Let me explain myself! I am XNUMX years old, a sexy movie, XNUMX feet tall and weighing XNUMX kilos
I have no shortage of compliments on my beauty because everyone tells me and it is not a question of complimenting my sexy, I am almost sure that I am beautiful
, And Shah Kass has happened to me so many different things just because
I look like I'm sure that Connie is not only beautiful but also sexy, but more for boys because
Girls, I'm not very handsome and men, of course I think so
It does not matter because in any case, my breasts are not interested in girls. The most beautiful parts of my face are my lips, eyes, eyebrows and
The most beautiful part of my body is the way my boyfriend says his waist
Below, which is very similar to my daughter's legs, especially behind my feet. Now stay, these words are my second story that I am writing here, and in sex, the story of my first story
I told how I met my boyfriend Iran sex and loneliness
The person who has sex with me is my boyfriend, who is a year younger than me, but he is about two meters tall and weighs about XNUMX kilos, but he is not fat, and he is very handsome, and we mention his name in this story, Ali. خونه مون دو طبقه بود که یک طبقه اش رو برادرم با خونواده اش زندگی میکرد یک طبقه اش هم پدرم و مادرم.انقدر اصرار کردم به پدرم که من میخوام جدا بشم و مستقل زندگی کنم پدرم قبول کرد و چند خیابون اون طرفتر خودشونیک خونه اجاره کرد برام و همه وسیله ای هم خرید برا خونه که منو تشویق کنه زن بگیرم ولی خبر نداره که من به پسرا علاقه دارم و علاقه ای به دختر ندارم .البته قبلا هم گفتم که من فقط با علی سکس کردم البته چند بارم تو بچگی بوده که نمیشه اسمش رو سکس گذاشت و کسی هم نتونسته زورکی باهام سکس کنه .علی هم پدرش دو تا خونه داره که یکیش خارج شهره و فقط برا آخر هفته برا تفریح خونواده اش میرن اونجا ،به خاطر همین هم من همیشه خونه دارم ۲۴ ساعته هم اون و جفتمون هم ماشین داریم علی خیلی خیلی دوسم داشت همه چیزای خوب رو اول برا من میخواست و بعد برا خودش ولی همین دوست داشتن هم خیلی باعث دردسرم شد.اولا که با علی سکس میکردیم باهام خیلی تو سکس آروم بود و حتی خجالت هم میکشید ،حتی وقتی قرار میذاشتیم که سکس کنیم و وقتی من میرفتم پیش اون ازم با فاصله مینشست و من هر چی منتظر میشدم کاری نمیکرد که من اعصابم خرد میشد بهش میگفتم دوست نداری سکس کنیم ؟اونم میگفت چرا دوست دارم میگفتم خوب شروع کن.اونم میومد با محبت تمام لباسام رو در میاورد و شروع میکرد همه جام رو میخورد عشقش این بود که سوراخ کونو بخوره و نیم ساعت تمام میخوره و برام خسته کننده میشد و من هر کاری میکردم که تموم کنه وکاری دیگه انجام بده نمیکرد به زور پاهام رو میکشید رو سینم و با دستش محکم میگرفت و نمیزاشت پاهام رو بیارم پایین و دهنش رو میذاشت تو سوراخم زبون میکرد تو کونم و میلیسید ومیمکید و همه کار میکرد و بعدش ازم میپرسید میشه کیرم رو بخوری منم بار اول و دوم زیاد خوشم نیومد ولی هر بار برام لذت بخش تر میشد و خیلی حال میکردم با خوردن کیرش جوری که دیگه یک ساعت کیر و تخماش رو میخوردم .کیرش رو آروم میکرد تو دهنم و اصلا تلمبه نمیزد و فقط نگاهم میکرد و بعضی وقتا کیرش رو در میاورد و پیش آبش خیلی زیاد بود و میکشید رو ابروهام و چشمم و لبم و میگفت حیف نیست پسر خوشگلی مثل تو اینجوی کیر بخوره تو میتونی با خوشگلترین دخترا سکس کنی ،خودمم میدونستم ولی میل جنسی لامصب به پسر تمایل داشت.انقدر با مهر و محبت و عاشقانه باهام سکس میکرد دیگه برام خسته کننده شده بود وقتی که میکردم تا یک آخ کوچولو میگفتم میگفت چی شد دردت اومد،میخوای دیگه نکنم ؟منم که تو اوج شهوت بودم میگفتم چی میگی این آخ من از رو شهوته نه از رو درد .البته درد هم داشت ولی درد با لذت .خیلی کمرش سفت بود و بعضی وقتا شیره هم میخورد دو ساعت میکرد ولی آبش نمیومد.هیچ پوزیشنی رو پیشنهاد نمیداد و من همش باید میگفتم اینجوری بکن و اونجوری بکن.دیگه خسته کننده شده بود این سکس عشقولانه و دوست داشتم کمی خشن تر باشه تو سکس ولی بهش نمیگفتم.یک روز ازم پرسید تا حالا شده غیر من دوست داشته باشی کسی دیگه بکنتت ؟اول گفتم فقط تو انقدر اصرار کرد منم یکی از دوستای مشترکمون که خیلی هم خوشگله و اسمش امیره رو اسم بردم دیدم خیلی ناراحت شد و گفت نکنه باهاش سکس هم کردی .من گفتم دیونه چی میگی من فقط با تو سکس کردم حالا هم چون خیلی اصرار کردی فقط خواستم یک اسم بگم .کمی داد و بیداد کرد و گفت من این همه دوست دارم انقدر واست کادو میخرم و هر جا میگی میام و هر کاری میگی میکنم بعد میگی دوست داری با امیر سکس کنی خلاصه خیلی ناراحت شد و تموم شد و گذشت تا چند هفته بعد خونه یکی از دوستامون دعوت شدیم من و علی و امیر و صاحب خونه .