Je suis une tante de joie

0 vues
0%

Bonjour à tous les amoureux d'histoires sexy, je suis amoureux de toi depuis que je lis des histoires sexy. Et, comme il le dit, je n’ai pas encore trouvé de cas approprié Eh bien, j’en suis à ma troisième année de lycée et j’ai un round 34, et j’ai un visage de fille, ce qui signifie que j’ai un visage sexy. C'est cool: la hauteur du 20 n'est pas très grande mais elle ressemble à un sommet de montagne, mais disons simplement que le cul de quelqu'un est beaucoup derrière son corps Il élève toujours un homme. C’est cool aussi. Voyons cela. Il me reste encore la maison d’une grosse mère avec mon grand papa et un oncle en bonne santé 175. Elle va sur le canapé et j'ai pu la voir, à part elle et ses trous.Un jour à 20, je suis allée voir leur circulation sanguine. Quand elle a dit: "Elle est allée au cours d'aérobic. Je sais qu'elle va sortir de l'aérobic tous les jours et si je suis là, elle sera à l'aise avec ses vêtements. Hormis sa chemise pour se préparer au bain. C’était 4 quand j’ai vu Khalil revenir fatigué et dire: «Bonjour John, je suis tellement en sueur que je veux prendre une douche. J'étais assis dans la moquette, j’ai vu la moquette dans la pièce et elle a commencé à se mettre à nu devant mes yeux. Elle tomba et ses seins déchirants tombèrent magnifiquement, je baissai lentement ma chemise en ouvrant le bouton du pantalon et le short blanc qu'elle portait. Van arrive. Quand j’ai regardé mieux, j’ai vu quelqu'un se lever de sous son short et une fois, il était généralement nu et n’avait qu’une chemise fraîche sur le cow-boy, il voulait aller à la salle de bain avec sa veste comme de la gelée. J'étais en bas à droite et je voulais serrer mon tapis tout de suite, soudainement, j'ai vu une voix entrer à l'entrée de mon immeuble. Ma grand-mère est sortie et ma tante et moi étions à la maison. J'ai dit non tu pars. Puis je viendrai dire oui à tout ce que tu veux. Dès que je suis parti, je suis allé prendre une de ses chemises de sa garde-robe et j'ai commencé le refrain. Quand elle est sortie de la salle de bain, il n'y avait plus qu'une serviette de tension et rien en dessous. J'ai rapidement atteint ma chambre pour pouvoir la voir cette fois-ci. Je ne pense pas qu'il serait approprié de sortir et de me vêtir. J'ai changé et je me trouvais au même endroit. Elle a commencé à s'habiller et je cousais ma serviette. Elle était derrière moi, elle a pris la serviette elle-même. کون تپل و باحالش نمایان شد کیرم از شق درد داشت میمرد خالم خم شد که شرتش رو پاش کنه که منم به سورخی سوراخ کونش نگاه میکردم که واسه اولین بار بود که سوراخش رو میدیدم یه تیکه گوشت صورتی رنگ هم از لای پاش زده بود بیرون و اینم کسش بود منم داشتم میترکیدم.چون کس و کون آماده جلو دستم بود ولی نمیتوونستم بکنمشون.خوب خاله شرت و سوتینش رو تنش کرد و دیگه فقط یه شلوارک سیاه تنگ با یه تاپ تنگ که پستوونهاش توو تاپ خیلی باحال نشون داده میشدن تدنش بود.میشد خط کسش رو دید آخه شلوارکش خیلی خیلی تنگ بود.دوباره رفتم توو دستشویی و به یاد خاله شادی یه جلقی زدم.اومدم بیروون دیدم مامان بزرگ برگشته و یه کم خرط و پرت هم خریده.همین طوری گذشت که ساعت نزدیک های 10 شب شد که دیدم خالم داره قرص هاش رو برای مریضی گواطری که داشت میخوره.توو قرصهاش قرص خواب هم تجویز شده بود و اوون بایستی هر شب یه قرص خواب میخورد.منم یه فکری به سرم زد.سعی کردم قبل از این که او نا بخوابن من برم توو اتاق خالم و خودم رو به خواب بزنم که امشب رو توو اتاق خوالم بخوابم و شاید مو قعیت شذد تا یه کمی خودم رو به خالم بچسپونم.همین کار رو هم کردم.ساعت نزدیک های11 بود که دیدم خالم داره میاد بخوابه منم خودم رو به خواب زده بودم.اومد و با همون شلوارک و تاپش خوابید رو تخت.خیلی زود خوابش برد و به پهلو خوابیده بود.کونش رو به من بود.نمیدونستم چی کار کنم.رفتم جلو و چند دفعه ای صداش زدم ولی با صدای آرووم ولی قرص خواب تاثیر خودش رو گذاشته بود و خاله شادی همون جووری خوابیده بوود.کیرم رو در آوردم و به لای کون باحال خاله شادی میمالیدم.خیلی حال میداد.یه کم جراتم بیشتر شد و دستام رو گذاشتم رو سینه هاش و خیلی آروم از رو تاپ میمالیدم ولی خاله شادی بیدار نمیشد.