À l'heure actuelle, nous possédons 5 des enfants sexy dans le film.
Le mariage m'a inspiré l'âge de 5 ans et elle était à la fois séduisante et sexy.
Du roi à toutes les femmes que vous rencontrez, comme Monica Baluchi
Et nous sommes sexy aussi, je ne veux pas dire coney, mais tu avais moins de 5 ans quand tu m’as rencontré à Téhéran
J'ai été attiré par mon visage en termes de look et de charme à cause du menu
En fait, elle a eu un mariage d'amour passionné qu'elle a aimé plus que moi. Elle avait divorcé de son mari et
Elle vivait avec sa fille, Kos, qui était alors 10
Elle est en bonne santé, bien qu’elle ait un mannequin et une taille fine. Quoi qu’elle soit, un couple marié et une bonne relation sexuelle.
L'homme aux ficelles convient, mais le sexe iranien existe toujours
Juste pour dire que je ne pense pas qu’une fille puisse me dire non, je vais dire au revoir à l’histoire. Il ya quelques mois, nous jouions avec de l’inspiration amoureuse un soir et nous avions l’impression de contrôler le balcon. J'étais sceptique, et pour m'inspirer pour dormir sur le dos, poing et frottement, mais les nuits que nous avons eues, nous avons tous commencé à avoir beaucoup d'amour, et peut-être serions-nous ensemble pendant environ quatre heures pour frotter le sac. Uh Joon Uh Joon dirait que vous ne m'avez pas vu: je regardais le balcon et me massais la taille et les fesses pour voir ma copine. Quelqu'un regardait ma mère, elle ne m'a pas vue, elle ne pouvait pas reconnaître que je voyais sa mère dans l'ombre et on pouvait voir parce qu'elle se cachait derrière un rideau, mais à cause de la fenêtre ouverte et je suis sûr que Saddam ne l'entendrait pas clairement. J'aurais pu me lever du canapé parce que l'inspiration était tellement sauvage et que je ne pouvais pas lui dire qu'elle me surveillait parce que je ne savais pas ce qu'elle pouvait faire et que je ne comprenais pas à l'aube que je vous avais vu dire qu'elle risquait d'être embarrassée. J'aime tellement ma petite amie. Pensez (comme mon père) à mon âge 10 C’est une veine et nous sommes amis à cause de l’âge moyen de 2 ans parce que mon âge ne me montre pas que je sors avec un ami, par exemple, lorsque mon père dit qu’il devrait expliquer à quel point papa est si jeune et si beau, bref je devais faire ce qui m’avait inspiré. Elle a dit mon amour ce soir tu ne veux pas dire dépêche toi ou veux que je commence.J'étais complètement sans voix quand mon inspiration est revenue vers moi et a commencé à venir manger ma bite.Nous allons toujours beaucoup nous parler à cause de notre humeur. Et l'inspiration me dit toujours comment y penser. کونمو بکن جرم بده کسمو بگا آخ جون جون و کیرتو میخوام و …خلاصه همه چیالهام ارضا شده بود و من چون هنوز شوک بودم ارضا نشده بودم که شروع کرد کیرمو خوردن و میگفت مهران یالا آب میخوام ساک میزدو و میگفت و قربون صدقه کیرم میرفت که آخ جون چه کیری دارم من و همین حرفا.