Jeux infructueux

0 vues
0%

L'année 77 approchait du soir! Je ne m'ennuyais pas, je fumais mon propre agneau, comme si j'étais toujours seul….
- Camarade Ali! - Salut Reza Pasho, sortons de 2 pour que quelqu'un se lève!
-Je suis dans la maison depuis un quart d'heure. Il a dit que je partais. J'ai raccroché au téléphone. J'ai dit que mon amour Ali voulait que nous soyons seuls aujourd'hui (mais bon, la poitrine de mon ami ne me manque pas) Je portais un t-shirt noir avec un jean J'ai mis le 2 sur le préservatif dans ma poche.
J'ai vu une queue debout dans le sac d'un homme blanc: la flèche était alors une machine à part entière, Ali avait une flèche très nette.
Nous sommes montés sur le premier, nous avons roulé dans la rue, deux personnes s'exhibaient de loin. J'ai dit: "Ali, tiens bon, laisse-moi m'asseoir!" J'ai sauté et me suis assis. Je suis allé devant et j'ai secoué la tête. J'ai dit aux dames d'être au travail! Il en mange aussi un, il a 25 ans, il portait tout un ensemble de jade! L'homme d'âge moyen m'a regardé dans les yeux, je l'ai aussi regardé, j'ai haussé un sourcil, il a regardé à gauche et à droite, il est venu monter (il n'y avait personne, vous pouvez voir de gauche à droite, maintenant vous regardez à gauche et à droite). Il se fortifiait. Il a dit: «Bienvenue, madame. Que tout soit clair à partir de maintenant. J'ai dit, maintenant qu'il nous montre un morceau comme celui-ci, laissez-moi voir si cela vaut la peine d'être ensemble ce soir ou non, puis j'ai mis la main sur Mme Ron (elle était aussi silencieuse). J'ai dit à Ali: "Non, tu as élevé du bon sexe, femme." Onur a tiré et a dit: "Un autre paquet. J'ai dit: 'Non, ce n'est pas encore fini. Laisse-moi vérifier le sexe original. Je suis venu mettre la main sur Rox. Il a résisté. J'ai dit:' Regarde, Kana a un fusible." Je me suis tourné vers lui et lui ai dit: "Laissez-moi vous examiner pour voir si vous pourriez être malade. Yahoo a élevé la voix. Je suis tous malades. Vous les enfants en bas (c'est-à-dire au sud de Téhéran). Vous êtes tous des cadavres. Ce mot me met toujours en colère. J'ai dit: 'Attends, Ali. Fush Barmon a ouvert la portière pour le jeune homme dans la voiture. Il est venu pour descendre. Celui-ci s'est aussi tourné vers moi. Par exemple, je suis descendu. J'ai dit: "Nant Gaides yodone. J'ai mis le pied dans la vallée." J'ai aussi fermé la porte. Nous éclations de rire. Ali a dit: "Fils, si tu ne plaisantais pas, les gens te jetteraient. Nous étions déchirés, mais c'était cool." J'ai dit: "Jundeh pensait qu'elle était la reine de Jandeh." Allez le tuer, Ali a d'abord gardé ses distances, nous avons vu que Mme Kono ne bougeait pas. Il a dit: "Revenons plus tard." Ali n'a pas roulé à nouveau. Ali est reparti. La vallée à l'arrière de la voiture était devant la fille. Il a ouvert la portière et l'a ouverte. J'ai dit: "Pourquoi es-tu si mignon?" Il a dit: "Eh bien, Ali Kashar a dit:" Nous avons ri. " J'ai demandé pourquoi cet adjectif nous tordait à chaque fois, et j'ai dit que nous ne voulions pas nous enfuir. Nous, qui étions fatigués d'y penser, avons donné un prix pour l'espace. Ali était aussi ému. Il a dit: "Ali, ne sois pas paresseux, mais c'est ce que quelqu'un dit. Je suis revenu et lui ai dit de se perdre. Vous jouez." Il a dit: "Vous êtes tous occupés." Je ne vous ai pas donné un coup de pied. Sortez. Yoho s'est taisé. Il a dit: "Dieu ne vous garde pas de me voir." Il est descendu et a marché comme un faucon.
