How to write a funny nonsense sexy story

0 views
0%

You do not have the condition to have a tall body, you are not very tall, you are also bluffing at someone who is usually close to the family, and their relationship is extremely positive, or strangers, who are on the side of the nymph of heaven, who only wants to hear this, and finally has a good hand. Delayed Delaware of the Tobacco Destruction of the Development Side of Avizon Missing Side to love the side of the sides, which is deficient in the wife of my husband, the possibly my husband, and the acquisition of the thirst for sex, a thirst for the wedding and radical sandboxes. The other side greets you dryly and says how hot I am. He starts to take off his clothes. Give them a nice shave. Next time, they will probably bring a cream to rub on the other side. Maneuver the bottom of his rosin and the bottom of the well, shake it and eat it once.The next time you have it, it 's your turn to take the number of hands and calm it down. Then it calms down. He throws his face, if he likes it very much, he sneezes at you and eats it, because he has a good skin. Please, do not think that you are insulting the reader. As I said, I saw your story. You dear ones

Date: July 26, 2018

One thought on "How to write a funny nonsense sexy story"

  1. Going to a wedding without my husband

    1395/10/12 Sex is my sister's husband

    سلام من نسرینم ۳۰سالمه یبار شوهرم سر کار بود وشیفت شب رفته بود همزمان بانبودنش عروسی یکی از اقوام دعوت شده بودم که زنگ زدم به شوهرم واجازه گرفتم ،غروب حسابی بخودم رسیدم و با دختر خواهرم رفتیم آرایشگاه تا خومونو واسه عروسی آماده کنیم اونروز بعد از چند ساعت موندن تو آرایشگاه بالاخره به سر و وضع خودم رسیدم وآماده شدم برا عروسی.مانتومو پوشیدم روسریمو تا صورتم انداختم وبا کفشای پاشنه بلند واندام سکسی که داشتم با دختر خواهرم منتظر اومدن شوهر خواهرم موندیم ، شوهر خواهرم بهرام با تاکسی زردش اومد و سوار شدیم و بعد از سلام و احوالپرسی با لحن شوخ طب خودش یه تیکه بارم کرد و گفت چه تیپی جای باجناقم خالی .که من سر صحبت وباز کردم و گفتم مگه چی شده .که گفت هیچی همینجوری شوخی کردم ولی دروغ گفت چون زیر چشمی نگاش میکردم که فقط یه چشمش به جلو بود هزار چشم به من.داشتیم همینطوری می‌رفتیم ومسیر کمی مونده بود تا برسیم چند متری تا خونه عروسی نمونده بود که گوشی خواهر شوهرم زنگ خورد واونم بعد از چند کلمه گوشی رو داد به منو گفت خواهرته با کمی تامل گوشی رو گرفتم که خواهرم با عجله بهم گفت نسرین جون اگه بشه با ماشین برگرد خونتون واون لباس مجلسیتو برام بیار منم که با خواهرم رودرواسی داشتم نتونستم بگم نه روکردم به بهرام و گفتم برگردیم خونه یه چیزی جامونده بردارم بیایم واون هم چیزی نگفت فقط گفت کمی صبر کن دخترمو پیاده کنم بریم انگار از خداش بود خلاصه دختر خواهرم رو پیاده کردیمو برگشتیم خونه من در راه برگشت جلو نشسته بودم بهرام فقط حرف میزد وقصدش فقط دیدن صورت آرایش کرده من بود تا اینکه رسیدیم خونه من پیاده شدم و در بازکردم و با تعارف به بهرام گفتم بیا خونه انگار از خداش بود که گفت باشه تو برو من ماشین وپارک کنم بیام در و باز گذاشتم و رفتم تا بلوز و بردارمو برگردم که خدای من.