Mon ami

0 vues
0%

سلام من سعید هستم این خاطره ی سکس من با دوست عزیزمه اگه شما هم از اون کسانی هستید که گی دوست ندارید این خاطره رو نخونید یه دوستی دارم به اسم فرید از اول ابتدایی با هم دوست شدیم و الان برای هم جون میدیم خیلی دوستش داشتم و الان چند برابر بیشتر دوسش دارم پنجم ابتدایی بودیم که پدر فرید یه گیم نت باز کرد خودش دائم در سفر بود و یه پسری به اسم دانیال رو گذاشته بود که گیم نت رو بچرخونه تابستون ها فرید از صبح تاشب اونجا بود منم بعضی وقتا میرفتم پیشش دانیال خیلی به فرید نزدیک شده بود و حالا کم کم داشت حسودیم میشد که فرید غیر از من یه نفر دیگه رو هم دوست داره به هر حال بچه بودم دیگه گذشت و بعد از یه مدت شایعه شد که دانیال فرید رو توی گیم نت کرده من که باورم نمیشد همش با خودم میگفتم امکان نداره هرجا که بحث اونا میشد سعی میکردم یه جوری به همه بقبولونم که یه شایعه بشتر نیس ولی بعد از یه مدت خودمم کم کم باورم شد که فرید به دنی همون دانیال کون داده راستش خجالت میکشیدم که از خودش بپرسم از این ماجرا یه سه سالی گذشت و ما شدیم اول دبیرستان دیگه واقعا باورم شده بود که آقا فرید کونی هستش چون بچه ها سر کلاس بهش دست میزدن و کونشو لمس میکردن اون هم در جواب فقط میخندید من از این اوضاع خیلی ناراحت بودم تا جایی که یه روز که اومده بود خونه ی ما بهش گفتم فرید جان بسه دیگه زشته تو که کونی نیستی چرا میزاری بهت دست بزنن اصلا میخوای خودم بزنمشون جواب فرید مو به تنم سیخ کرد اشکال نداره کونه دیگه تموم که نمیشه بذار اونا هم یه فیضی ببرن باورم نمیشد بعد از نه سال دوستی تازه داشتم فرید رو میشناختم نمیدونستم چی بگم راستش من بیشتر خجالت میکشیدم که صمیمی ترین دوستم کونیه از اون روز دیگه نظرم در مورد فرید عوض شد حتی میخواستم دوستی مون رو به هم بزنم ولی نمیدونم چه طور شد که به سرم زد فرید رو بکنم اولش یه کم خودمو سرزنش کردم و با خودم میگفتم که این رسم رفاقت نیست و آدم که دوست خودشو نمیکنه ولی کم کم شیطون رفت تو جلدم و خودمو قانع کردم که با فرید حال کنم البته هنوز نظرش رو نمیدونستم خلاصه بعد از چند روز فرید دوباره اومد پیشم رفتیم تو اتاق نگاهم کاملا بهش عوض شده بود از همون اول فهمید که یه خبرایی هست ولی به روی خودش نیاورد استاد این کار بود خیلی خوب خودشو به اون راه میزد رفتم بغلش نشستم و تلویزیون رو روشن کردم بازی نیوکاسل و یه تیم دیگه بود هر دو مون وانمود میکردیم که غرق تماشای بازی هستیم ولی در واقع فکرمون یه جای دیگه بود همش تو این فکر بودم که اگه دستم رو بذارم رو کونش چی میگه به هر حال من صمیمی ترین دوستش بودم و اون از من یه انتظاراتی داشت هرچی بیشتر میگذشت شهوتم برای کردن فرید بیشتر میشد بالاخره دل رو زدم به دریا و دستم رو گذاشتم روی ران فرید چیزی نگفت ولی مشخص بود که انتظار این حرکت رو از من نداشت میدونم کارم درست نبود ولی خب شهوت دیوونه ام کرده بود کم کم به خودم جرعت دادم و بدون اینکه به صورتش نگاه کنم دستم رو روی رانش میکشدیم کم کم شق کردم دست راستم رو بردم پشتش و کونشو می مالیدم و با دست چپم رانشو دیگه نتونستم جلو خودمو بگیرم و لبمو چسبوندم به لباش همین که لبامون به هم رسید شروع کرد ه خوردن لبم خیلی حرفه ای این کار رو میکرد راستش من اصلا تجربه ی سکس نداشتم و زیاد بلد نبودم ولی کاملا مشخص بود که فرید زیاد تمرین کرده کلی که لبامو خورد رفت سراغ گردنم انگار قرار بود اون منو بکنه من که داشتم قافیه رو میباختم سریع سرم رو بردم زیر گردنش و شروع کردم به لیسیدن گردنش دیدم دستشو گذاشته رو کیرم و داره کیرمو می ماله کیرم رو لخت کردم و خواستم بذارم دهنش ولی قبول نکرد منم نمیخواستم مجبورش کنم خلاصه اون روز همون جوری گذشت و کلی باهم حال کردیم چند بار دیگه هم این قضیه تکرار شد تا این که بعد از یه مدت یه روز که داشتیم با هم چت میکردیم به خودم جرعت