گفتم علی حالا دیگه تو موندی باید تورو بوکونم خودت همیشه میگی سوراخ باشه دیفال باشه (یادمه یه دفعه مست مسته بودیم لبشو گرفتم) گفت کسخول نشیا یاده اون روز افتادم یه نیشخند زدم گفتم نترس الان مست نیستم رفت بقل یه باجه تلفن نگه داشت گفت الان زنگ میزنم ببینم بچه ها برنامه دارن امشب بریم پیششون از ماشین پیاده شد رفت سمت باجه یه سیگار روشن کردم به شانس تخمیم فکر میکردم از قدیم گفتن هرچی سنگه مال پای لنگه بره ما گفتم با خودم فکر میکردم میخندیدم عجب کسخولیتی کردیم امروزا این همه ادم اونوقت اینا به پست ما خوردن داشتم به خودم میگفتم بیخیال یه روزه کیریه دیگست میگذره،علی با عجله اومد نشست تو ماشین گفت بدو بریم بچه ها تو خونه تیمی جمعن قراره چندتا هم جنده بیارن گفتم ما تا اینجاش اومدیم باشه بریم ولی خودت که میدونی خیلی شلوغ باشه حال نمیده به من گفت حالا یه امشبو بد بگذرون نیم ساعت بعد رسیدیم این خونه اخرشم معلوم نشد بره کیه ولی محلش خوب بود کسی با کسی کار نداشت رفتیم تو دیدم به به همه الواتا جمعن فقط جای ما خالی بود یه 7 نفری میشدیم 3تا از بچه ها رفیقای خودم بودن بقیرو علی میشناخت تورج یوهو اومد جلوم گفت پسر تو هم اومدی(تورج از بچگی میشناختم با هم تو کاره پخش مواد بودیم اون موقع ما از ژاپن وارد میکردیم تورج داداشاش پخش) البته چوبه خون تو شیشه کردنه بچه های مردم رو خوردیم،با همه سلام علیک کردیم دیدم یه سری تا خرخره خوردن یه سری هم فیلم سوپر گزاشتن تو دستگاه ویدئو هی گیر میکرد ضد حال میخوردن گفتم پس ابجیامون کجان علی گفت 10 دیقیقه نمیشه اومدیم تو راهن گفتم تو که میدونی من فقط بره اونا اومدم در حال صحبت کردن بودیم دیدم یه پسره دستشو داره تکون میده میگه بیا گفتم تو با من کار داری داداش تو بیا ازین بچه سوسول خوشگلا بود که تورجینا دوره خودشون جمع میکردن تا کم کم بیارنشون تو خط اعتیاد اومد پیشم گفت اقا رضا شرمنده چیزی داری ما بکشیم گفتم چی مثلا(کسی نمیدونست من تو این کارا دست دارم خودم هم نمیخواستم کسی بفهمه حتی علی هم نمیدونست حتما این تورج کسخل گفته بود)از این پسره درخواست از من حاشا کردن گفتم بابا من تو این کارا نیسم یواش حرف میزدیم کسی نفهمه ردش کردم رفت بعدش پاشودم این تورج عوضی رو پیدا کنم ازین به بعد دهنشو ببنده تو اشپزخونه پیداش کردم زغال گذاشته بود رو گاز داشت داغ میکرد بره قلیون تا منو دید گفت پس چرا این رفیقمونو تحویل نگرفتی گفتم جاکش تو قرار بود چیزی به کسی نگی گفت حالیمه این رفیقمون حالش خرابه ما هم تموم کردیم بقیه هم از قبل سفارش داده شده گفتم مگه پیتزاس که سفارش دادن گفت این روزا کارو کاسبی خوبه بره شما هم که بد نمیشه گفتم باشه بابا اگه ابروی مارو نبردی یه چند گرمی همرامه بگو اگه خواست دو برابر قیمت گفت تو هم از موقعیت استفاده کنا پسررو صدا کرد اونم قبول کرد معامله انجام شد ما هم یه پولی زدیم به جیب رفتم تو پذیرایی دیدم علی شروع به پیک زدن کرده گفت بیا بزن ویسکیش اصل اصله از خوده روسیه اومده بد جور وسوسه شده بودم ولی گفتم نه داداش یه ماه دیگه مسابقه انتخابی