آبم که داشت میومد فهمید و نزاشت ازش دور شم منو گرفته بود و میگفت بپاش تو صورتم ؛خلاصه منم ارضا شدم و رو تخت ولو شدیم و من هنوز حس میکردم که سپیده آنجاست و نرفته.خیلی بی مقدمه گفتم منو تو موقع حال بهم اینجوری حرف میزنیم زشت نیست آخه تا حالا به این مساله فکر نکرده بودم.گفت نه همه عشقبازی مون مزش به همینه گفتم آخه یه جوری حرف میزنیم مثل جنده و جنده باز میشه گفت خوب آره معلومه من جندم عزیزم ولی جنده توام حشری توام برای تو جندگی نکنم برا کی بکنم گفتم خوب بسه.البته بین من و الهام اعتماد بالای بود و هر دومون عاشقانه همدیگرو دوست داشتیم و تو این ۱۰ سال به هم دیگه خیانت نکردیم.من میخواستم حرفارو تموم کنم که بخوابم ،پس به الهام گفتم عشقم تو برو دوش بگیر که من دیگه پنچر شم فردا صبح هم باید زود برم شرکت که شریکمون میاد زشته استقبالش نکنم .میخواستم بخوابم که الهام که پاشده بود بره حموم گفت نکنه قربون کیرت میرم و میگم جون چقدر گندست یه فکرایی کردی گفتم دیوانه ، چه حرفیه میخوام بخوابم شب بخیر یهو گفت:آخه با چند تا از دوستام که میشینیم حرفای زنونه میدونی که برا هم تعریف میکنیم اندازه کیرای شوهرامون و داستانهای رختخواب میدونیکه گفتم خوب .گفت اینجور که من فهمیدم مال تو حرف نداره گفتم عجب.این چه حرفای که میزنین آخه.با کدوم دوستات؟گفت همون مریم و مژگان و سمیرا لاشی که هر وقت میومدن میخواستن بخورنتا.گفتم پس برا همینه چند وقتیه نمیزاری بیان آره؟گفت آره از حسودی از همون اولش هم میترکیدن که از من کوچیک تری.گفتم خوب بیخیال من میخوابمخواستم بخوابم که زودتر این حرفا تموم شه و سپید بره هرچند کاری که نباید میشد شده بود.ساعت ۷ بود که از شرکت برگشتم الهام نبود آخه باشگاه میره.منم انگار نه انگار که از ماجرای دیشب سپید خبر دارم گفتم شام خوردی یا باهم بخوریم،گفت مهران (آخه تو خودمون همیشه از اولش مهران صدام میکرد خودم میخواستم) بریم بیرون شام بخوریم چون میدونستم الهام تا ۹ نمیاد گفتم باشه برا مامان هم میاریم هرچند رژیم میگیره.رفتیم بیرون .نرسیده به پل رومی رفتیم پیتزا بزنیم.خلاصه داشتیم شام میخوردیم که دیدم یکی از میزا خیلی تو نخ ما هستن البته چون ۳تا دختر جوان بودن خوب من هم چیزی نگفتم اما خیلی مشکوک شدم.بگذریم برگشتیم خونه.البته سر راه رفتیم دنبال الهام و پسرم که ۵ سالشه و مامانش باشگاه میبره او رو هم آوردیم.من داشتم آبجو میخوردم و فیلم میدیدم و الهام هم داشت دوش میگرفت که صدای پچ پچ شنیدم از تو اتاق سپید راستشو بخواید تا اون روز به هیچ چیز شک نمیکردم چون سپید یه دوست پسر داشت که خوب ماهم خبر داشتیم و میشناختیمش یعنی دلیل برای پچ پچ تلفنی نبود بی اختیار رفتم پشت در و گوش کردم چیزایی که شنیدم باورم نمیشد:دیدی چقدر جیگره آره خیلی باحاله خیلی هم سکسیه دیدی لباشو یذره است پیتزارو چجوری میخورد .دو زاریم افتاد اونا که مارو تو رستوران دید میزدن دوستش بودن که من نمیشناختمشون پس سپید داره منو جای دوستش به اونا جا میزنه.حالم بد شد نمیدونستم چی کار کنم.به الهام نمیتونستم بگم با خودش هم آخه چجوری حرف بزنم؟مونده بودم که چی کار کنمچند روز گذشت و من دیگه حواسم بود تو اتاق خواب پنجره را ببندم و پرده هارو کامل بکشم.