C'est plein d'amusement

0 vues
0%

توی شرکتی که کار میکردم یه پسر جوون بود حدودا 18 یا 19 ساله قدش بلند و هیکلشم خوب بود چهرشم بانمک و مامانی بود خواهرزاده ی رئیسم بود و هرچند وقت یک بار سری به ما میزد تا اینکه رئیس گفت عصرها رو بیا شرکت بهشم کلید داد تا عصر اون در رو برای بقیه باز کنه کم کم بچه های شرکت باهاش صمیمی شدن اسمش محمد بوداما من ممل صداش میزدم بقیه بچه ها هم ممل ممل گویان باهاش حسابی گرم میگرفتن اما اون همه رو به فامیل صدا میزد به طور میانگین یه 10 سالی از من و بقیه بچه ها کوچیکتر بود من معمولا روزهایی که کار زیاده ظهرها میمونم شرکت و اضافه کاری میکنم اون روز هم شرکت تنها بودم مانتو و مقنعه رو درآورده بودمو با یه شلوارلی و یه تاپ بسیار نازک که بود و نبودش هیچ فرقی نداشت نشسته بودم و داشتم کار میکردم گه گداری هم سری به اینترنت میزدم داشتم ایمیل هامو چک میکردم که دیدم باز این گروه وامونده ی ویوا کلی ایمیل حشری کننده فرستاده از خدا خواسته رفتم به چک کردن ایمیل های سکسی و غرق در عکسهای کس و کون که یهو صدای در شرکت اومد و ممل زودتر از حد معمول اومد تو نمیدونست من شرکتم تنها کاری که تونستم انجام بدم باز کردن یه پنجره ی دیگه روی ایمیل ها بود حالم خیلی بد بود با اون عکسا کلی دگرگون شده بودم تا ممل اومد داخل و من و با اون وضع ریخت و لباس دید جا خورد هول هولکی سلام کرد و از اتاق رفت بیرون منم جواب سلامشو دادم اما خودم و جمع و جور نکردم حالم بد بود و مغزم فرمانهای پلید میداد رفتم تو سالن ممل که دید من خیلی ریلاکس با اون وضع دارم صحبت میکنم آروم و عادی جوابم رو میداد بعد گفت ببخشید سیستمتون وی پی ان داره که من فیس بوکمو چک کنم گفتم آره بیا نشست پشت سیستم منم بالای سرش بودم مثلا میخواستم پنجره های اضافه رو ببندم که عکس کس های اچ دی اومد روی صفحه یکم مکس کردم طوری بالای سرش ایستاده بودم که چاک سینه هام نزدیک سرش بود تا چشمش به کسها افتاد اومد طبیعیش کنه با مسخره یه اوفی گفت و یه خنده ای کرد همونجا گفتم چیه دوست داری خندید چیزی نگفت گفتم عکسشو بیشتر دوست داری یا واقعیشو با خنده گفت اگه خدا نصیب کنه واقعیشو بدمون نمیاد ببینیم گفتم یعنی تا به حال ندیدی مگه دوست دختر نداری گفت دارم اما رابطه ها مون خیلی کمرنگه نشستم کنارش گفتم شاید تو بلد نیستی پر رنگش کنی برگشت یه نگاه طولانی بهم انداخت و گفت خوبم بلدم گفتم مثلا میشینی کنار دوست دخترت چکار می کنی گفت ای باباااااا خانم مهندس شما هم چه سوالای سخت سختی از آدم میپرسید گفتم بیچاره هرچی میگم برای خودته باید پرو باشی زرنگ باشی دخترا از پسرای جسور خوششون میاد کامل به سمت من چرخیده بود و مثل یه بچه ی حرف گوش کن داشت گوش میکرد گفت خوب یعنی چی یعنی چکار کنم بلند شدم پاهامو باز کردم و نشستم رو پاهاش و دستم و دور گردنش حلقه زدم و گفتم اینطوری که من تو رو غافلگیر کردم غافلگیرش کن بعد صورتمو بردم جلو لبهامو تا نزدیکی لبهاش بردم و وقتی خیلی نزدیک به لبهاش نگه داشتم منتظر یه عکس العمل از سمت اون بودم یه کم مکث کرد و آروم لباشو روی لبهام فشار داد منم از خدا خواسته سرشو با دو تا دستم گرفتم و شروع کردم به لب گرفتن زبونمو تو دهنش می چرخوندم و اونم حالشو میبرد بعد چند لحظه گفتم تا حالا دستت رو تو شورت دوست دخترت کردی گفت تا حالا جز چاک سینش هیچ جاشو ندیدم فهمیدم طفلک خیلی خجالتی تر از این حرفاست گفتم غصه نخور عزیزم امروز همشو یک جا میبینی دستشو گرفتم بردم تو اتاقی که یه کاناپه ی بزرگ هست دراز کشیدم رو کاناپه و گفتم لباسامو در بیار تاپمو درآورد و