بازم جراتم بیشتر شد و شروع کردم با ترس و لرز در آوردن شلوارک خاله شادی.خیلی به زحمت توونستم شلوارکش رو تا سر زانووش بکشم پایین طوری که خاله شادی هنوز هم بیدار نشده بود.من مونده بودم و کون خاله شادی و یه شورت رو کونش.کیرم رو به لای پاش میمالیدم و به کونش هم از روو شرت سیاهش که بعد از رفتن به حمام پاش کرده بود میمالیدم.بازم جراتم بیشتر شد و شروع کردم به در آوردن شرت خاله شادی.شرتش رو هم تا سر زانووش پایین کشیدم ولی یکدفعه خالم یه تکوونی خورد,از ترس داشتم میمردم.ولی خالم خوشبختانه بیدار نشد و فقط یه تکون کوچولو بود.الان میتونستم کیرم رو به کون خالم بمالم.فوری شروع کردم به بازدید کون و کس خالم.دستم رو رو کونش آرووم میکشیدم و سوراخ کونش رو لمس میکردم.دیدم کسش خود نمایی میکنه.یه کم به کسش دست زدم وکیرم رو بهش مالووندم.کیرم رو جلوی سوراخ کونش گذاشتم و لی کمی نگذشت که خالم بیدار شد و منو با یه کیر که جلوی سوراخ کو نش بود دید و هر دو تا موون خشکمون زده بود.کمی که گذشت از خجالت کیرم رو از رو سوراخش بر داشتم و انداختم توو شلوارم ولی خالم هموون جوری خشکش زده بوود و کیر منو نگاه میکرد.اومدم برم زیر پتوی خودم که خالم گفت:داریوش این چه کاری بود که کردی از ترس زبوونم بند اوومده بود,نمیتونستم هیچی بگم ولی خالم دست بر دار نبود و با صدای نسبتن آروم شروع کرد به سوال کردن از من که چرا این کار رو کردم؟منم طاقت نیاوردم و گفتم راستش از سر کنجکاوی بود.اونم خودش اهل بود و فوری گفت تو اگه میخواستی کون و کس یه دختری رو ببینی می تووونستی اول دفعه به خودم بگی.منم دیگه روم باز شد و گفتم خوب الان میشه ببینم.شلوار و شرتش رو از پاش در آورد و به من نزدیک شد.لبش رو گذاشت رو لبم و منم لبش رو با تمووم وجودم میخوردم.دست خالم رو کیرم بود و دست منم رو کون خالم.خاله شادی گفت تو هم شلوارت رو در بیار.همینکه شلوارم رو در اوردم دیدم مامان بزرگم از تووو اتاق پذیرایی صداش میاد.خالم خودش رو انداخت زیر پتو و منم شلوارم رو پام کردم و خودم رو به خواب زدم.خالم یواشکی گفت:برو روو میز آرایشم یه بسته قرص ترامادول هست بیار و یکی ازش بخور منم بدون هیچ حرفی قرص رو خوردم.بعد از نیم ساعت که کیرم توو دست خالم بود تازه داشت بلند میشد.خالم گفت این قرص ارضا رو دیر تر انجام میده.دیگه مطمئن بودم که هیچ کسی نمیاد.بازم شروع کردم به در آوردن شلوارم و تاپ خاله دیگه هر دو تا موون لخت لخت شده بوودیم.خالم گفت کیرت رو بکن توو دهنم منم از خدا خواسته کیرم ذرو فشار دادم توو دهن خالم.خالم خیلی باحال برام ساک میزد به طوری که لبهاش دور کیرم غنچه میشد.دیگه کیرم راست راست شده بود ولی از ارضا شدن خبری نبوود.منم شروسع کردم به خوردن پستوونهای خاله شادی.دیگه صداش در اومده بوود و هی پتو رو گاز میگرفت.خالم گفت داریوش زود باش اصل کاری رو انجام بده.خالم رو رو شکم خوابوندم و کیرم رو گذاشتم در کونش ولی خاله گفت نه داریوش کونم درد میگیره بذار توو کسم؟تعجب میکردم آخه هنوز خالم شوهر نکرده بود.ازش پرسیدم کس با کره نیست گفت نه یه مدت پیش سامان پسر خالت واسم پارش کرد.سامان از من 5 سال بزرگتره و بعد از این که با خالم راحت شده بود پردش رو زده بود.منم بدون معتلی خالم رو به حالت سگی شروع به گائیدنش کردم.خالم سرش رو برده بود پایین و هی آه آه میکرد و پتوش رو گاز میگرفت.کسش خیلی داغ بود.یکدفعه کیرم رو بیرون کشیدم و چند بار پشت سر هم در آوردم و کردم توو که خالم گفت داریوش دارم دیوونه میشم.زوود باش دیگه یه کم دیگه که طلنبه زدم دیدم خالم بدنش به لرزه در اومد و یکدفعه یه آب گرم رو کیرم سرازیر شد . Mais je n’étais pas encore satisfait, au moins j’ai supplié de pouvoir l’éliminer, mais seulement si je devais grossir avec sa crème. Je me suis un peu graissé avec de la crème sur le cul et mon cul, j'ai mis ma bite dans le trou de ma tante Bonheur, ma tante du bonheur m'a supplié de me faire foutre mon cul dans le cul. Mais je viens de rire et de dire: "Dariush Joon, je meurs d'envie d'une fessée. Je commence juste à crier un ou deux de plus. J'ai commencé à continuer à crier et j'ai senti la crème se remplir à l'endroit le plus chaud de mon corps. J'ai couru vers le bas et ai appelé le tapis et le charpentier m'a appelé et j'ai versé tout le jus sur son visage et ses seins, je l'ai serrée dans ses bras et j'ai dormi dans ses bras pendant une demi-heure. Depuis lors, j'ai été capable de botter le cul et le cul plus que 20 depuis.

Date: Mars 10, 2018

Soyez sympa! Laissez un commentaire

Votre adresse email n'apparaitra pas. Les champs obligatoires sont marqués *