یه پنجشنبه شب بود الهام و پسرم رفته بودن خونه مادرش اینا (چون بعد ازدواج منو الهام تقریبا فامیل من منو ترد کرده بودن بچهام فقط خونه یه مامان بزرگش میرفت)برا همین وقتی میرفتن حسابی میموندن من هم نمیرفتم به همون دلیل که مادرش اینا هم راجع به من فکر خوب نمیکردن البته من از خانواده کمی نبودام ولی الهام و خانوادش خیلی پولدارو و بزرگ و….آره و فکر میکردن من برای پول اون بود که باهاش هستم و اینو همه جز خودش قبول دارن.بماند.سر شب بود بهم زنگ زد و که حسابی مشروب بخور امشب میخوام یه حال حسابی کنیم وقتی اومدم خونه آخه هر دومون از سکس تو مستی خوشمون میومد منم که فکر اتفاقی رو که امشب قراره بیفته رو نمیکردم حسابی ویسکی خوردم که ساعت ۱۱ اینا بود باز زنگ زد که فرهاد(پسرم) لج کرده نمیاد و مامانم هم نمیذاره بیام فردا میام و از این حرفاگفتم باشه و رفتم سراغ ماهواره که خودمو سرگرم کنم.سپید اومد و از اتاقش بیرون و روی کاناپه ولو شد و باهم داشتیم فیلم میدیدم.سراغ مادرش رو گرفت گفتم خونه مامانی ایناست و فردا میاد.منم که معلوم بود مستم گفت با منم مشروب میخوری؟ گفتم آره عشقم(البته همیشه میگفتم و عادی بود مشروب رو هم ی ۱ سالی بود که میخورد و مام میدوستیم)فردام که جمعه بود و خونه بود پس مهم نبود بخوره.برا اونم ریختم و میخورد منم چون خیلی جلو بودم چند تا در میون خودم هم یکی میخوردم.کلش داغ شده بود چون هر وقت داشت مست میشد سرخ میشد لپاش و چشماش از درشتی میخواست از صورتش بیاد بیرون.من داشتم سیگار میکشیدم که یهو و بی مقدمه گفت خالی که حال نمیده بذار یهچیزی بدم پرش کنی .من که خوب مجردیم همه جور غلطی کرده بودم فهمیدم و با تعجب به سپید نگاه میکردم و زبونم بند اومده بود.چون تاحالا تو این ۱۰ سال نه تنبیه کرده بودمش نه نصیحت کلا اینجور کارا با مادرش بود .دید من چیزی نمیگم رفت و تقریبا چیزی نزدیک به ۳گرم حشیش آورد و داد بمن و گفت حدس میزنم خودت واردی.یه لحظه فکر احمقانهای از سرم گذشت.گفتم خوب اگر باهاش بکشم رومون باز میشه و میتونم باهاش صحبت کنم و بیشتر خیر سرم نقش تربیتی از خودم نشون بدم.منم که تو این ۱۰ سال گذری خلاف کرده بودم چون الهام از تجربه زندگی قبلیش شدیدا ضربه روحی خورده بود و تنها چیزی که نمیتونست قبول کنه این مساله بود و تنها دروغ تو زندگیمون که به اون گفته بودم همین بود که این گذری رو مخفی میکردم.بگذریم خوب خیلی وقت بود از آخرین بار میگذشت خیلی سریع ۲تا موشک حاضر کردم و یکی دادم به سپید یکی هم خودم روشن کردم.که سپید اومد پیشم و گفت نه مثل همه باهم بکشیم خوب من هم بعد از چند تا پک چرخوندمش و خلاصه با یه لذتی وصف نشدنی داشت با من حشیش میکشید.تموم شد و خلاصه هر دومون رو ابر بودیم و حسابی میخندیدیم و به اصطلاح بنگ و باده کرده بودیم.من البته هوشیاریمو میخواستم حفظ کنم ولی صحبت و نصیحت رو بیخیال شدم برای بعدن گذشتم.اما از همه جا بیخبر که یه الف دختر بچه 20 ساله چه خوابی برام دیده.سپید رفت کنترل رو برداشت و رفت رو شبکههای سکسی که قفل بود با تعجب نگاش کردم و گفتم چطور تونستی بازش کنی با یه شیطنت خاصی گفت خوب دیگه.خیلی جدی گفتم بزن بره اما گفت منو تو که دیگه باهم این حرفارو نداریم دیدم مثل اینکه نمیشه برای بعدن بمونه صحبت کردن و باید همین امشب حرف بزنم باهاش چون دیگه داره خیلی جلو میره .گفتم عزیزم من میخوام تو آزاد باشی و با من رابطه خوبی داشته باشی ولی تو حریم خانواده یه مرز هائی هست که نباید برداشته بشه یه حرمتهای هست که نباید شکسته بشه و درست نیست منو تو باهم این صحنهها رو ببینیم وقتی تنها بودی ببین مساله نداره خوب یه امر طبیعه و تو هم مثل همه بالاخره یهروز خانوم میشی و با عشقت آره دیگه و در این بار هر سؤالی داشتی از مادرت میپرسی.