L'histoire de 7 que j'ai écrite est aussi sexy que possible il y a un mois
Je vis dans une famille assez aisée et culturellement normale et j'ai deux soeurs plus âgées qu'une.
J'ai moi-même un roi, ma sœur aînée s'appelle Niusha 3 et ma sœur cadette, 1.
Connie Tren et Negar, un an et demi de plus que moi, s'appellent Negar et ne se sont pas beaucoup aimées depuis l'enfance.
Et bien, les combats de Nima et Negar sont célèbres depuis notre enfance
C'était peut-être parce que le bureau de poste était si proche de nous que nous ne pouvions pas nous entendre.
Je pense que Kos ne m'aime pas beaucoup
Je n'ai rien à voir avec cela. La vérité de mon histoire commence par le fait que le photographe a été accepté après plusieurs années 1 après l'examen d'entrée à l'université.
C’était le poisson avec lequel je suis allé à l’université mais plus de relations sexuelles avec l’Iran
Mes camarades de classe n’avaient aucune expérience sexuelle, j’ai regardé la plupart des super-films et je me suis amusée, mais avant d’aller à l’université, j’étais sûre qu’elle avait beaucoup de sexe, elle était célèbre dans notre famille. Elle était belle et elle avait beaucoup de voeux, mais papa n'était pas content de se marier et elle pensait que tout était fini. Le corps de Rufermy avait retrouvé du temps avec le temps car il était aussi un cycliste professionnel Il a pédalé pendant 6 mois pour le Club… Téhéran, mais il n'a pas continué pour que son corps ne se détériore pas. J'avais en quelque sorte changé ma vision de lui, et souvent quand j'étais bouleversé, j'aimais passer du temps avec Negar. De toute façon, il avait un beau visage et ce corps unique, il provoquait tout le monde, et surtout, il provoquait Je pouvais le voir tous les jours à la maison et nous dormions dans la même pièce. Papa a vendu notre sang à 3 il y a quelques années et, lorsque nous nous sommes mariés, nous avons acheté une maison de deux chambres. Très tôt, Negar a accepté à contrecœur de dormir dans une chambre avec moi, mais nous étions tous les deux habitués. Mais après tout ce temps, j'étais tombée amoureuse l'une de l'autre et j'étais de plus en plus excitée de coucher avec elle tous les soirs. Summary est allé au collège et a commencé à fréquenter Yashash avec une fille nommée Sama qui vivait dans notre rue et qui était une jolie fille bien élevée. Tiki n’était pas plus âgée qu’elle et elle avait un chien laineux. En un mot, l'amitié de Sama devenait de plus en plus étroite et le nombre de ses déplacements chez nous augmentait, et elle était restée devant l'ordinateur pendant des jours. Ils ont fait les courses pour un garçon, comme ils l'avaient promis. En tout cas, ils luttaient pendant un certain temps, sans même regarder mon fils, car ils étaient allés partout si souvent. Cette amitié a duré jusqu'au jour où, lorsque je suis rentré de l'université, j'ai vu une scène fantastique de destruction dans notre sang. Ce jour-là, mon père et ma mère étaient sortis de la maison. Je suis rentré dans la maison et je me suis dirigé vers notre chambre, mais juste au moment où j'allais ouvrir la porte, j'ai entendu une voix derrière la porte qui disait: "C'est plus calme. Ça fait mal." Je