دانلود

La femme jerk fait du bon travail pour Mr Sack

0 vues
0%

Dès le frisson de la chute, le film sexy était partout

J'attendais un taxi, j'avais un travail de bureau quelque part et je devais le faire ce jour-là, j'aimais le temps sexy… avec ça

Que Shah ait quitté l'école depuis de nombreuses années, mais c'était fini

Encore une fois en octobre, le sentiment que Connie et Haya Ho prennent vie m'est venu… Je ne sais pas si c'est bon ou mauvais, mais j'appréciais

C’était bien d’être dans un taxi. Tout d’abord, un homme d’une quarantaine d’années

Un an ou plus plus tard, moi et les tétons d'une autre femme… Ma mère a appelé sur le chemin de mon téléphone portable, quelque chose s'est mal passé

C'était, et je ne réalisais pas ce que j'expliquais derrière le téléphone

J'avais l'impression que monsieur écoutait, mais je n'ai pas fait attention car cela ne m'importait pas très rapidement et M. Sex n'a pas tardé à commencer à raconter l'histoire.

Criant avec moi et une série de questions sur mon sexe, l'Iran

Je répondrais à la question, mais il ne lâcherait pas, et il demanderait que je ne veuille pas que les autres me pensent mal, mais je ne voudrais pas être découragé de toute façon. Leurs amis peuvent résoudre notre problème et me donner son numéro de contact et lui demander de laisser Mlle Cal appeler mon numéro et me répondre car elle n'a pas répondu aux numéros anonymes à cause de leur travail et l'a dit maintenant Elle devrait aller à la fac et j'étais un peu étonnée si elle n'était pas étudiante à son âge et ensuite je pensais qu'elle l'était À cause de son travail, il a dû aller à la fac et je suis sorti du taxi brièvement, j'ai calculé mon loyer et laissé l'idée de rester dans le taxi parce que je ne le prenais pas trop au sérieux, surtout ce modèle qui n'avait pas beaucoup de sens. Quelques jours après l'incident, un après-midi ensoleillé sur mon téléphone portable, il y avait un homme de l'autre côté de la ligne qui s'appelait lui-même: -Bonjour- Salut, je suis Taghipour. On vous a parlé dans un taxi il y a quelques jours -Oh! M. Taghipour! - Votre problème a été résolu?! من دوستم میتونه کمکتون کنه ها رابط زیاد داره-نه حل نشد ولی ممنونم مزاحم کسی نمیشم(می خواستم از سرم بازش کنم حوصله دردسر نداشتم)-نه من واقعا گفتمیکهو یه چیزی مثل برق از سرم گذشت حس فضولیم گل کرد-راستی آقای تقی پور شما دانشگاه می رفتید؟-بعله-دانشجویید؟-نه-پس دانشگاه چی کار میکنید؟کار میکنید؟-بعله-چی کار البته ببخشید دارم فضولی میکنم-نه خواهش می کنم من استاد دانشگاه هستم-ا چه جالب چی تدریس میکنید؟؟-ریاضیجالب بود چون منم کارشناسی همین رشته رو داشتم و حالا کمی به خاطر هم رشته بودن و استد دانشگاه بودن طرف نظرم عوض شده بود-اوه چه جالب پس هم رشته ایمفکر کنم فکر کرد خالی میبندم چون چیزی در این مورد نگفت وادامه داد:-در کل اگه کاری داشتین من در خدمتم-مرسی حتما مزاحمتون میشم-راستی اسمتون چیه؟