خلاصه من که داشتم مثلا نصیحت میکردم اومد نشست روی پاهام و گفت من سعید و نمیخوام نه هیچ کس دیگهای رو تو رو میخوام خیلی وقت که خانوم شدم و همه چیزو میدونم ولی من تورو دوست دارم.از جام بلند شدم و گفتم خوب بسه دیگه برو بخواب بعدن حرف میزنیم که با پروی هرچه تمام تر اومد طرفم و شروع کرد به لب گرفتن از من و میگفت امشب بی تو نمیخوابم مگه من چی میخوام فقط میخوام دوستم داشته باشی.ازش دور شدم و گفتم خوب معلومه دوستت دارم واگر نه الان استوخونات رو شکسته بودم .که یهو لباساشو کند گفت دلت میاد منو بزنی تازشم این دوست داشتن نه همون جور که مامان ودوست داری میدونم خیلی همدیگرو دوست دارین منم که نمیخوام مامانمو ناراحت کنم شوهر اون باش ولی یذرم من هم حق دارم دیگه دوستت دارم میفهمی دست خودم نیست.من که دیدم نه نمیشه و خوب هم مست بود هم چت رفتم طرفش و بردمش طرف اتاقش ملافه تختشو برداشتم کشیدم دورش و خوابوندمش رو تخت و گفتم باشه بخواب اینجا میشینم پیشت بعدن حرف میزنیم خوب.ملافه رو زد کنار و گفت نه بغلم کن منو بکن میخوامت واگر نه به مامان میگم حشیش میکشی.برق از کلم پرید و یکی گذاشتم زیر گوشش که چند ثانیه بعد فهمیدم چی کار کردم تاحالا نزده بودمش.بغض جمع شد تو چشماش رفتم از اتاق بیرون یه سیگار روشن کردم داشتم میکشیدم که بازم اومد دوباره ولی ملافه رو دورش پیچیده بود شروع کرد معذرت خواهی ببخشید غلط کردم فراموش کن اصلا همچین حرفی نزدم و داشت حق حق گریه میکرد و اون چهره قشنگش خیس اشک بود و با اون چشمای درشت که حالا پر اشک بود و میدرخشید نگام میکرد و گریه میکرد.منم که دیدم خودشو پوشونده اومده گفتم حتما مستیش پریده و فهمید چه غلطی کرده خوب منم خیلی سنگ دلی نکردم و رفتم طرفش بغلش کردم پیشنیشو میبوسیدم و گفتم ببخشید عزیزم قشنگم دخترم )برا اولین بار بود میگفتم)گفت نه دخترم نه همون عزیزم قشنگم دخترم نه من دوستت دارم میفهمی مگه چی میشه هم منو دوست داشته باشی هم مامان من که نمیخوام جداتون کنم دوستم داشته باش و…..من که یواش یواش دیگه کیرم سیخ شده بود و سپید هم هی هیکل نازشو میمالند بهم برا اولین بار تنم داغ شد و تو دلم لرزید و یه لرزش خیلی خفیف موقع عشق بازی خلاف که همه تجربه کردین تو وجودم بود و هنوز سپیده تو بغلم بود.وقتی کیر شق شدم رو رو بدنش احساس کرد بدون اینکه از بغلم در بیاد صورتش رو دور کرد از من و تو چشمم نگاه کرد و با لبخند زیبائی شروع کرد به دوست دارم گفتن هی میگفت و از صورتم لبم گلوم میبوسید و یواش یواش ملافه از روش افتاد و من حالا داشتم به اندامش به چشم دیگه نگاه میکردم که خوب فهمیده بود و هی به اون بدن مثل مرمرش پیچو تاب میداد و وای که چه اندامی داشت به خوش فرمی یه مانکن و به تو پری یه زن خوش کس و کون سینههای درشت تر از مادرش وبدنی مثل مار کون کاملاً فرم دار و باسنی گرد و تو پر که میگن طاقچه و یه کس که به رنگ گٔل محمدی صورتی بود و الحق که چه کسی بود تپل و درشت که به شلی کس مادرش نبود من که داشتم نگاش میکردم از دوست دارم گفتن دست کشید و لبمو گرفت تو دهانش و من هم مقاومت نکردم و لبشو میمکیدم که زبونشو داد تو دهنم و من هم خوردم و متقابلأ زبونم رو دادم دهانش که با چه ولع و تشنگی میخورد با باسنش بازی میکردم و تو مشتم میچروندم و میکشیدمش رو به بالا و به طرف