دانلود

Du lait et des biscuits de la chienne de Mme Mayfield

0 vues
0%

J'étais le dernier et avec mon frère avant le film sexy j'étais relativement vieux

J'étais seule la plupart du temps et j'ai toujours senti que je n'avais pas d'homosexualité… C'était à propos de 12 ou 13 rapports sexuels sains que mes sentiments sexuels

Le roi est apparu et je ne connaissais presque pas ce problème ... la plupart

Quand j'ai frappé mon pénis, je me sentais très bien… Sans compter que j'étais satisfait à quelques reprises, mais pas bleu de ma part

Il sortait, pas de la manière habituelle… Permettez-moi de dire ceci aussi

J'avais vu un homme embrasser une femme et un sein plusieurs fois à la télé (avant la révolution).

Khalem Kos, la fille, qui avait presque le même âge, avait mangé

J'avais un bon pressentiment… et j'étais toujours curieuse de sexe… Je devrais aussi dire que nous avions une grande maison à Toshiraz qui avait 6 salles d'histoire de sexe.

Nous étions dans une pièce et le reste d'entre nous a fait l'amour dans chaque chambre

داشتن…هرچند که داداشم اکثرا خونه دوستاش بود یا شب خیلی دیر وقت میومد….این داستانو که براتون میگم شاید خیلی سکسی نباشه اما من یکی از بهترین خاطراط جنسیمه که الان بعداز 20سال هنوز وقتی به جزئیاتش فکر میکنم تحریک مشم…..یه روز وسطای تابستون بود که من و ننه ربابه (خدمتکارمون که از قبل از تولد من توخونه ما کار میکردوحدودا چهل سالی داشت وتقریبا با ما خونه یکی شده بود) توخونه تنها بودیم من لباس زیر و حوله ام برداشتم رفتم خمام…وان آب پر کردم داخل اون خوابیدم برای اینکه آب وان گرم بمونه سر دوش گذاشتم توی وان وآب گرمو باز کردم….گاهی اوقاتم فشار آب گرمو به کیرم نزدیک میکردم از این کار خیلی خوشم میومد واز اینکه میدیدم کیرم داره بزرگ میشه برام خیلی جالی بود….همینطور که داشتم به خودم ور میرفتم یه نیمچه خوابی هم رفتم ولی خواب که نبود یه رویای خوب شبیهه سکس داشتم…از اینکه میدیدم کیرم بزگ شده هم احساس بزرگی میکردم وهم کنجکاوی…..نمیدونم چقدر طول کشید وقط یادمه که صدای ننه ربابه شنیدم که داشت منو صدا میکرد…..نگران شده بود از اینکه اینقدر حمام من طول کشیده بود…یه مرتبه دیدم در حمام باز کرد وسراسیمه اومد تو …منم که دستپاچه شده بودم از توی وان بلند شدم و ایستادم از خجالت دوتا دستمو گذاشتم رو کیرم که ننه ربابه نبینه….ولی ننه ربابه انگار که خیلی مسئله براش عادی بود لیف حمامو برداشت و گفت بزار خودم بشورمت خوب نیس اینقد تو حموم بمونی وشروع کرد به لیف زدن من اول پشتمو خوب لیف زد بعد که نوبت سنه هام شد منو برگردوند به طرف خودش وشروع به لیف زدن سینه هام کرد وقتی میخواست دست و زیر بغلم بشوره ناچارا دستامو از رو کیرم برداشتم…ننه ربابه یه نگاهی به کیرم که راست شده بود کرد وگفت ماشالو بری خودت داری مرد میشی راستش از این حرفش یه کمی احساس خوبی بهم دست داد…حالا دیگه مثل اول احساس خجالت اون چنانی نمیکردم گذاشتم ننه ربابه کامل همه جامو لیف بزنه وقتی کارش تموم شد لیفو کنار گذاشت ویه کمی صابون به کف دستش مالید وبعد شروع کرد به شستن کیرم با دستاش …نفسهام تند شده بود وصدای ضربان قلبمو احساس می کرده …ننه ربابه مثل اینکه بخواد شیر بدشه مرتب کیر منو از آخر مگرفت به جلو میکشید گاهی اوقاتم جهت حرکت دستاشو عوض میکرد….