montai à l'étage et apportai une des chaises à la table de la cuisine puis partis et vis monter oui et ma belle soeur était assise à l'arrière de son lit et Samma mangeait une grosse carotte. J'ai attrapé mon téléphone portable et j'ai commencé à filmer par la fenêtre supérieure du film. Je l'ai manqué en premier, mais ensuite mes hanches ont été touchées. En tout cas, il m'a été facile d'aider mon adoucisseur. Je me suis cassé le fond du cul de ma soeur. Nerges a commencé à pomper après cela, et peut-être à propos de 10 minutes de carottes encore plus épaisses et plus longues que ma bite. Plus tard, le photographe qui l'accompagnait était satisfait et le tour de Sama toléré, et la carotte tolérante n'avait pas le droit de supplier le photographe, mais seulement avec son doigt, sa carotte et son visage. Sama dit: "Eh bien, elle était tellement meilleure que Kier, j'aime bien m'amuser avec toi. Je veux toujours te poursuivre. Après quelques promenades dans la salle de bain. Non, je ne suis pas sorti, c'était très irritant que Sama et ma sœur fussent lesbiennes et comme le cul de Negar était si intense, je suis sorti dans la rue pendant une heure, je suis rentré chez moi et j'ai ouvert la porte avec bruit. Je me suis levé et je suis allé dans la chambre, j'ai ouvert la porte et j'ai vu le photographe assis derrière l'ordinateur, je lui ai dit bonjour et je suis allé me changer. "Mamina va aujourd'hui avec Niyusha et Farhad Ina (le mari de ma sœur aînée) à la villa de Mahmoud (notre beau-père à Chalus). گفتن امشب و فردا شب نمیان.غذا هم واسه این دو روز گذاشتن.نمیخواد نگران شکمت باشی.»سرم را تکان دادم.این که امشب با خواهر جندم تنها بودم و به یاد آوردن صحنه هایی که از لز توپ این دو تا خوشکل که مثل ستاره فیلم سکسی بودند دیده بودم،مدام تحریکم می کرد.خیلی دوست داشتم با نگار سکس کنم و خب امشب باید هر طوری شده بود این کار شو می ساختم و می کردمش .گذشت تا اینکه ساعت حدود 8 شب شد و من داشتم پای اینترنت عکس دانلود می کردم.نگار هم روی تختش نشسته بود و داشت آهنگ گوش میکرد.منتظر فرصتی بودم تا اینکه توی یکی از سایتها یه عکس هات از گروه تاتو دیدم که داشتن با هم لب می گرفتن.من یه کلکسیون کامل از عکس های تاتو توی کامپیوتر داشتم و خب رفتم سراغ اونها و این رو هم بهشون اضافه کردم و بدون مقدمه برگشتم سمت نگارو و گفتم : «نگار این گروه تاتو رو آهنگاشو گوش می کنی؟»نگار گفت:«اره.بدم نمیاد.مخصوصا از اون مو قرمزه عشق من خیلی خوشم میاد.»خندیدم و گفتم:«کلی عکس ازشون دارم.میخوای ببینی؟»نگارم سرش رو تکون داد و به سمت من اومد.من هم فولدر مربوط به عکس های تاتو رو باز کردم تا خودش بیاد ببینه.توی اون فولدر پر بود از عکس های سکسی گروه تاتو توی موقعیت های مختلف و عکس های بدون سوتین اونها.خودم رو عقب کشیدم تا پشت صندلی بشینه.اون هم نشست و شروع کرد و اولین عکس در حال لب گرفتن اونا رو دید.من هم پشت سرش وایساده بودم و نگاه می کردم.بعد هم یکی یکی عکسا رو دید و به عکسای سکسیشون رسید و مطمئن بودم حشرش زده بالا چون هیچ وقت پیش نیومده بود که من حتی یه عکس نیمه سکسی به نگار نشون بدم چه برسه به این عکسا.نوک سینه های که چون میخواست بخوابه سوتین هم نبسته بود کاملا سیخ شده بود و از زیر تی شرتش معلوم بود.مطمئن بودم الان خیلی حشری هست چون دیگه صدای نفس هاش رو هم میتونستم بشنوم بهم گفت نیما اینارو از کجا اوردی یه حال طلبت.عکس ها تموم شد ولی هنوز به عکس آخری خیره شده بود و هیچ حرکتی نمی کرد.