خودم فشارش میدادم و کیرم از رو شلوار تو خونم که خیلی هم نازک بود به کس او مالیده میشد و از همین الان اه و اوهش در اومده بود و شروع کرد به در آوردن لباسم و لختم کرد و حالا لخت جلوش ایستاده بودم و با دستای مثل حریرش داشت بدنمو از بالا تا پاین نوازش میکرد و سینه من که از آدمای معمولی پهن تره البته نه مثل ورزش کارا هم میبوسید هم میلیسید و همین جور با من ور میرفت که نشست و کیرمو گرفت دهانش که ساک بزنه و من که انتظار همچین زیاده رویو نداشتم صورتشو گرفتم و کشیدم بالا و لبشو خوردم و گفت نه میخوام کیرتو بخورم نگاش کردم و گفتم بعدن چون من به عشق بازی طولانی عادت کرده بودم یهو رفتن سر هارد سکس اونهم با سپید سخت بود و هنوز فکر میکردم با همین یه عشق بازی بتونم سرو تهشو هم بیارمبردمش طرف اتاق خواب خودمون که گفت نه عشق من تو اتاق من عشق مامان تو اتاق مامان.رفتیم تو اتاقش و رو تخت ۱نفرش تو بغل هم خوابیدیم و هنوز داشتیم بدن همدیگرو میخوردیم که بغل به بغل هم بودیم خودشو کشید بالا و سینهاشو داد دهانم و من هم خوردم براش حسابی سفت شده بود و داشت سپید از شهوت میسوخت ۱۰ بار از مادرش داغتر شده بود منم با کوسش بازی میکردم که چند ثانیه هم طول نکشید که تو بغلم شروع به لرزیدن کرد و با اه و اوه زیاد ارضا شدتو بغلم گرفتمش و داشتم لبخند میزدم که گفت نخند دیگه دست خودم که نبود گفتم باشه مهم نیست حالا دیگه لالا ،گفت نه تازه اولشه منم آب میخوام و هنوز ندادم بهت ،که یهو رفت پاین و کیرمو گذاشت دهانش و چه ساکی میزد نفسش مثل آتیش بود و وقتی با زبونش کیرمو از خایه تا بالا لیس میزد و با اون چشمای حشری و خمارش نگام میکرد کمرم تیر میکشید و تنم سوزن سوزن میشد از زور شهوت دیدم اگه بخواد اینجوری ادامه بده الانه که آبم بیاد و بریزه تو دهانش که پاشدم و رفتم تو حموم تو اتاقش و رفتم زیر دوش و آب سرد و باز کردم روم چند ثانیه نگذاشته بود که چسبید بهم و گفت سردت نشه عشقم و واقعا زیر دوش آب سرد تن داغش داغم کرد و داشت بهم حال میداد و لبمو میخورد دستشو انداخت دور گردنمو خودشو کشید بالا و پاهاشو دور کمرم حلقه کرد و گفت بس نیست عزیزم بریم منو بکنی دیگه.دوش رو بستمو تو بغلم بردمش رو تخت و انداختمش رو تختشو گفتم من همیشه اول کون میکنما گفت میدونم مامان کونیه خوب منم اول کون میدم بهت نگران نباش آماده است تمیزم فقط جاکون توم منم نشوندمش زمین و شکمشو خوابوندم رو تخت طوری که زانوهاش زمین بود و قمبول کرده بود طرفم ولی با شکم خوابیده بود رو تخت واییییی که چه کونی جلوم باز شد یه سوراخ صورتی با یه کون خوش تراش و گوشتی که معلوم بود کردنیه گرد از اون چیزایی که بهش تاقچه میگن وقتی راه میره آدامس میجو ه شروع کردم به لیسیدنش از بالا تا پایین و توف مینداختم درش و با انگوشتم با سوراخش ور میرفتم و چه آخ و اوخی میکرد انگشتمو کردم توش اول یکی بعد ۲تا بعد ۳تا و حسابی بازش کردم که کیرم میره توش دردش نگیره دندونشو به هم فشار میداد وکسشو میمالید گفت بکن دیگه گفتم دارم میکنم خوب گفت نه با کیرت با اون کیر کلفت بکن گفتم کیر میخوای گفت چه جورم میخام بیای توم .سر کیرمو یه توف حسابی زدمو دستامو گذشتم رو باسنش فهمید که میخوام بکنم دستشو آورد پشتش و چاک کونشو حسابی برام باز کرد منم سر کیرمو گذاشتم دم سوراخشو یواش هل دادم تو وای اون در اومد و جیغهای ریز میزد کشیدم بیرون افتادم رو کمرش بغلش کردم گفتم عزیزم چیزی شد؟