دوس نداشتم اسم کوچیکم رو بگم آخه در این جور مواقع فامیلی رابطه رو رسمی میکنه ومن دلم نمی خواست غیر از این باشه-صادقی هستم-واسم کوچیکتونگیر افتادم وبرای این که جهت رو عوض کنم گفتم اول شما-امیر هستم-منم مرجانم-خوشحالم و امید وارم ببینمتون- مرسی منم همین طور (واین رو همین جوری الکی گفتم چون ادب ایجاب میکرد)-خداحافظ-خداحافظو دوباره فکرشو گذاشتم کنار و به زندگی خودم برگشتمتا این که یک روز رفتم دنبال همون مشکل کاری که یاد آقای تقی پور افتادم بهش زنگ زدم گفت سر کلاسه و یک ربع بعد خودش زنگ میزنههوای خوبی بود همیشه توی پاییز حس عشق می اومد سراغم یه سرخوشی الکییه خاطره از عشق های گذشته وتداعی قسمتهای خوبشون در کل حس سبکی داشتم یک ربع گذشت و آقای تقی پور زنگ زد-سلام آقای تقی پور-سلام کاری داشتید ؟-اوم آره خوب می خواستم ببینم دوستتون میتونه برام کاری انجام بده یا نه؟-فکر کنم میخوایید یه قراری بذاریم و با هم بریم دفتر اون-آخه..فهمید که کمی ترسیدم وگفت :-نگران نباشید من شماره تماسشو میدم و در یک ساعت اداری قرار بذاریم بریم پیشش-کمی خیالم راحت شد وگفتم من برای پنج شنبه وقتم آزاده-شماره رو بهم داد و گفت من هم پنج شنبه ساعت 11 بی کارمگفتم: پس میبینمتون-باشه خدا حافظو دوباره رفت کنار اما این سری نه کامل چون دیگه باهاش قرار داشتم هر چند گاهی می اومدتو ذهنم و دوباره میرفت کنارسعی میکردم مرورش نکنماما دیالوگمون مثل آونگ میرفت و می اومد یه نوسان متناوب داشت یه بالا و پایین شدن مثل موج سینوسی که از صفر شروع میشد و دوباره به صفر برمیگشتسعی میکردم چهرش رو یادم بیارم اما نمیشد چون خوب ندیده بودمش….فردای اون روز ساعت دوازده زنگ زد وشروع کردیم حرف زدن اینبار خیلی رسمی حرف نزدیم حتی وسطاش شوخی هم کردیم….دوباره فرداش ساعت دوازده زنگ زد و دوباره صحبت کردیموفردای فرداش ساعت دوازده…..دیگه شرطی شده بودم یاد قصه شازده کوچلو افتاده بودم وقتی شازده می خواست روباه رو اهلی کنه روباهه گفت برای اهلی کردن من سر یه ساعت خاص بیاو فکر کنم منم داشتم اهلی میشدم چون حوالی ساعت یک ربع به دوازده یه حسی می اومد سراغم حس خوبی که آخرین بارها وقتی بیستو یک دو ساله که بودم تجربه اش کرده بودم ولی حالا بیست و نهسالم بود گاهی دلم برای آن روزها تنگ میشدو فکر می کردم هرگز نمی توانم عشق را تجربه کنم ولی این کمی فرق داشت به داغی احساست آن زمان نبود اما همینش هم خوب بودچهارشنبه شد….ساعت دوازدهمن استرس داشتمموبایلم زنگ خورد صدایش را دوست داشتم طرز حرف زدنش را وبه اشتراک گذاشتن دانسته هایش رااینبار لحن صحبتش فرق می کرد کمی مهربان تر شوخ تر وبازتر…من به روی خودم نمی آوردم چون دلم نمی خواست راه را هموار کنم با هم کمی حرف زدیم گفت که دلش برایم تنگ شده ومی خواهد مرا زودتر ببیند وفقط من این راشنیدم چون دوست داشتم بشنومپنج شنبه ساعت یازده من هیچ وقت به موقع سر قرار نمی رفتم بر عکس بقیه خانمها حتی در حساس ترین وعشقی ترین قرارها…. یادنگرفته بودم به موقع برسموقتی رسیدم سر قرار با ماشین اومده بود فکر کنم پژو 405 بود من از ماشین زیاد سر در نمی آوردمخیلی برام مهم نبودسوار ماشین شدم و اینبار برای اولین بار دیدمش موهای مجعد کوتاه پوست سفید چشمهای درشت و کمی برجسته آبی لبهای کمی باریک اما خوش فرم بادندانهای