دادم و گفتم فرید میخوام بکنمت اولش گفت از تو این انتظار رو نداشتم سعید گفتم خب چه اشکالی داره تو که قبل از من به یکی دیگه دادی از این حرفم ناراحت شد دیدم زیاده روی کردم یه کم نازشو کشیدم و قربون صدقه اش رفتم تا از دلش در بیارم تو همین حین بهم گفت در موردش فکر میکنم باورم نمیشد که همچین جوابی داده داغ کرده بودم تا شب کلا به حرف فرید فکر میکردم و اینکه گفته بود به پیشنهاد من که سکس باهاش بود فکر میکنه شب یه اس از فرید اومد نوشته بود به شرطی بهت کون مدیم که کسی نفهمه اون قدر خوشحال شدم که توصیفش سخته بهش قول دادم که کسی نمیفهمه گفتش که فقط مکان نداریم منم که جایی رو سراغ نداشتم بهش گفتم صبر کن تا یه موقعیت گیرمون بیاد میدونستم که کار و بار دانشگاه خواهرم کم کم داره جور میشه و همین روز هاست که پدر و مادر و خواهرم برن تبریز برای گرفتن خوابگاه و اینا این موضوع رو با فرید در میون گذاشتم و اونم خیلی خوشحال شد یه چند روز گذشت و دیدم شب مادرم به پدرم میگه فردا دیگه باید بریم تبریز و برای ستاره یه خوابگاهجور کنیم تا یر نشده بابام هم قبول کرد و قرار شد فردا صبح پدر و مادر و خواهرم برن تبریز و شب هم برگردن از خوشحالی داشتم بال در میاوردم یه اس به فرید زدم و گفتم که مکان هم جور شد فردا صبح بیا پیشم شب خوابم نمیبرد همش فکر فرداش بودم که چه جوری فرید رو بکنم آخرش هم اون شب خواب فرید رو دیدم صبح که بیدار شدم دیدم پدرو مادرو خواهرم رفتن و برای من یه یاد داشت گذاشتن که کارشون ممکن
Cela a duré jusqu'au soir, j'ai donné un autre verre à Fried et lui ai dit de revenir, il a dit qu'il n'avait toujours pas de petit-déjeuner. Avec quelqu'un que j'aimais tant, la sonnette retentit et je sautai à la porte. J'ouvris la porte. Le style athlétique de Freid semblait plus sexy que jamais. Il est allé dans les sept allées, il y est allé et quand je me suis ouvert à la réception, je l'ai attaché et je l'ai mis dans mon pantalon. Je suis allé à la rencontre de son cou. Croyez-moi, je n'avais jamais éprouvé le plaisir de lécher le cou de Fried chaque fois que je glissais ma langue du fond de son cou vers sa tulipe. Elle soupira bruyamment et me rendit fou, elle commençait à frotter ma crème. Et j'ai aimé qu'il me dise de ne pas manger jusqu'au matin, alors qui seriez-vous si j'avais le cou pour manger le matin? Maintenant Fareed a d'abord un baiser Le petit garçon a attrapé ma lèvre puis a glissé de ma chemise puis a baissé mon pantalon et a embrassé ma chemise.Maintenant, c’était à moi d’enlever ses vêtements. Je l'avais entendu dire qu'il utilisait une brosse à cheveux pour le football et pas une mèche de cheveux, mais je ne pensais pas que c'était une balle, car son blanc ressemblait à un super piège à film. Ma mère avait un lit double, alors nous avions un lit et Kylie s'embrassa. Je l'ai mis sur ma tête et ma tête dans mes fesses, je l'ai mis dans mes fesses, mais Farid a tiré un cri qui s'est avéré être très douloureux. Je l’ai fait en disant que je le dessaisissais avec un doigt poinçonné. C’est maintenant à mon tour de mordre davantage. C'était une façon amusante de recommencer, mais nous ne pouvions pas nous lever et aller habillés, cela faisait un an et maintenant La seule fois que je viens à me dire de Farid pendant que je fais bien la dernière fois était il y a deux semaines, je fait une affaire écrite

Date: Juillet 18, 2018

Soyez sympa! Laissez un commentaire

Votre adresse email n'apparaitra pas. Les champs obligatoires sont marqués *