sexo con el diablo

Verás, siempre me gustó lo sexy antes que el sexo.

- Shah kas para ver porno mas provocativo -

Especialmente con mi pareja sexual - (ya sea mi esposa o novia) pero mi esposa nunca me acompañó y por eso

Fingió ser del sexo religioso y consuetudinario en absoluto.

Él no está muy feliz con su esposa y solo por mí y tal vez haciendo trabajo marital.

Sexo con mi prima Por lo tanto, muy rara vez y

Cuando yo era un poco insecto, vio conmigo una súper película, pero solo sexo normal. Es decir, si la historia de sexo es gay.

Las mujeres vendrían a Yahoo y saldrían del sexo.

این كثافت كاریها رو بزن بره منم كه حقیقتا یكی از فانتزیهای ذهنیم و ایده آل هام دیدن همجنس بازی دو تا زن از نزدیك بود – حتی تو فیلمهای سوپر از دیدن لزبین ها بیش از سكس های معمولی تحریك میشدم- الهه همیشه تو این جور موارد ضد حال بود میدونین واسه امتحان الهه یه بار بهش گفتم الهه دیشب خواب دیدم با سارا (دختر دایی زیبا و لوند همسرم) داری همجنس بازی میكنی یهو خیلی آشفته شد – و منی كه بعضی وقتها با خیال همجنس بازی همسرم با زیبا روی دیگر خودم رو تحریك میكردم – از این آشفتگی برام مسجل شد بی نهایت از همجنس بازی بدش میادو منزجره تا روزی كه گفت دوست جدیدی به نام تینا پیدا كرده كه از مشتری های آرایشگاهشه و وقتی عكسهای عروسی ما رو دیده به همسرم گفته حیف تو كه با این (منو گفته) ازدواج كردی و شوهرت اصلا بهت نمیاد و تو خیلی ازش سر تری ( البته همه اینها رو الهه به من گفت) – و الهه هم گفت ساسان منم جوابشو دادم ولی راستشو بخواین حس كردم یه جورایی دچار غرور شده و خودش رو گرفته – از تعریف تینا خودش رو گم كرده – مثلا همیشه تو سكس هامون واسم ساك میزد دیگه بازی در میاره و به نوعی مثل قبل به من حال نمیده حدس زدم همه این آتیشا داره از تو کوره تینا بلند میشه – شروع كردم به صورت غیر مستقیم از تینا پرسیم – فهمیدم از همسرش طلاق گرفته و 29 سالشه و تو باشگاه محلمون مربی آیربیكه و خانواده درست و حسابی هم نداره – مادر ناتنی و اینكه تینا رو تو 15 سالگی مجبور به ازدواج كردن – و تنها داره زندگی میكنه و خونه مجردی داره یه حسی به من گفت شیرازه زندگیم در خطره و باید بیشتر حواسم رو جمع كنم تا اینكه یه روزی كه من وقت دندونپزشكی داشتم و قرار بود دیرتر سر كارم (كه پیش پدرم تو كارخونش – تولیدی گرده های آْلومینیومی برای ظرفهای تفلون- هستم) برم – الهه از من خواهش كرد زودتر برم از خونه بیرون – تعجب كردم گفتن چرا؟گفت تینا قرار بیاد آرایشگاه (در ضمن یكی از اتاق خواب ها رو الهه كرده آرایشگاه) گفتم خوب بیاد – گفت میخواد اپیلاسیون كنه – منم با شیطنت پرسیدم همه تنش رو؟ (البته چون میدونستم الهه از این كارا نمیكنه نهایت فقط دست و پا روانجام میده)الهه هم گفت آره همه تنش رو – چون با هم صمیمی هستیم و اونم خواهش كرده – منم قبول كردم حالا زودتر برو كه تو رو ببینه معذب میشه – منم با بیمیلی و یه طوری كه سرش منت بذارم (چون منو از نعمت ساك زدن كیرم توسط همسرم محروم كرده بود) گفتم باشه ولی این جور مشتری ها و رفیق ها رو آدم نداشته باشه به نفعشه – الهه هم با شیطنت گفت چیه چون گفته خوش قیافه نیستی ازش دلخوری؟منم بهش گفتم : منم صد تا رفیق دارم كه میگن من از تو سر ترم- حالا منم بیام واسه تو قیافه بگیرم؟ یا اصلا چه دلیلی داره كه بخوای این حرفا رو مطرح كنی؟ تو همین حین آیفون زنگ زد – گفتم بیا اینم همونیه كه ریده به زندگی مون- اومدم بیرون در محكم پشتم كوبیدم – موقع پایین اومدن دیدم تینا داره میاد بالا – یه نگاه كشداری به هم كردیم و سلام كرد – منم بدون جواب از كنارش رد شدم – ولی نگاهش آنچنان گیرا بود كه من تو یه لحظه تو ذهنم باهاش تا تو رختخواب هم رفتم – تو یه لحظه فكر اینكه تینا اومده كس شو مومك بندازه- كلافم كرد- تصور كس مو دارش یا كس بی موش یه لحظه رهام نمیكرد تو همین فكرا بودم كه الهه در و باز كرد و از بالای راه پله ها پایین نگاه كرد ببینه من اونجا هستم یا نه؟ احتمالا زاغ سیاه منو چوب زده بود و دیده بود كه من از در ساختمون بیرون نرفتم – بعدا به من گفت فكر كردم واستادی بیای بالا جلوی تینا به من چیزی بگی من ضایع شم- به تینا هم بر بخوره و بره پی كارش-ولی تو یه لحظه دیدن اپیلاسیون كس تینا بزرگترین هدف زندگی من تو اون لحظه شده بود – و این فكر سمج ولم نمیكرد كه صورت به این زیبایی و گیرایی ببین عورتش چیه؟ و دائم این آیه شریفه رو زمزمه میكردم كه: كس كسه بی مو ، با آب لیمو گفتم تا كار و شروع نكرده به بهانه ای برم بالا و كلید رو ذره ای از تو مغزی خارج كنم تا بتونم از بیرون با كلید خودم در و باز كنم شاید بتونم به آرزوی بزرگ اون لحظم جامه عمل بپوشونم دویدم بالا در زدم الهه در و با اخم و سردی باز كرد- گفت چیه؟(با حالت عصبانی)منم خودم رو زدم به غد بازی گفتم اگه دوست محترمتون تو هال نیستن میخوام برم از تو كشو پول بردارم – پول تو جیبم كمه-اونم با سردی گفت واسا الان خودم میارم – همینكه رفت آروم كلید رو به اندازه دو سه میلیمتر از مغزی خارج كردم – به امید اینكه شاید بتونم صحنه نابی از كس تینا رو شكار كنم – و به آرزوی بزرگ اون لحظم برسم(میدونین آدمها در موقع عصبانیت و شهوت تصمیماتی میگیرن كه تو حالت عادی به قدری ملاحظات هست كه انسان حتی بهشون فكر نمیكنه- حالا یكی نیست به من بگه بابا كس كسه دیگه چه كسه الهه كه هر روز زیارتش میكنی چه كسه تینا كه اینطوری در حسرت دیدارش میسوزی از خود بیخود شدی!الهه با یه دسته پونصدی برگشت – منم گرفتم و از پله ها پایین اومدم و از درب حیاط هم خارج شدم و متوجه بودم انگار الهه داره از پشت پنجره رفتن منو چك میكنهیه چند دقیقه ای صبر كردم تا الهه خیالش از رفتن من راحت شه – دیگه دندونپزشكی تخمم هم نبود – فقط فكر كس تینا بود كه برام آروم و قرار نذاشته بود – با سلام و صلوات اومدم و در حیاط رو باز كردم – و اومدم بالا پشت درب منزل – گوشام رو تیز كردم – دیدم صدای موهومی از داخل به گوش میرسه – ولی قابل فهم نبود – منم مستاصل نشستم رو پله ها – با خودم گفتم چی كار كنم؟ فكر كسه تینا( در حین اپیلاسیون) دیوونم كرده !
¿Que puedo hacer? - En resumen, con la mayoría de los votos, llegué a la conclusión de que volver a la casa de pura estupidez y probablemente no conseguiré nada - en palabras del poeta: Debido a que estamos en el último piso, pensé que sería fácil que alguien me viera. La diosa de tocar el cuerpo de Tina y Tina de tocar su cuerpo por parte de la diosa - tan pronto como ella vino a verme - Tina abrió mi cinturón - se metió el gusano en la boca y se lo comió - porque tenía poco tiempo, quería pensarlo pronto. Fui al dentista - (ya saben, las ideas sexys para masturbarse son tan estúpidas que algunas solo lastiman la palma de la mano de la mano, y eso es suficiente) Frente a Tina, estaba diciendo que…..