کمی بزرگ جلو در کل چهره خوبی داشت حالا کنارش نشسته بودم و دیگر مشکل کاری کامل از یادم رفته بود برای چه آنجا هستمحس خوبی داشتم حسی که در بیست سالگی ام جا گذاشته بودم سراغم آمده بود ومن راضی بودم خیلیچون خیلی وقت بود که حس زنده بودن وزندگی کردن را گم کرده بودم باهم حرف میزدیم از هر دری من او ولی چهارچوب شخصی را برای خودمان نگه داشته بودیم و لزومی به حرف زدن نمی دیدیم و همین خوب بود کنار هم بودن برای تخلیه روانی از مشکلات وتجربه حس مرده ای که دوباره برگشته بودبا دوستش تماس گرفت ودوستش گفت که جلسه داره و ما مجبور شدیم که باهم باشیم من که شخصا از این موضوع ناراحت نشدم به پیشنهاد ایشان به یک فست فود رفتیم و با هم نهار خوردیم در حین غذا خوردن کلی شوخی کردیم وخندیدیم من حس می کردم هجده ساله ام خیلی حس خوبی بود دوباره به ماشین برگشتیم وشروع کردیم به حرف زدناما نگفتیم چرا اینجا هستیم نگفتیم آخرش چی میشه تنها باری بود که تو همون لحظه بودیم و داشتیم از لحظه لحظه اش لذت میبردیم دستمون بی اختیار تو دست هم بود ومن نفهمیدم این اتفاق کی افتاد اما وقتی هم فهمیدم دستم رو کنار نکشیدم و شروع کردم با دستاش بازی کردن نوازش میکردم ولذت میبردم اون هم چون میدیدم داره اتفاقایی زیر شلوارش می اوفته وبا علم به این موضوع بیشتر بهش ور میرفتم خوب بودنگاهی به من کرد وبا حالتی خاص گفت بریم پیش دوستم من که حداقل حالا فهمیده بودم برای چی میخواد بره پیش دوستش گفتم نه آخه من امروز به درد تو نمی خورم با تعجب درحال که چشای برجسته اش گرد شده بود گفت واسه چی؟خندیدم و گفتم آخه من پریودماو هم خندید و خندیدیم خندیدیم در همان حال کیف کردیم مطمئن بودم این حس دو طرفه س از انرژی که تو فضای ماشین پخش بود از حسی که من داشتم لذت می بردم واین خوب بود با این که اتفاقی بین ما نیا فتاد ولی هردو راضی بودیم امیر منو رسوند خونه (البته نزدیکا ی خونه)و اون روز تموم شدمن موندم و یک جمعه طولانی مرور بی وقفه مدام دیروز با شناختی که از خودم داشتم زیاد با هر کسی قاطی نمی شدم که هیچ کنترلم روی خودم بالا بود اما چطور با امیر تا این حد پیشرفته بودم نمی دونستمخلاصه جمعه ئ سخت گذشت و دوباره ساعت های دوازده وعشق و حرف زدن راجع به همه چی شروع شد دوباره قرار بعدی رفت واسه پنج شنبهحالا حرف زدنمون بازتر شده بود از هر چی راحت حرف میزدیم و من اصلا ناراحت نبودمپنج شنبه شد….قرارمون مثل هفته گذشته بود اما این بار بدون ماشین اومده بود هیکل نسبتا درشت وپری داشت و چون من ریزه بودم این مساله بیشتر به چشم می خورد گفت به دوستم گفتم بریم دفترش کلید رو داده بهم که دوتایی بریم اول رفتیم یه رستوران ودو پرس غذا گرفت بعد نزدیکای دفتر دوستش گفت من میرم تو هم پشت سرم بیا قبول کردم چون از بودن باهاش لذت میبردم ودلم می خواست همه جوره لذتم رو کامل کنمرفتم …سر ظهر بود خیابون خلوت بود از پشت که تماشا ش می کردم به نظرم خیلی عادی می اومد اونقدر که حتی که یک آن به خودمگفتم اینجا چی کار می کنم؟ اما داشتم میرفتم اولین باری بود که سکس مخفیانه رو آگاهانه انتخاب می کردم اولین باری بود که خودم می خواستم اونجا باشمدفتر در طبقه سوم یک ساختمان نسبتا شیک بود رفته بود تو ودر پشت در منتظرم بود…رفتم تو در رو بستدفتر از سه اتاق تشکیل شده بود ویک آشپزخونه.