شب وقت خواب صاحب خونه رختواب من و امیر رو کنار هم انداخت البته قبلش هم کمی مواد زده بودیم .شب علی و اون یکی دوستم خوابیدن و من و امیر تا نصف شب با هم حرف زدیم البته حرف عادی و ایر روحشم خبر نداشت که من از اون خوشم میاد و منم قصد نداشتم بهش بگم چون علی واسم مهم بود و هم دوسش داشتم و هم سکس باهاش بهم حال میداد امیر خوابید و منم چشام رو بسته بودم که دیدم علی اومد بیخ گوشم گفت خیال کردی نمیدونم داشت باهات ور میرفت وایسا فردا بریم بیرون از این خونه کار به کارت دارم منم جدی نگرفتم گفتم اشتباه میکنی یا خواب دیدی ویا اثر مواده ولی اون میگفت خودم دیدم داش ت میمالیدت.در حالی که اصلا همچین اتفاقی نیوفتاده بود .علی تا صبح نخوابید و منم از ترس علی خوابم نمیبرد چون وقتی عصبانی میشد دیونه میشد و چون هیکلش هم بزرگ بود همه کار ازش بر میومد و وقتی قاطی میکرد هر چی براش توضیح میدادی حرف خودش رو میزد و چیز میشکنه و آبرو اصلا براش مهم نیست ومنم همش سعی میکردم از امیر فاصله بگیرم که آروم بشه .فردا از بچه ها خداحافظی کردیم تا نشستیم تو ماشین یک سیلی زد تو گوشم و گفت خیال کردی نمیدونم با امیر رابطه داری و داره میکنتت ولی همش میگی فقط با من سکس داشتی و من اولین پسر تو زندگیت هستم. I told him, "Oh, when I went to you alone for twenty-four hours, are you wrong with God?" And you eat me for an hour and I love you. I was scared and cried and I swore that he was wrong but he did not owe me anything. A few weeks passed and he did not answer my call. One Friday afternoon I was sitting at home, I was very ill and I was so stressed for so long that Ali told my family that I had lost sleep and food. I saw that my ear rang and I saw Ali. I said, "Now I can talk to him and convince him that he made a mistake. I missed him and I wanted sex." He stopped. I hated the tone of his speech, he spoke to me like a jerk. Half an hour later, he called and I opened the door. I saw Ali. I greeted him with a small paper bag. He said hello. He came to the yard, but with a frown, and vice versa. You. I told myself that I must have received the gift because before our fight you would buy me a lot of gifts. The words he said did not matter, but it was not news of kissing him as usual, nor of expressing his love. He said that he missed you and kissed you. I miss your delicious cock and your actions, now sex is sticking. He brought some opium juice with me, he gave me a little, he told me to eat and I ate a little myself. It doesn't matter if you drink tea and smoke a cigarette in the yard, I'm going to the bathroom, I're shaving, I'm coming out, he said okay. I shaved and came out. I came and hugged him, I got a little, I got a little tired of eating Kirsh and Khaye, and he said, "Today I want to tear Kunt." I laughed and said that I missed eating Kirt. I saw that he had brought a bag and a pair of socks The woman took off her lace leggings and said, "Wear this. I did not wear women, I had not tried it until then." I saw him in that sock. I saw him and he told me that you should also play a young guy. He stopped and told him not to eat. I said, "Shit, you ate when you hit me." I cried in my ear and I cried. I said, "Get out." I knew that when he got angry, he could do anything, whether he drank a glass of water or now, he told my grandfather's father, I did not know what to do, he did not listen to me at all, I saw that I had no choice but to listen to him. He took my hand and pressed my mouth against his pants so that I could not breathe, he took off his pants, this time he put it on my shirt. Kirsh was long, but his thickness was medium. I took out Kirsh, he was stoned. I saw that Kirsh was thicker than before. It was like in a porn movie where they have sex brutally, it was like this. I think during the time we were angry with each other, he only watched wild porn movies and thought that he would do the same with me. But I am very obsessed and I am very self-conscious and clean. Ali also knew that maybe this is why he said this. I also swore to his uncle's soul that he was dead and told him not to do this. He knocked on my ear again and said, "Swear to my grandfather's soul once more, I will suffocate you here." It was, but it was gone until Gloom. Yehu touched my hair and pulled all my hair that tears came from my eyes. I said what are you doing?