تیم ملیه گفت بابا بیخیال از کشتی برات یه گوش شکسته با صورت داغون میمونه گفتم تو نگران من نباش زیاده روی هم نکن من لشتو نمیبرم خونتونا اومد بگه حواسم هست دیدم قفل کرده داره یه جا دیگرو نگاه میکنه برگشتم دیدم امیر یکی دیگه از رفیقامون با 3تا کس اومده گفتم به به اقا امیر خوش اومدی خانومارو معرفی نمیکنی همه خفه خون گرفته بودن داشتن دخترا رو نگاه میکردن دونه دونه بهشون سلام کردم امیر هم معرفی میکرد ستاره خانوم ، مریم و ستایش از ستاره خانوم گفتنش معلوم کرد که نفر اول که با ستاره میخوابه خودشه کسی تو فکرش نباشه ستاره یه مانتو مشکی پوشیده بود ولی سینه هاش خیلی بزرگ نبود ازین سینه لیموییا بود با یه شلوار سفید از زیر مانتو قنبل کونش معلوم بود ته کون بود یه نگاه دیگه انداختم چشاشم عسلی بود مریم و ستایش در حین لاس زدن با بقیه مانتو هاشونو در اوردن مریم سینه های نسبتا بزرگی داشت چشم و ابرو مشکی با موهایی که تا کمرش اومده بودن خوراک این بود از پشت موهاشو جمع کنی سرشو بکشی عقب از کون بکنیش و اما ستایش پوست سفید که به صورتی میزد یه تاپ توری پوشیده بودکه از زیرش یه کرست کرم رنگ معلوم بود با یه دامن که تا زانوهاش بود من موندهبودم این کی دامن پوشید اول که اومده بود تو خونه شلوار پاش بود ولی پاهاش برق میزد اندامش با هم همخونی داشت ،امیرو کشیدم یه گوشه گفتم عوضی اینارو از کجا اوردی پس امروز خوباشو تو جمع کردی که هرچی تخمی بود بره ما موند خندید گفت اره خوبن ولی قیمتاشونم خیلی بالاس گفتم نگران نباش پول خواستی بیا به خودم بگو راستی خودت که میدونی من کس دستمالی شده نمیکنم ستاش 40 دقیقه اول مال منه بلند گفت باش اقا رضا شما مهمونی زیاد تو جمع ما نمیای هر کودوم خواستی وردار ببر تو اتاق اینو که گفت اونایی که منو نمیشناختن یه جوری نگام میکردن حتما میگفتن جاکش هنوز نیومده نفر اول میخواد بره بوکونه ولی اونایی که میشناختن میدونستن هرکی اعتراض کنه در جا کونشو پاره میکنم مریم که با علی 2تا پسر دیگه داشت لاس میزدو ویسکی میخورد امیر هم ستاررو برد تو اتاق تورجم پشت سرشون رفت معلوم نبود تورج چقدر خایه مالی امیرو کرده بود که با هم بکنن دیدم دورو بره ستایش داره شلوغ میشه یه سیگار گذاشتم دمه لبم فندکمو روشن کردم یه صدای تیزی داشت که ستایش روشو بر گردوند سمت صدا که ببینه چیه چشاش تو چشام خیره شد چشامو یکم تنگ کردم سیگارو روشن کردم رفتم سمتش سیگارمو از لبم برداشتم گذاشتم دمه لبش بعد دستشو گرفتم بدون هیچ حرفی بردمش تویکی از اتاقا،درو سری قفل کردم تا کسی مزاحم نشه رفت نشست رو تخت یه لبخندی هم رو لباش بود رفتم پیشش نشستم گفتم من رضا هستم تو هم که اسمت ستایش اسمامون بهم میاد یه کام از سیگار گرفت گفت نمیخواد شروع کنی به خر کردنم من کارمو بلدم لباسشو در اورد با کرست نشسته بود جلوم گفتم مثله اینکه خیلی عجله داری البته حق داری مشتری هم زیاده از جیبم یه قوطی کتابی کوچیک در اورد درشو باز کردم یکم خوردم گفتم بخور گفت چی هست گفتم نترس دیدی که خودمم خوردم با اکراه یکم خورد تو دلم گفتم همین یه ذره که خوردی بره