یه چیزائی میگفت که باور کنید یک کلمشو نفهمیدم…جند دقیقه ای این حرکات ادامه داست که دیدم منو به پشت کرد و گفت نگاه نکن میخوام لباسامو در بیارم خیس نشه….منم که کاملا تسلیم شده بوده وسرتا پا میلرزیدم و متنظر بودم که ببینم ادامه کار چی میشه فقط زیز چشمی نگاه به کیرم میکردم…تا اون موقع به این بزرگی ندیده بودمش….ننه ربابه بعد اینکه لباساشو در آورد دوباره دستاشو صابونی کرد آورد شروع کرد به مالوندن کیر من…کم کم احساس کردم خودشم داره تند تند نفس مکشه …طوری منو گرفته بود که نتونم برگردم…خودشم اومد توی وان ومنو از پشت به خودش چسبوند با یه دستش به کیر من ور میرفت و با یه دست دیگش به خودش ور میرفت ….هر چند وقت یک بارم منو به خودش میچسبند ونفسهاش تند تر میشد..گاهی اوقات یه زبری خاصی توکمرم احساس میکردم که بعدها فهمیدم پشم کسش بوده…..ننه ربابه دیگه نفسهاش اینقد تند شده بود که خودشم نمیفهمید چی میگه…..حالا دیگه اینقد دستش که به کیر من بود محکم فشار میداد که احساس میکردم کیرم داره تو دستاش منفجر میشه راستش منم به هیچ چیزی نمیتونستم فکر کنم جز حرکات دست ننه ربابه مخصوصا وقتی که حرکاتشو تند میکرد یازمانی که دستش به قسمت زیر کیرم میخورد …چند دقیقه ای طول کشید که دیدم ننه ربابه منو به خودش فشار میده و فقط داره به شدت میلرزه…یک دقیه ای طول کشید تا احساس کردم به حال اولش برگشت …..من که داشتم دیونه میشدم واصلا دلم نمی خواست تموم بشه که یه مرتبه ننه ربابه گفت اگه قول میدی منو نگاه نکنی برگرد تا کامل بشورمت …منم که مثل بره تسلیم بودم ونمیدونستم میخواد چه کار کنه با تکون دادن سرم قول دادم و برگشتم …ننه ربابه دوباره دستاشو صابونی کرد وشروع به مالیدن کیر من کرد….حالا دیگه منظم از بالا به پائین کیرمو میمالید وگاهی ام با یه دستش با بیضه هام بازی میکرد …چند دقیقه ای نگذشت که تمام بدنم شروع به لرزیدن کرد..وبرای اولین بار آب سفیدی ازم خارج میشد ..ننه ربابه همینطور که کیر منو تو دستاش عقب وجلو میکرد لبخند میزد وکیرمو طوری گرفته بود که آبم بریزه کف اون دستش …..چند لحظه ای نمیفهمیدم چی شده فقط از لبخند ننه ربابه مطمئن بودم که اتفاق بدی نیافتاده…اونروز من خودمو شستم واز حمام بیرون امودم تا ننه ربابه هم با خیال راحت خودشو بشوره وبیاد بیرون …فقط یادمه با حوله حمام اومدم تو اتاق وهمونطوری خوابم برد خوابی که تا آخر عمرم لذتشو یادم نمیره….به هرحال امیدوارم تونسته باشم از این خاطرات یک نواخت بعضی از دوستان تنوعی ایجاد کرده باشم…..خوش باشید

Date: Septembre 28, 2019

Une réflexion sur "Du lait et des biscuits de la chienne de Mme Mayfield »

Soyez sympa! Laissez un commentaire

Votre adresse email n'apparaitra pas. Les champs obligatoires sont marqués *