- Yahoo, escuché gritos cortos y traviesos desde el interior de nuestra sangre - que sentí que estaban siguiendo - yo, que estaba pensando en quién y quien estaba teniendo sexo, no pensó en nada más que esto El caso de su sensualidad, dije: "Joooooooooon, me postré en acción de gracias allí mismo, como si estuviera logrando mi sueño". Sucedió - todavía estaba discutiendo conmigo mismo - ¿qué debo hacer, Dios? - ¿Voy a ti? - ¿No es eso lo que pensé? - Pero el insecto estaba tan moldeado que si no iba a ti, estaba seguro de que me arrepentiría por el resto de mi vida - con todo el insecto que Tina había creado para mí, no sería un imprudente - si yo fuiste tú y la diosa loca ¿Jugando? ¿Y si Tina estaba gritando? Y muchos otros sis pero…….. - Pero estaba seguro de que estaba en las noticias - pero podría haber arruinado mi vida - Lancé mi corazón al mar……..
Déjame decirte que no vuelvas a cometer estos errores. ¿Estás reproduciendo una película para mí ahora? ¿Apagar al homosexual o pegarle?, y Yehu se quedó estupefacto, solo se soltó un poco, yo también saqué brutalmente mi crema y la puse en el agujero, entró un poco, traté de dejar que saliera con la presión de mi peso - Yehu parecía haber abierto un callejón sin salida - Saltó y fue al agujero - gritó tanto…. Mamá Mamá Mamá - no sabes cómo lo hizo - mi gusano había ido a la diosa en tus brazos y mi anhelado deseo se había cumplido - la diosa bebé había agarrado la cama con toda su mano y la había estrujado - estaba derramando lágrimas lentamente - ahora era el momento de bombear lentamente en la esquina - no pueden creer cuando saqué el gusano, fue como si el agujero se sacara unos milímetros - porque no sentí el bombeo - solo el agujero fue sacado y volvió a la cabeza del bebé Josh rogó Era - tú Dios - tú Dios - gente - estaba desgarrado - estaba desgarrado - suficiente ………. Seguía diciendo - Creo que el niño tenía dolor y mordía el suelo y mordía, pero... pero al final debería haber sido castigado - en fin, desde un punto de vista religioso - castigar a una mujer es necesario a veces - ahora he considerado este castigo que era - por supuesto estoy seguro de que también tienes razón - ¿verdad? En resumen, estaba tan indefenso y gimiendo que llegué al clímax del placer sexual más pronto que nunca, y mi agua salió rápidamente, se la eché en el agujero de su culo, estaba muy feliz, muy ……. Ni bien lo saqué - Besé a su madre - Vi que mi cabeza estaba entumecida - Era marrón - Dije que estaba empujando a Reed - Empezó a llorar en voz alta ...... (Estaba desconsolada) pero tan pronto como miré ella de nuevo, se quejó que quería forzar mi crema para chupar en su boca - pero ………… pero le dije que no le gustaba Dios y fui al baño de un musulmán para limpiarme y bañarme..