حشری و آهسته گفت نه تو بکن بازم جا کردم تو و هل دادم یواش یواش هنوز تا ته جا نکرده بودم میکشیدم بیرون بازم هل میدادم تو صداش اتاقو برداشته بود آره جون بکن وای چه کونی میدم چقدر رفته تو ؟ همشو میخوام بکن تا ته.یواش یواش همین جور که میکردم و وقتی میکشیدم عقب توف مینداختم رو کیرم دیدم تا ته کردم تو کونش. J'ai dit d'accord, je plaisante tout le temps, quel mec tu as dit est d'accord? J'ai dit oui pour le renverser et l'embrasser sur la joue, le serrer dans ses bras, et il a commencé à revenir et à crier, et tu cries. , Bonne maman, ne me fais-tu pas doe doe doe doe comme je ne voyais pas comme si je pompais et criais comme un lion doe ne fais-tu pas do do do do do do do do do Ils me disent de te regarder dans les yeux. La personne qui se trouvait devant l’air le frappait et riait, elle me frappait le visage au visage et était toujours ouverte. Je l’a niché dans le lit et je me suis endormi. Je l'ai mis dans le cul qui tenait ma main et je l'ai mis dans le trou de mon cul. Je lui ai souri dans le grand scintillement dans mon oeil. Les deux côtés de mon visage disaient que j'allais te tuer sauvagement. Fais-moi une faveur. Fais-nous une faveur. Nous étions en train de me rattraper dans le dos, je pompais, j'accélérais, j'ai dit que mon jus allait venir pour vous. Bonne nuit, tu as crié, sers-la de ta chatte, je l'ai saisie jusqu'à ce que je la sente et que ma bite soit partie. Sa bouche était ouverte. Ses yeux sont sortis du bol alors que le jus coulait dans ses fesses. C'était haut et la blancheur me donnait un tourbillon, le chaud Abkyrtz, le chaud Jon Conan, et je mangeais le dernier shake qui ressemblait à la suite du tremblement de terre. Bien que Gayden White soit quelque chose d'autre, je n'avais jamais joué une seule femme et une fille, alors j'ai enlevé ma chemise. Je suis retourné à la douche, j'ai lavé mon sous-vêtement et je suis allé le voir allongé sur le lit et jouant avec des seins comme des pêches. Je me suis allongé sur le côté et me suis allongé avec les mains ouvertes. J'attrapais ma main dans ses cheveux et je faisais plus dans sa bouche Mange tout Mange la vie. Peu importe si tu veux le manger, mes cheveux ont été arrachés de ma bouche comme s'ils sortaient du bout de ma bouche comme une pastèque. Je suis prêt pour cela, mais Mikhah ne fera pas l'affaire. J'ai dit oui, gamin, mais ce gars que tu devrais faire, c'est celui qui a raison. Celui qui avait raison a dit: "Moi et ton amour." Mon amour a dit: "Asseyez-vous, aimez-moi, ou voulez-vous que je tombe. Dites-moi ce que vous aimez?" J'ai dit que je ne vous aimais pas au début, je vais vous parler comme Jandah ouais, j'ai dit: montez sur le canapé, mon père a dit Joon, mon père est venu à Rome et avec ma main j'ai embrassé sa queue et essayé de blesser l'animal qui avait été blessé. C'était moi, et je suis habitué à l'inspiration depuis de nombreuses années et ma crème