La historia de la humillación XNUMX

0 vistas
0%

8 8 7 8 3 8 8 7 9 86 8 9 82 8 7 8 1 8 1 قسمت قبل هلش دادم تو آسانسور و دکمه رو زدم تا رسیدیم از موهاش گرفتمو کشوندمش توی خونه و در خونه رو بستم ولش کردم رو به روم ایستاد و با بغض گفت چرا با من این کارو میکنی توروخدا ولم کن من برم گوه خوردم سوار شدم مگه دنبال سرپناه نبودی من بهت دادم همینو گفتم و خواستم برم تو که جلومو گرفت و آویزونم شد سرپناه نمیخوام التماست میکنم با من کاری نداشته باش هلش دادم کنار و رفتم تو آشپزخونه که یه چیزی بخورم دنبالم اومد و دوباره کفرم درومد و یه سیلی محکم بهش زدم احمق جنده دارم بهت لطف میکنم باید تشکر بکنی اگه دفعه دیگه آویزونم بشی و غلط اضافی بکنی تیکه تیکت میکنم حالیته تخم سگ یا یه جور دیگه بهت بگم با ترس جواب داد متوجه شدم توروخدا دیگه خواهش میکنم دستشو گرفتمو بردمش تو اتاق انداختمش تو و گفتم تا صبح نمیخام صداتو بشنوم وگرنه تموم بدنتو کبود میکنم پژمان اونشب نیومده بود خونه گوشیو برداشتمو بهش زنگ زدم پرسیدم کجاس اونم گفت اونشبو خونه یکی از دوس دختراش مهمونه و قراره یکم باهم بازی کنن گفتم اوکی رفتم تو اتاقم که به این خستگی و مستی مفرطم پایان بدم هنوز چراغو خاموش نکرده بودم که درو کوبید بذار بیام بیرون من از تنهایی میترسم خواهش میکنم دروباز کن رفتم درو باز کردم و خفتش کردم به دیوار مگه نگفتم نباید صداتو بشنوم هوم بخدا الکی نمیگم واقعا میترسم تنهایی خوابم نمیبره حداقل بذار بیام پیشت که تنهایی خوابت نمیبره باشه دستشو گرفتمو بردمش تو اتاق خودم حالا که نمیتونی تنهایی بخوا بی باید سختیشم بکشی و رو زمین خالی بخوابی شب خوشششش کوچولو صبح با صدای تلفن بیدار شدم پژمان بود گوشی رو برداشتم با حالی که تو خودم نبودم جواب دادم چته یابو نمیخای بذاری بخوابیم پاشو درو باز کن بابا کلید ندارم از ساعت 10 دارم زنگ خونه رو میزنم انگار نه انگار پاشدم که برم درو باز کنم دیدم دختره تو اتاق نیست رفتم درو باز کردم وقتی برگشتم دیدم از سرویش اومد بیرون گفتم به به سحرخیزم که هستی ببخشید فقط دستشویی رفتم اشکالی نداره برو یه چیزی حاظر کن بخوریم که باهات کار دارم باز میخوای اذیتم کنی من که کاری نکردم هههههه چرا رنگت پریده نه کاریت ندارم فقط برو یه چیزی حاظر کن بعد از اینکه رفتم دستشو یی و اومدم بیرون پژمان هم رسیده بود بالا درو خونه رو باز کردم و اومد تو بهش گفتم یه دختر تو خونه س بعدا جریانشو برات میگم الان بیا بریم یه چیزی بزنیم تو رگ که خیلی گشنمه دوتایی نشستیم سر میز اونم خواست بشینه که با صدای بلند گفتم هوی تو کجا جات زیر میزه نه پشت میز با ترس اومد پیشم وایساد اشاره کردم که بشینه رو زمین اونم با ترس نشست زمینو سرشو انداخت پایین پژمان از تعجب داشت شاخ در میاورد همزمان که داشتم صبحونه میخوردم البته ساعت ده و نیم ازش پرسیدم اسمت چیه اسمم دلاراس آقا خب دلارا از این به بعد اسمت الیزابته منم رائیست اصلا هم دوس ندارم ازت نافرمانی ببینم تا اینو شنید با ترس گفت رائیسم رو بهش کردمو گفتم مشکلیه نــــه نه هرچی شما بگین چشم خوبه دوس دارم که کارای خونه رو تو انجام بدی اگرم بخوای در بری پدرسوخته بازی دربیاری تیکه بزرگت در گوشته تازه فهمیده بود با کی طرفه با یه لبخند گفتم سعی کن از دوران اسارتت