دانلود

Jeune et belle milf

0 vues
0%

6 Je fais un résumé de film sexy quand je le supprime quelque part

Sa qualité médiocre, mais j’espère pouvoir écrire cette partie et désolée, c’est long.

Devenir un roi qui n'avait pas presque Ahmad et hors de mon esprit

Je n’aimais pas du tout quand je voulais commencer ma vie avec Coney, mais je pensais à ses pensées, surtout à mon fiancé.

Il m'a traité comme une princesse, très bon et rapide

Ahmed était prêt à m'appeler, pleurant et implorant ma nomination, mais je ne l'accepterais pas.

C'était dur pour moi, mon maquillage était fait le jour de mon mariage

Et Wahid (ma fiancée) est venue à l'horloge 5, m'a suivie jusqu'à 7 à l'Atelier puis au 7 Hall, a ouvert la voiture, s'est levée et nous avons fait l'amour,

La première façon 4 que nous avons eu Vahid parlait de sexe iranien

میخندیدم اتفاقی سرمو برگردوندم به سمت راست خودم وای چی میدیدم یخ کردم خنده رو لبم خشک شد احمد کنارم بود داشت نگاه میکرد تو چشاش اشک بود اعصابم خرد شد بغض داشت خفم میکرد ای خدا این چه تقدیریه؟ اگه قسمت هم نبودیم چرا سر راه همدیگه قرارمون دادی؟ رفتیم آتلیه و باغ و اینجور جاها واسه عکس و فیلم ، بالاخره رفتیم تالار، زمان خوندن خطبه عقد شد باخودم میگفتم رها مطمئنی این میتونه خوشبختت کنه؟ اگه نمیخوای بگو نه یهو با اشاره وحید که به پهلوم زد به خودم اومدم ،حاج آقا گفت عروس خانم بار آخره ها وکیلم ؟؟ با اجازه پدر و مادرم و بزرگترا بله با مهریه 1368 سکه بهار آزادی زنش شدم ،صدای سوت و جیغ و داد مهمونا بلند شد و حاج آقا رفت و مراسم روال خودشو ادامه داد،همش تو فکر بودم چقد مراسم برام سخت و عذاب آور بود ولی محکوم به تحملش بودم ساعت حدودای یک بود که از تالار اومدیم که بریم خونه قبلش تو شهر دور زدیم وقتی رفتیم بالا کل مهمونای دو طرف اومدن خونمون و بعد یک ساعت زدن و رقصیدن خداحافظی کردن و رفتن وحید هم اومد تو جمع جلو پام زانو زد و دستمو گرفت و بوسید و تعظیم کرد و رفت فامیلامون داشتن سکته میکردن فکر میکردن رها دیگه داره از خوشبختی میمیره که این پسره با 2 متر قد اینجور جلوش زانو زد،بالاخره مهمونای ما هم رفتن و منم رفتم وسایلامو جمع کنم فردا باید میرفتم دانشگاه ، فرداش ساعت 9 وحید اومد دنبالم ازهمون روز چهره واقعیشو نشون داد وحید اون چیزی که قبلا نشون میداد نبود و اصلا منو دوست نداشت و فقط فکر کرده بود بابای من یه آدمه خیلی پولداریه که اومده بود خواستگاریم بدبختیای من شروع شد جوری با حرف زخم زبون میزد که از صد تا شکنجه بدتر بود کلا با هم قهر بودیم فقط هفته ای یه بار میومدم خونه میومد دنبالم میرفتیم بیرون ادای آدمای خوشبختو بازی میکردیم که خودمونم باورمون نمیشد که چقد مشکل داریم اصلا زندگی بر وفق مراد نبود هر شب قبل خواب باید یک ساعت گریه میکردم تا خوابم ببره چند بار خواستم خودکشی کنم و خودمو راحت کنم ولی جراتشو نداشتم یه شب که تو خوابگاه بودمو کلی از دست وحید گریه کرده بودم احمد زنگ زد با عصبانیت گفتم چرا زنگ زدی گفت عاشقتم دوریت واسم سخته عذابه– آخه چرا دروغ میگی تو اگه عاشق بودی بی خیال عشقت نمی شدی – رها از زندگیت راضی نیستی؟- چرا خیلی راضیم خوشبختی داره خفم میکنه باید ببینی تا بفهمی اصلا به تو هیچ ربطی نداره که من خوشبختم یا نیستم ولی اگه احساس میکنی که خوشبخت نیستم تنها دلیلش تو هستی ، اینو گفتم و گوشی رو با حرص قطع کردم ،اونم دیگه زنگ نزد ،40 روز از نامزدیم میگذشت تقریبا خونوادم هم فهمیده بودن از زندگیم راضی نیستم و تموم کارامون فیلمه و از تو دارم داغون میشم ولی وقتی بهم میگفتن با انکار من مواجه میشدن نمیخواستم با طلاق گرفتن آبرو خونوادم بره و انگشت نما بشیم ،تا اینکه یه روز از خونه بهم زنگ زدن و گفتن پاشو بیا داداشم با زن و پسرش از شیراز اومده بودن و میخواست همگی بریم باغ و خوش بگذرونیم منم قبول کردم و به وحید هم زنگ زدم و دعوتش کردم با اکراه قبول کرد وگفت که میاد، فرداش رفتم خونه و وحید هم اومد به جز خونواده خودمون و داداشم و خواهرم خونواده عموهام هم بودن ،همه جمع شدیم ورفتیم بعد یه ساعت که وسایلارو پیاده کردیم قرار شد جوونا با هم برن کوه و بابا مامانا وایسن غذا رو درست کنن همه جونا جز داداشم رفتیم کوه بعد دو ساعتی برگشتیم همه خسته بودیم هر کی یه طرف ولو بود دیدم خونوادم (بابا، مامان،خواهرم و شوهرش و داداشم و زنش)دارن باهم صحبت میکنن و بین حرفاشون یه نگاه به من و یه نگاه به وحید میندازن ،بهشون مشکوک شدم و سریع رفتم پیششون تا منو دیدن بحثو عوض کردن منم گفتم قضیه چیه چرا من اومدم حرفتونو خوردین بگید ببینم گفتن که نه چیزی نبوده منم دیدم دوست ندارن بگم خودمو بی خیال نشون دادم و رفتم با برادرزاده خواهرزاده هام بازی کردن بعد چند دقیقه که دیدم پخش شدن سریع رفتم به زنداداشم گفتم قضیه چی بود چی شده چی میگفتین گفت هیچی بابا چیز خاصی نشده کلی بهش گیر دادم تا بالاخره مجبور شد بهم بگه – رها ببین من بهت میگم ولی شتر دیدی ندیدیا نگی از من شنیدی ok ؟ – باشه بابا بگو جون به لبم کردی – رها وقتی ما رفتیم کوه داداشت میره از تو داشبورد ماشین وحید سی دی ورداره که اونجا پایپ و شیشه پیدا میکنه – خب پایپ و شیشه چیه؟- ای بابا چقد تو گیجی همون شیشه که موادمخدره پایپ هم وسیله ای هست که باهاش شیشه میکشن – وای نه دروغ میگی – تابلو نکنیا بدبخت بشم گفتن بهت نگم – ازش تشکر کردم و رفتم یه گوشه نشستم، وای خدا این یعنی چی الان باید خوشحال باشم یا ناراحت؟ از طرفی دارم از این زندگی کوفتی راحت میشم از طرفی هم طلاق وای نه طلاق یعنی تا چند سال حرف من نقل و نبات مجلس مردم بودن یعنی بدبختی دوباره یعنی هزار تا چیز دیگه وای خدا بکش و راحتم کن دیگه نمی خوام تو این زندگی باشم داشتم تو دلم با خدا حرف میزدمو اشک میریختم که یهو یه دستی رو شونم اومد نگاه کردم آبجیم بود کنارم نشست – بیخیال رها غصه نخور درست میشه حتما یه مصلحتی تو کار خدا هست – کاشکی میفهمیدم مصلحت این بدبختیایی که داشتم چیه ؟ – بی خیال پاشو بریم غذا بخوریم بابا اعصابش خرده حوصله نمیکنه وایسه امروزمونم بهم خورد – نه آبجی جون امروزمونو وحید مثل زندگی من بهم زد ، رفتیم نشستیم غذا خوردیمو برخلاف همیشه که تا آخر شب اونجا میموندیم زود جمع شدیم رفتیم خونه هر کی بین راه جدا شد و رفت خونش و موند خونواده خودمون ، وقتی رسیدیم بابام و داداشم و شوهر خواهرم موندن پایین و بقیه هم رفتیم بالا ولی همه پشت پنجره بودیم و به صحبتای اونا نگاه میکردیم ، وحید مثل مرغ سرکنده آروم و قرار نداشت و همش دستشو تکون میداد بالاخره داداشام و بابام اومدن تو و شوهر خواهرم موند باهاش صحبت کرد و بعد چند دقیقه اومد و گفت که وحید گفته زنمه طلاقش نمیدم پایپ و شیشه هم مال دوستش بوده که تو ماشین این جا مونده ، بابامم بهم گفت اگه زنگ زد جوابشو نده میدونم از اینکه نامزدته اصلا راضی نیستی تو خیالت راحت باشه خودم طلاقتو میگرم، فردا رفتیم درخواست دادیم و وکیل گرفتیم و من رفتم دانشگاه یه هفته بعد زنگ زدن گفتن بیا واسه آزمایش حاملگی و گواهی بکارت ،رفتم گواهی گرفتم و آزمایشم دادم و دو روز بعد طلاق گرفتم همه مهریمو بخشیدم و کل طلاهامو دادم و خرج مراسم عقد رو هم بابام بهش داده بود که راضی به طلاق شده بود ،شبی که طلاق گرفتم آخرای شب طبق روال دوران نامزدیم داشتم اشک میریختیم و از خدا حکمتشو می پرسیدم که گوشیم زنگ خورد شماره احمد بود قلبم به تپش افتاد یعنی جوابشو بدم یا ندم تو دودلی بودم که دیدم الان که آزادم و خیانتی هم در بین نیست پس جوابشو میدم چون هنوزم دیوانه وار دوسش داشتم – الو سلام –سلام رهای من حالت خوبه؟ – مرسی خوبم تو خوبی؟- خوبم خیلی خوبم اصلا عالیم وقتی میبینم رها جونم مثل یه گنجشکی که از قفس رها شده آزاده خیلی خوشحالم، از تعجب داشتم شاخ درمیاوردم یعنی این از کجا میدونست؟ – چطور فهمیدی که طلاق گرفتم ؟- یکی از دوستای مشترک من و وحید داشت حرفتو میزد شنیدم وحید همه جا میگه بهش خیانت کردی و طلاقت داده- از تعجب داشتم شاخ درمیاوردم – واقعا جدی میگی ؟- آره بخدا- نظر تو چیه؟ – من حتی اگه تورو لخت تو بغل یکی دیگه ببینم اونقد بهت اعتماد دارم که بهت شک نکنم – مرسی – خواهش عزیز دلم خیلی خوشحالم که بازم مال خودم شدی- از کجا اینقد مطمئنی؟- منظورت چیه رها؟!!!

