینم مثل برادرم خلاصه ما رفتیم همون طوری شد كه مادرم گفته بود من تو‬ ‫حال خوابیدم و زری رفت تو اتاق خواب تا صبح خواب زری رو میدیدم كه دارم باهاش حال میكنم اون شب‬ ‫گذشت فرداش زری گفت ببخشید مزاحمت شدم گفتم نه بابا این حرفا چیه وظیفمونه دوباره شب شد و من باید‬ ‫میرفتم خونه زری بخوابم اون شب تلویزیون یه فیلم قشنگ داشت زری گفت اگه میخوای فیلم ببینی بشین ببین‬ ‫منم میخوام برم یه دوش بگیرم بعدشم رفت تو حموم از شانس كیری من حموم تو اتاق خوابشون بود وقتی‬ ‫رفت تو حموم كیرم داشت منفجر میشد بلند شدم رفتم پشت در حموم دیدش بزنم دیدم چیزی معلوم نیست اومدم‬ ‫برگردم بیرون كه نگاهم افتاد رو تخت دیدم حوله رو گذاشته رو تخت ولی معلوم بود زیرش چیزیه حوله رو‬ ‫برداشتم دیدم یه شرت و كرست گذاشته حسابی اونا رو بو كردم وسط شرتش اونجا كه كسش قرار می گرفت و‬ ‫حسابی مالیدم به كیرم نزدیك بود آبم بیاد بعد گذاشتم زیر حوله و از اتاق زدم بیرون نشستم رو مبل دو نفره‬ ‫گفتم شاید بیاد كنارم بشینه بعد از ده دقیقه زری از حموم اومد بیرون و لباس پوشید اومد تو حال دیدم انگار‬ ‫طرز صحبت كردنش عوض شده بهم گفت معین جون فیلمش قشنگه گفتم آره گفت اتفاقا منم این فیلم رو خیلی‬ ‫دوست دارم اینم بگم كه زری یه بلوز تنش كرده بود كه نه آستین كوتاه بود نه ركابی حدود سه سات از سر‬ ‫شونه هاش آستین داشت با یه دامن از این دامن استریچها بلند تا مچ پاش گشاد ولی پشتش یه چاك داشت كه راه‬ ‫میرفت تا زیر زانوهاش از پشت معلوم بود یه روسری هم سرش كرده بود تا حالا اینطوری جلوی من نگشته‬ ‫بود بازوهای سفیدی داشت پیش خودم گفتم بازوهاش رو ریخته بیرون اونوقت روسری سرش كرده رفت از‬ ‫آشپزخونه یه سینی چای با ظرف میوه آورد وقتی خم شد اونارو بذاره زمین چشمم افتاد به پستوناش داشتم‬ ‫میمردم بعد از شانس كیری من نشست روبری من روی مبل دیگه پاهاش رو انداخت رو هم تقریبا تا بالای‬ ‫زانوش رو میدیدم كیرم حسابی باد كرده بود بعد شروع كرد به حرف زدن كه دیگه باید مامانت بره برات‬ خواستگاری گفتم نه بابا من هنوز بچه ام تازه دو ماه دیگه میخوام برم سربازی گفت پس دوست دختر كه حتما‬ ‫داری گفتم نه گفت اگر راست بگی خیلی تنبلی پس تو چی كار میكنی گفتم هیچی اومد كنارم نشست یه كم خودم‬ ‫رو جمع و جور كردم قشنگ چسبید به من گفت راستش رو بگو خجالت نكش گفتم به خدا دوست دختر ندارم‬ ‫یه دفعه دستش رو گذاشت روی كیرم و گفت پس با من دوست میشی زبونم چسبیده به به سقف دهنم انگار لال‬ شده بودم بهش نگاه كردم و سرم رو انداختم پائین با دستش چونه من رو گرفت سرم رو برگردوند سمت‬ ‫خودش گرفت بالا گفت چرا خجالت كشیدی گفتم آخه شما… دیگه هیچی نگفتم گفت میدونم از تو بزرگ ترم من‬ ‫جای مامانتم ولی دوست خوبی برات میشم تازه میدونم كه تو هم من رو دوست داری اگر دوستم نداشتی‬ ‫نمیرفتی سر شرت و كرستم دیگه مخم هنگ كرده بود كلی خجالت كشیدم و صورتم سرخ شده بود احساس‬ ‫میكردم گوشام داره آتیش میگریه از داغی فهمیدم كه سوتی دادم گفتم به خدا منظوری نداشتم. He laughed and said, "I know this is a natural feeling. Let go of your embarrassment, too. If you love me, I will not insist." I said, "Oh, I'm ashamed of you." He had moved his legs. Turn off the electricity too. I turned off the electricity too. I went and saw that the bed was lying down. He pulled the blanket up to his neck. He told me, "Now that you do not see me, be ashamed to take off your clothes. Come to the bed." Then he said with a laugh, "Do not forget your shirt." Once, without realizing it, I said out loud, "Oh, how I caressed this nipple." I ate her big breasts so much that my mouth was dry. I went upstairs and took a lip from her. I started eating her neck and earlobes. He kissed me with one hand and said that he was not the size of Hassan, but I did not hate him. He was sucking my cream so much that I felt that he wanted my water to come, he was putting the egg in his mouth and licking it with his tongue. He told him that he had enough water. I was embarrassed and I was tired. I went back, I saw a sleeping light, he could see his body, we slept together again, I grabbed a few lips from each other and rubbed my cream with my hand, then he went down again, my cream tightened in his mouth, I told him I want you He said to eat me, he said, where do you want to eat me? He laughed and said you should say his real name! I told him to give it to me and he said to eat it. The blanket was gone. It was very big next to her breasts. It was like her nipples. I also started to eat her pussy. My hand was on her nipples. I was rubbing her nipples. I opened her pussy. I took her cunt in my mouth. I started sucking. She was holding her head between her legs. I was licking her pussy with all my strength. I said, "What happened?" He said, "I've done nothing. Now come and put the shirt on my body. I also put the cream on it. What do you like to try? Then he went back to the position on all fours. I said, "Where did Hassan Agha come from?" He said, "Yes, Dad, do it." The worm did not go very hard in you, but I was not comfortable. With a little pressure, half of the worm went to the corner.

Date: May 14, 2019
actors: Alexis Texas

Leave a Reply

Your email address Will not be published. Required fields are marked *