Date: Juillet 5, 2019
Super film étranger Cuisine La cuisine Ensoleillé Consciemment Apporter beaucoup Nous avons apporté Chambres Au fait Occasionnel Coïncident Le sentir Discrétion En option Lien D'une part استفاده Votre nom S'abonner Je suis tombé Tombé Les gens Alkiyeh Sélection Fais le Viens Tellement Penseur Cette fois Comme ça Tellement Les arbres Être une maman Sois le meilleur Imbécile Excusez moi Allons Exceptionnel Pendant un moment Reviens Reviens Nous sommes revenus C'est de retour Heureusement Écoute Blonde Budamir Mercredi soir Je suis allé J'étais célibataire Une résidence Automne Parodontale Porno Avancée Offre Été Expérimental J'avais peur Décision Environ Appelle la Pute Réponses J'ai tourné Bâton Coller Les yeux Cadre J'ai ri Trucs Chihadus Les dames Nous avons ri Le sommeil Je voulais Bon Nous-mêmes Je me suis dit Nous avons mangé Le soleil Jolie Ma maison Rue trahison Tellement Résumé J'avais une voiture J'ai eu un début J'avais mon portable Tu as eu Nous avons eu Tu as eu Sachant Étudiant Université Gagner Je l'ai eu Je l'ai eu Demande Nos mains Les minutes Arbitraire Douze Douze plus Douze Encore Binaire Leurs amis Ton ami C'est un résumé Dialogue Autres Reinbar J'ai entendu رستوران Le renard Rubis Je m'en suis remis Tous les jours Ma méthode est Zdenama Nous battre La pute Bâtiment Pas sûr L'euphorie Grosse poitrine Sinus Le roi Clarté Les heures Nous l'avons Son pantalon Cognitif Samedi maintenant Long La famille Fuzulim Je comprends Compris Film sexy Rendez-vous Pièces BS Leur métier Je travaille J'ai dit: Informatique Les préservatifs Son préservatif Nous l'avons encore fait Vous l'avez fait Je l'ai dessiné Nous avons dessiné Votre aide Côte à côte Je contrôle Je suis parti Petite Kitchener Mon petit Je suis parti Lay Mis J'ai dit Malondem Malidaz Frotter Remplaçant Je ne comprend pas Forcé Surtout En secret Modèle Vous déranger Des problèmes Il s'est avéré Sémantique Devant moi ممنونم J'attends Deux évadés Mon portable Nous restons Je le prendrais Nous gagnerions Je ferme Peut Veut Tu veux Il mange Run Je voudrais Je vois J'allais Nous battions Climatisation Il était en panne Je voudrais Nous ferait une faveur Vous travaillez Miolph Tu bois Bouleversé Anonymous Ne pas être Pas un cavalier Ce n'était pas moi Je n'ai pas Presque Fermer Je n'ai pas compris Je n'ai pas tué Ne fais pas ça Pas long Nous n'avons pas dit Je ne peux pas Je ne vais pas Neuf ans Je ne l'ai pas apporté Je suis sensible Avec lui Continuez Vase Et encore mieux Et l'expérience Et association Il y avait Nous avons ri Et puis Et son ami Le poids Et louer Et je t'aime Pas entendu

Soyez sympa! Laissez un commentaire

Votre adresse email n'apparaitra pas. Les champs obligatoires sont marqués *