امشب کافیه دستمو انداختم رو شونش رو در رو یکم گردنشو مالیدم کم کم دارو داشت اثر یه جور داروی گیاهی بود که یه قاشق چایی خوریش یجورایی ازخود بی اختیارت میکرد ولی اثر زیادی رو مغز و بدنت نمیزاشت چشاش قرمز شده بود گفت این چی بود دادی به من، گفتم بهش فکر نکن لباشو شروع کردم به خوردن اونم همراهی میکرد دستمو حلقه کردمپشتش هم زمان با لب گرفتن کرستشو در اوردم سینه های خوش فرمی داشت رفتم سراغ گردنش داشتم میخوردم با یه دستمم نوک سینه ی چپشو میمالیدم یکم لاله ی گوششو خوردم بعد یواش دره گوشش گفتم لباس منو در نمیاری؟ بیحال لباسمو که فقط یه تی شرت بود در اورد بدنش داغ شده بود دیدم گردنش قرمز شده شروع کردم به خوردن سینه هاش شلوارمو کم کم از پام در اوردم یه پاشو دادم بالا دامنشو زدم کناریه شرت مشکی پوشیده بود شروع کردم بقل رونشو خوردن با دستمم کسشو از رو شرت میمالیدم گفت برو وسط اذیت نکن شرتشو کشیدم کنار دیوانه وار کسشو میخوردم دارو بدجور روم اثر کرده بود کارام دسته خودم نبود ولی حواسم بود دارم چی میخورم چه جوری میخورم کسش داغ شده بود ترشحاتشم زیاد هی خودشو بالا پایین میکرد اخر مجبور شدم کمرشو بگیرم نذارم تکون بخوره دامنو شرتشو باهم کشیدم پایین شورته خودمم در اوردم مثل جنازه رو تخت دراز کشیده بود یه دستش رو پیشونیش بود گفتم هنوز که کاری نکردیم گفت عوضی این چیه دادی به من قرار بود نفری یک ربع فقط بکنید حالم خوب بود عمرا میزاشم این کارارو بکنی یه نیشخند زدم گفتم تازه شروع شده بعدشم خودت خوردی من که مجبورت نکردم رفتم رو تخت بالا سرش یه دستمو بردم زیره سرش گفتم بخورش گفت برو گمشو زود باش بکن برو گفتم ببین داری اذیت میکنیا یکم بخور بقیه منتظرن مشتریات میپرنا از خجالتتم در میام یکم نگام کرد شروع کرد به ساک زدن چه ساکی میزد یه 5 دقیقه ای زد بعد گفت بسته دیگه دیدم دارو داره اثرش میره این کمتر حال میخواد بده رفتم پایین تخت یه قرص کوچیک از جیبم برداشتم( یه قرص خاصی به من یه خشاب یکی از رفقا داده بود یکم که فشارش میدادی یه مایعی از توش در میومد میریختی رو کس باعث خارش میشد) برداشتم گفت چی شد گفتم دارم کاندوم بر میدارم البته با اون کس لیسی که من کرده بودم اگه مریضی داشت منتقل شده بود کاندوم کشیدم رو کیرم پاهاشو از هم باز کردم یکم ترشحاتشو با کیرم زدم کنار سره کیرمو کردم تو یواش یواش بیشتر از نصفشو کردم تو گفت پس چرا نمیکنی گفتم دارم میکنم دیگه قرصرو فشار دادم ریخت رو کاندوم و کسش شروع کردم عقب جلو کردن بعد دو سه دقیقه داد زد محکم تر منم که منتظر همین بودم کیرو تا ته کردم تو صداش در نمیومد اروم کیرمو بردم عقب بعد شروع کردم محکم عقب جلو کردن کم کم صدای اه نالش بلند شده بود برش گردوندم دوباره شروع کردم از کس کردنش میگت کسم یکم میخاره تا حالا اینجوری نشدم محکم تر بکن گفتم حتما حشرت خیلی زده بالا یه اون که تو حال خودش بود انگشتمو کردم تو سوراخ کونش یکم بازی کردم بعید میدونستم از کون بده همینجوریش خیلی گاییده شده بود ولی گفتم بزار یه تلاشی بکنیم یکم که کونش جا باز کرد از کسش در اوردم گذاشتم