Date: Juillet 6, 2019
Acteurs: ambre cox
Super film étranger Mon maquillage Expérience Mon expérience Coïncident Nous tous Mal Confiance Ses nerfs Mes nerfs Al-Omali Examen Aujourd'hui Aujourd'hui Je l'espère Sélection Attendre Nous sommes ici C'est ça Comme ça Cette fois Mon papa Par moi même Enfin Crois moi Excusez moi Je pardonne Manger Misérable La misère Misérable Misérable Mauvaise fille Neveu Au contraire Laisse moi partir Reviens Je suis revenu Nous sommes revenus Plus vieux Allons J'écris Viens J'ai demandé Grosse posture Garçon Porno C'est riche Devant eux Hallard Merci Environ Sa place Oser Assis Pute Répondez La grossesse À propos Leurs mots Bonjour Je suis devenu comptable La sagesse Au revoir Dortoir Matchmaking Nous te voulons Je voulais Neveu Sa soeur Ma soeur Suicide Nous-mêmes Moi-même Nous avons mangé Tu as mangé Bonne chance Bonne chance Bonne chance Bonne chance Le bonheur Heureux Je suis content Jolie Notre sang Votre famille Sa famille Ma famille La famille Rue Trahison Mon frère Ton père Mon frère Je l'ai donné histoire Tableau de bord Université Les filles Demande Je l'ai eu Entre Suis moi Deux fois Encore Les amis Les amis Fou Notre interface Nous sommes arrivés Aller Danser Jours Enfin Sa prison Prisonnier Sa prison Je suis en prison Ta vie Sa vie Ma vie Ma vie Tomber enceinte Enfin Je suis sur mon chemin Déprimant Grosse poitrine Le roi Parler D'or Mon or Long Je t'aime Doom - La colère Oncle Notre famille Oublie Compris Tu comprends Film sexy Notre place Caramon Gros cul Sa qualité Nous l'avons Moineau Écoute Les voitures Les voitures Maman Ma mère Je suis désolé Désolé Velours Modèle Son PDG Expédient Bien sûr Tu veux dire Je veux dire Mehrimo Les fêtards Fête Des hyperliens Je vois Peut Je riais Il voulait Je veux Il mange J'ai mangé Je voudrais Il savait Je sais Tu sais Je vois J'allais Aller Nous allions J'ai versé Nous avons versé Tableau J'ai compris Tu as un jour A fait notre travail Je voudrais Ils ont fait Nous avons fait Je passais par C'était fini Je disais: Ils ont dit Vous avez dit Miolph Je reste Nous restons Il meurt Ne pas gaspiller Je venais Bouleversé Votre candidat Mon fiancé Nous sommes fiancés Notre fiancé Nous n'étions pas Pas mangé Je n'ai pas Vous n'avez pas Nidia Je n'ai pas lâché Nous nous sommes assis Tu n'as pas compris Je ne pouvais pas Ils ne pouvaient pas Vous ne pouvez pas Je ne voulais pas Je ne veux pas Tu ne veux pas Ça n'a pas Je ne sais pas Je ne sais pas Je ne voudrais pas Ça ne Je n'ai pas Enfin Je ne suis pas tombé Ensemble L'autre Jamais C'est vrai Effrayer moi Attendre À propos Et nous sommes allés Vesilaro Vesilamu J'ai fini

Soyez sympa! Laissez un commentaire

Votre adresse email n'apparaitra pas. Les champs obligatoires sont marqués *