بعد هم سوتینمو گفتم هر کار دوست داری میتونی با من بکنی شروع کرد به مالیدن سینه هام کم کم اومد روم و سرشو بین سینه هام تکون میداد و می خوردشون خیلی خوب و با حوصله نوک سینه هامو بین دندونها و زبونش نگه میداشت و باهاشون بازی می کرد منم از روی شلوار کیرشو که احساس میکردم زیاد هم کوچیک نیست میمالوندم دکمه شلوارشو که باز کردم دست کشید و گفت میخوای چکار کنی گفتم همونطور که گفتم آزادی که هر کاری بکنی دوست نداری سکس کامل رو تجربه کنی گفت چرا خانم معلم هرچی شما بگید گفتم پس اول شلوارمو دربیار شلوارم تنگ بود و با شورتم با هم درومدن نمیدونست چکار کنه وقت برای آموزش کامل نبود گفتم سرشو بذار و فشار بده کسم خیسه خیس بود شلوارشو که درآوردم یه کیر بزرگ و شق شده دیدم گفتم تو با این کیر بزرگ و خوشگلت چطور تا حالا دوام آوردی با دستم کیرشو گرفتم و سرش رو به سمت کسم هدایت کردم و با فشار دادن اون منم کمرم رو بالا آوردم و کیرش کامل رفت تو آهی کشیدم و اونم یک وااااااای گفت که گفتم الان ارضا میشه گفت چه باحاله انقدر تنگه کیرم به زور توش تکون میخوره گفتم هم کس من تنگه هم کیر تو کلفته محکم بزن با خنده گفت چششششم و شروع کرد به تلمبه زدن منم خودم رو با حرکتهای اون عقب جلو میکردم یه پنج شیش دقیقه ای تلمبه زد که گفت آبمو چکار کنم گفتم بریز تو قرص میخورم هنوز حرفم تمام نشده بود که دیدم تلمبه زدنشو تندتر کرد و با آآآآآآآهی که کشید کس منم داغ شد و افتاد روم بلند شد تا خودشو جمع و جور کنه رو خودم نگهش داشتم و گفتم صبر کن من هنوز ارضا نشدم با یه حالتی که مثلا خجالتم میکشید گفت راستش منم باز میخوام بلند شدیم و پوزیشنمونو عوض کردیم گفتم بلند شو ایستاد منم نشستم کیرش دقیقا جلوی دهنم بود شروع کردم به خوردن هی میگفت وااااای چقدر خوبه چقدر خوب میخوری و سر منو میگرفت و فشار میداد به کی
C’était moi qui mangeais mon sexe avec avidité et désirait le manger.Il a dit qu’il entrait.J’ai dit que j’étais couchée et j’ai ouvert mes jambes et je me suis couché, puis j'ai commencé à me lécher et à manger. J'aime manger ses seins avec ma main sur mon poignet, elle a baissé, maintenant sa tête est entre mes pattes et j'appuie sa tête avec ses deux mains pour abaisser sa langue sur ma fente et son regard de haut en bas, ivre et suspendu à moi. Je m'enveloppais et je le regardais, et ça allait si vite et si bien que j'ai tellement mangé. Tout à coup, mon corps était engourdi et j'étais convaincu qu'il mangeait encore, mais je voulais le plonger de nouveau dans mon corps, surtout quand l'arôme avait disparu. J'étais tellement anéanti par ce que j'écrivais. Tous les hommes avec qui je me trouvais maintenant, je voulais lui donner un sifflet et imbiber une main que je tapais avec une autre main chuchotée, j’ouvris de nouveau brièvement les jambes et attrapai Melmil avec ma main, qui me poussa ainsi, et ainsi de suite. Je pompais mon mamelon dans mon doigt et nous soupirions et oh ˆ باز تلمبه زدنشو تندتر کرد و بدون اینکه چیزی بگه آبش رو کامل ریخت تو کسم خیلی خوب بود هردومون تو فضا بودیم از اون روز تا وقتی که ممل رفت سربازی هفته ای یک بار با هم قرار میزاشتیم و یه حال اساسی به همدیگه میدادیم نوشته

Date: Juillet 18, 2018

Soyez sympa! Laissez un commentaire

Votre adresse email n'apparaitra pas. Les champs obligatoires sont marqués *