لذت ببری الیزابــــــت آقا من فقط فقط بس دیگه خفه از این به بعد با سگم فرقی نداری حق نداری بیشتر از یه سگ چیزی بفهمی من صاحبتتم و هرکاری دلم بخواد باهات میکنم تو هم حق هیچ اعتراضی نداری زندگئ تو از الان تا ابد همینه و بس اینارو گفتمو بعد موهای مشکیشو گرفتم تو دستم کشیدمش بالا شاید دختر کوچولومم بودی موهاشو کشیدم عقب و لباشو محکم میمکیدم شیرینی رژ لبش غیر قابل وصف بود بعد دو سه ثانیه لببازی بلند شدم یه چشمک اوکی به پژمان زدم همونطور که دسته موهاش دستم بود کشون کشون بردمش تو اتاق چسبوندمش به دیوار و دستمو گذاشتم رو کمرش لبامو گذاشتم زیر چونش زبونمو تا زیر گوشش با حس خاصی کشیدم تو زندگیت مال منه دستمو بردم پشتش کونشو تو مشتم فششار دادمو لبامو بردم رو لباشو محکم زدم در کونش آاااااااخ چیکار میکنی دیوونه جووووون جنده خانوم این کونو داشتی و من خبر نداشتم دو دستی عین یه دختر 5 ساله گرفتمشو انداختمش روی تخت لخت کن جنده کوچولووو با چشمای مردد و بهم نگاه میکرد داد زدم زودتر ماده سگ یهو شروع کرد دراوردن تی شرت و شلوار جین تنگش وقتی شلوارش از پاش دراورد افتادم به جونش خوابوندمشو دستاشو از پشت گرفتم داد زد آآااای آه میخوای چیکار کنی عین یه ماهی تو دست وول میخورد بهش گفتم کونشو بده بیرون در اون حین پژمان داخل اتاق شد منو که تو اون حال دید لختش کردمو دستاشو گرفتم عین دختر ندیده ها سریع پیرهنشو کند و لخت شد اومد رو صحنه سوتینشو از پشت باز کردمو نشستم رو پشتش موهاشو عین مال اسب گرفتم و سرشو کشیدم بالا گفتم حرومزاده دهن لعنتیتو باز کن آشغال تا دهنشو باز کرد سوتینشو چپوندم تو دهنش به پژمان اشاره کردم که شروع کن پژمانم معطل نکردو نشست رو پاهاش شروتشو از لای کونش کنار کشید و کیرشو گذاشت لای کونش دختره انگار آب سرد ریخته باشن روش لرزید دستمو کشیدم رو سرشو و با پوزخند گفتم آروم باشششش کوچولوی من پژمان خواست که تف بزنه با اشاره گفتم نمیخاد پژمان آخه من لازم نیست خشک خشک بزن توش میخوام که جججون بده ههههههههههه بعدش یه توسری حسابی زدم تو سر جنده ام که کونتو بده بیرون چلمن وقتی پژمان کیرشو گذاشت دم سوراخشو فشار داد ناخودآگاه پرید با دهن بسته با التماس خاصی جیغ میزد نه نه پژمان همینطور داشت فشار میداد تو کون فابریکش هرجوری که میشد سر کیرشو تو کونش جا کرد داشت میمرد از درد صورتش سرخ سرخ شده بود و داشت اشک از چشماش میریخت سرشو وحشیانه فشار میدادم به تخت و با حالش میخندیدم ههه ههه یالاااا حیوون جندگی کن لاشی لیاقتت جندگی واسه ماهاس سگ بی مصرف پژمان شروع کرده بود تلمبه زدن عین اسب داشت تو کونش جلو عقب میکرد دختره هم داشت مثل سگ با دهن بسته نعره میزد میکوبیدم تو سرشو فحشش میدادم تا اینکه دیدم صداش قطع شد و از هوش رفت با خنده به پژمان گفتم ایول هه سرویس شد پاشو بسسشه بیهوش بود که دست و پاهاشو دهنشو بستم و همونجوری رو تخت گذاشتمش تا دوتایی با پژمان رفتیم بیرون که هم یه دوری تو شهر بزنیم هم یه کافی با ش داشته باشیم حول حوش ساعت 9و ربع بود وقتی برگشتیم خونه 8 8 7 8 3 8 8 7 9 86 8 9 82 8 7 8 1 8 3 ادامه نوشته ورست

Fecha: Febrero 24, 2020

Deje un comentario

Su dirección de correo electrónico no será publicada. Las areas obligatorias están marcadas como requeridas *