دمه سوراخ کونش سروشو کردم تو گفت هو از پشت نه گفتم یکم بزار جفتمون امشبو حال کنیم دیگه نزاشت که نزاشت پاشدم 30 تومن از جیبم در اوردم گفتم حالا میشه گفت باشه ولی یکم تو دلم گفتم باش حالا وایسا ببین چه کونی ازت پاره کنم دوباره قنبل کرد سره کیرمو کردم تو کونش با تکونای کوچیک تا نصف رفت تو با دستم کیرمو گرفتم تو کونش به زور چرخوندم خوب که جا باز کرد شروع کردم تلمبه زدن با هر تلمبه یه اه کوچیک میکشید یوهو با تمام زورم بیشتر کردم توش چون امادگیشو نداشت یوهو جا خالی کرد خوابید منم کیرم تو کونش مونده بودم باهاش چیکار کنم تکون نمیخورد یکم کشیدمش بالا به کارم ادامه دادم ابم داشت میومد همونجا ولش کردم خوابیدم روش به سختی تو کونش تلمبه میزدم همه ابم تو کاندو خالی شد کاندوم هم پاره شد یکم ریخت توکونش کشیدم کیرمو بیرون سره کاندوم گرفتم تا بیشتر از این کثافت کاری نشه یه سطل تو اتاق بود کاندوم از کیرم کشیدم بیرون انداختم توش دیدم اونم داره تکون میخوره لباسامو پوشیدم یه دسمال کاغذی برداشتم کونو کسشو تمیز کردم برش گردوندم بیحال بود اروم چندبار زدم تو صورتش بعد بلندش کردم یکم ماساژش دادم سر حال شد گفتم الانه که فوشم بده با خنده گفتم خوب من دیگه برم پولم گذاشتم تو کیفت داشتم درو باز میکردم گفت خیلی اشغالی همین به بعدی بگو 5 دقیقه دیگه بیاد هیچی نگفتم درو بستم یه سری خسته رو زمین ولو بودن دو نفرم نشسته بودن تا منو دیدن یکیشون گفت داداش کارت تموم شد گفتم اره دادش برید بکنید که حسابی براتون جا دارش کردم الان 3تا کیرو با هم جواب میده پسره خندید با رفیقش رفتن تو اتاق از اتاقای دیگه هم صداهای خوبی میومد یه سیگار رشن کردم رفتم تو اشپز خونه یکم عسل پیدا کردم با ابجوش قاطی کردم یکم هم ابیمو از یخچال برداشتم هم زدم رفتم تو حال علی اومد گفت قوت کمرت پهلوون نزدیک به 1 ساعت اون تویی طرفو پاره کردی دیگه گفتم باید بری ببینی به تورج گفتم باید تلفن بزنم تلفن کجاست گفت تو اون اتاقه همون اتاقی بود که مریم داشت میداد توش رفتم درو باز کردم دو نفر دارن میکننش انگار همه دونفری کردن فقط من تک بودم یه اشاره کردم گفتم یکم اروم تر تلفن برداشتم زنگمو زدم تموم که شد داشتم اونارو نگاه میکردم مریم گفت برو بیرون دیگه همین جور که زیر کیر بود سینه هاشو مالیدم واقعا نرم بودم گفتم چشم هر چی شما بگید درو بستم رفتم پیشه علی گفتم پاشو بریم من کار دارم گفت باشه خدافظی کردیم چند روز بعد داشتیم با علی حرف میزدیم گفت اون دخترو چجوری کرده بودی اون دوتا که بعد تو کرده بودنش میگفتن عین جنازه بوده به هر کودوم یک ربع بیشتر نداده تازه شبم اون سه تا با بچه ها شب تو همون خونه میخوابن همه بچه ها هم که سگ مست بودن صبحکه بیدار میشن میبینن اینا رفتن دستگاه ویدوئو یه سری پول لباس با خودشون بردن از خنده ترکیده بودم گفتم حتما اینم به خاطره پا قدمه اون شب ما بوده.
Une partie de mes souvenirs brûlés

Date: Mars 17, 2018

Soyez sympa! Laissez un commentaire

Votre adresse email n'apparaitra pas. Les champs obligatoires sont marqués *