hurlait. C'était à mi-chemin dans ma garde-robe et il faisait blanc en l'air et je ne pouvais toujours pas m'asseoir complètement. Quel imbécile! Quel putain d'imbécile, ça me fait mal de me faire mal, j'ai dit un imbécile et j'ai dit non! Il a fourré sa main et a poussé Tuff dans sa main. Il a d'abord joué dans une écharpe. Il a poussé la écharpe avec une écharpe. Il a crié avec la bouche ouverte. Ses yeux étaient fermés et il hurlait. J'avais peur de faire ce que je voulais. Fais-le, enlève-le, déverrouille-le, Joon ouais ouais, dans mon corps, je l'ai abaissé moi-même. Ma bite et mon corps de marbre se sont enfoncés dans mon ventre. Mes seins auraient été amusants à donner à quelqu'un et cette pierre était partie. Quel imbécile c'était comme pratiquer un film porno complet. Au revoir. Mehran. Ouais, oui. Je me suis couché et j'ai dit qu'il dormait sur le lit en disant: "Allez, monsieur. C'est à votre tour." Elle l'ouvrit brusquement et l'embrassa en lui disant: "Ok, ce que tu veux, dis-moi que tu veux toujours me faire du bien." Je me suis couché et j'ai passé mon bras autour de lui et je vous ai poussé. Bien qu'il m'embrasse maintenant et que je sois à Rome comme s'il avait été mutilé et contraint de revenir à moi, cela ne m'a pas dérangé et j'ai appuyé fort, criant et me prenant la taille. J'ai mangé ouais, alors, oui, maman et vous, oui, elle est comme moi si elle est folle comme si j'étais comme si j'avais soif. J'avais le cerveau bloqué et je ne pouvais pas penser que je répondrais, je viens de dire à quelqu'un de le donner à quelqu'un La plupart de ses yeux étaient grands sur un œuf et son souffle était sur mon visage comme s'il venait d'un four à pain. Ma sueur palpitait sur son visage et elle était blanche et elle pleurait avec un murmure alors qu'elle me serrait dans ses bras et tremblait alors qu'elle tremblait plus que je ne pouvais pour la première fois en quelques minutes. Elle tirait parce que j'étais sur son chemin et elle était satisfaite que mon poids ne lui faisait pas mal au dos et elle est allée à Rome quelques secondes sans rien faire et s'est relaxée. Elle s'est penchée hors de ma taille. L'eau a coulé, son estomac s'est évanoui et mon corps a disparu. Ça. Il a dit, viens, aime-moi, je veux de l'eau, je dormais encore, je pompais et pompais, quel genre de pompe était trempée et pleine d'eau C'était comme un bruit de fond et de plus en plus vite, je criais et je savais que j'arrivais. J'ai amené Kermo et je l'ai traîné hors de la fontaine jusqu'à l'eau de son corps et de son visage avec une seconde consternation, mais ce qui est sorti de mon ventre, de ses seins, de son visage, comme si je pissais le chemin de Joon Joon avec son physique et disais J'ai réglé le sac kurde, je suis resté quelques minutes, puis je suis sorti et j'ai dit que j'allais prendre une douche à 9 heures. Prendre une douche pour dormir.