چی میبینم بهرام دستشو گذاشت رو دهنم تا نتونم جیغ بزنم وای خدای من دستشو حلقه کرد دور گردنم و یه دستشو گذاشت روی کونم تا اومدم بگم داری چیکار می‌کنی لبامو گرفت تو دهنشو انقد مکید که داشتم از حال میرفتم چنان با هیکل بزرگش بغلم کرده بود که راه فرار نداشتم و با دست دیگش مانتومو بلند کرد واز زیر شلوار کونمو فشار میداد و سوراخ کونمو انگشت میکرد ومیگفت خدا به آرزوم رسیدم انگار خیلی وقت منتظر چنین روزی بود دیگه چاره ای نداشتم ونه راهی برای فرار کم کم لباسامو از تنم در آورد و شروع کردن به خوردن آه اوف آه اوف دیگه صدای آه واوف من بلند شده بود مثل گرگ گرسنه افتاده بود به جونم نمی‌دونست از کجا شروع کنه انگار سالها منتظر این لحظه بود لبمو گردنمو چنان میمکید که از خود بیخود شده بودم دیگه کار از کار گذشته بود منم تا به حال با کسی به جز شوهرم سکس نکرده بودم چنان سینه هامو انداخته بود تو دهنش و میخورد ودیگه داشتم دیونه میشدم تا به حال چنین لذتی نبرده بود دیگه طاقت نیاوردم و سرشو گرفتم و گذاشتم رو کوسم وچسبوندم به کوسم وگفتم بخورلعنتی آه بخور کوسمو آه بخور کوسمو زبونتو بکن توش وای مردم بخور آه آه وایییییی بخور لعنتی پاهامو با کمک دستام تا سینه خم کردمو گفتم کونمو بخور وای سوراخمو بخور اونم مثل گرگ وحشی چنان لیسی میزد که من نصف جون میشدم زبونشو فرو میکرد توی کونم وای خدا مردم سوراخ کونم از حرارت داشت سرخ میشد داشتم از حال میرفتم وفقط یه چیز خیس وآبکی رو حس میکرد که هی میره تو سوراخ کونمو میاد بیرون از شدت هوس سوراخ کونم باز شده بود تنم میلرزید عرق تمام بدنمو پر کرده بود نمی‌دونستم دارم چیکار میکنم که یه دفعه یه چیزه کلفتی رو سوراخ کونم لیز خورد وای چه کیر کلفتی سر کیرشو تف زدو کم کم تو سوراخ کونم فرو کرد آه آوف آه اوف وایییییی وایییییی بکن منو بکن سوراخمو بکن تا ته کیرشو تو کونم میبرد و در می آورد داشتم دیونه میشدم تا به حال انقد از کون حال نکرده بودم با دستام کونمو باز کرده بودم وبهرام فقط تلمبه میزد آه اوف وای یییییییی مردم بکن منو بکن منو دیگه داشتم به اوج لذتم می‌رسیدم و بهرام فقط تلمبه میزد وصدای داخل شدن کیرش تو کونم منو دیونه کرده بود داشت به اوج لذتش می‌رسید وبا صدای لرزونش وصورت عرق کردش می‌گفت آه نسرین وای نسرین آخ اوخ آخ اوخ همینطور تلمبه میزد ودستش رو سینه هام بود که یهو تمام آبشو خالی کرد تو کونم انقد زیاد بود که من پر شدن شهوتش تو کونم و حس کردم یه دفعه خودشو انداخت رومو آه عمیقی کشید و چند تا از لبم بوسید وخلاصه منم لذت زیادی بردم آما به روم نیاوردم وبا ناراحتی الکی بلند شدمو لباسامو پوشیدم ولی کل آرایشم بهم ریخته بود که بهرام بغلم کرد و بوسیدمو گفت ببخش خیلی وقت بود تو کف کونت بودم وتا به حال از هوس کونت خواب نداشتم و این روزو هزار بار آرزو کرده بودم خلاصه لباسامو جمع وجور کردمو بهرام دوباره منو برد آرایشگاه وبرگشتیم به عروسی اما چیزی که خواهرم خواسته بود یاد رفت بردارم تو مجلس عروسی باهام دعوا کرد و گفت الان یک ساعته که رفتی اما دست خالی برگشتی اونروز من با اینکه تا به چنین روز حتی فکرم نکرده بودم اما تا به حال چنین سکسی رو نداشتم از اونروز به بعد همیشه منتظر اونروز بودم که فرصتی پیش بیاد تا من دوباره از کونم سکس کنم این بود سکس منو شوهر خواهرم

Leave a Reply

Your email address Will not be published. Required fields are marked *