شاید منتظر بود تا من یه حرکتی بکنم.من هم کمی فکر کردم و بالاخره خیلی آروم دستم رو روی کتف های نگار گذاشتم که به محض انجام این کار هم دستاش رو روی دستام گذاشت و صندلی رو به طرف من چرخوند و زل زد توی چشمام.میتونستم حشریت رو توی چشماش ببینم.تو دلم گفتم بلخر موقیتش پیش امد چرا من نکنمش من کمتر از اون هویج ودوست پسراشم درنگ نکردم و دستم رو زیر کمرش بردم و بقلش کردم و گفتم الان بدهیتو بده همه چی مبهم بود گیج گیج بودم مست مست , مست کردن خواهره خوشکلم داشتم دیونه میشدم از روی صندلی بلندش کردم و بعد روی تخت خودم گذاشتمش.نگار حالا چشماشو بسته بود و صورت قشنگش بیشتر منو تحریک می کرد.روش خوابیدم و لب هام رو روی لب هاش گذاشتم و شروع کردیم به خوردن لب های همدیگه.خیلی آروم دستام رو پایین بردم و تی شرتش رو در آوردم و حالا دو تا سینه ی برنزه رنگ بزرگ و باد کرده جلوی چشمام بودن.هنوز هیچ کدوم از ما هیچ حرفی نزده بود.خیلی آروم سر یکی از سینه هاش رو توی دهنم کردم که یهو بلند داد کشید داری چه غلطی میکنی من خواهرتم اشغال .به کارم ادامه دادم و یهو نگار یه آه حشری کننده ی با اون یکی سینش هم بازی کردم.زبونم رو از چاک سینه هاش کشیدم و دور نافش چرخوندم و همین موقع با دستام شلوارش رو آروم گفتم و با شرت زیر با هم تا ته کشیدم پایین و از پاش در آوردم و حالا رون های گوشتی و برنزه ی خواهرم جلوی چشمام بود و یک کس بدون موی تنگ بین رون هاش بود.پاهاش رو باز کردم و خیلی آروم زبونم رو بین چاک کسش گذاشتم و از پایین تا بالا با فشار کشیدم که این بار نگار یه آه بلند تر کشید که بیشتر منو حشری کرد.حالا دیگه با سر روی کسش بودم و زبونم رو تا نصفه توی کسش می کردم و در می آوردم.توی همین مدت شلوارم رو در آوردم و به حالت 69 روی نگار نشستم و به خوردن کسش ادامه دادم و سعی کردم کیرم رو به دهنش نزدیک کنم تا اونم کیرم رو بخوره که خب اول با نوک زبونش به سر کیرم میزد که وقت با شدت بیشتری کسش رو خوردم اون هم کیرم رو تا ته کرده بود توی دهنش و داشت برام ساک میزد.چند ثانیه گذشت تا اینکه بدن نگار به لرزه افتاد و ارضا شد و آبش روی تخت ریخت.کیرم رو از دهنش در آوردم و برگشتم و روش خوابیدم و در گوشش گفتم:«چطور بود ؟» لبخندی زد و گفت:«عالی بود داداش.»چند دقیقه ای روی هم بودیم و داشتیم از هم لب می گرفتیم و نگار دوباره حشری شده بود تا اینکه کنار گوش من گفت:«میتونم یه چیزی ازت بخوام؟»با مهربونی توی گوشش گفتم:«هر چیزی بخوای گوش می کنم عزیزم.»نگار هم گفت:«میخوام امشب منو بکنی.»خندیدم و یه لب کوچیک ازش گرفتم و گفتم:«هر چی تو بخوای عشقم.برگرد گلم.»نگار هم برگشت و کون قشنگ و خوش حالتش رو به طرف من گرفت.از روی میز توالت کرم نرم کنندم رو برداشتم و در کونش مالیدم و کیرم رو هم چرب کردم.دور سوراخ کون ش باز بود و اون هویج و سما جون حسابی کار خودش رو کرده بود.خیلی آروم کیرم رو روی سوراخ کونش گذاشتم و یواش فشار دادم.سر کیرم خیلی راحت رفت تو ولی نگار یه آه از روی حشریت کشید.با کف دستام روی کپل های کونش میزدم و کیرم رو بیشتر و بیشتر توی کونش می کردم.سوراخ کونش گشاد گشاد شده بود و کیرم تا ته کونش رفت تو.یه کم صبر کردم و شروع کردم به تلمبه زدن.نگار هم حشریتش بالا زده بود و مدام آه و اوه می کرد و می گفت:«محکم تر منو بکن عشقم.داداش کوچیکم نیما جونم منو یه جوری بکن که پاره بشم.میخوام کونم رو جر بدی.»منم به حرفش گوش می کردم و کیر نه چندان کوچیکم رو کاملا در میاوردم و با شدت میکردم تو کونش.تلمبه هام سنگین تر میشد و آه و اوه و جیغ و داد نگار هم بلند تر میشد تا اینکه اون ارضا شد و منم چند ثانیه بعد از اون ارضا شدم و آبم رو توی کونش خالی کردم.هر دومون روی هم افتادیم نگار گفت خیلی خوب بود بجاش هر کاری بخوای واست میکنم منم گفتم می خوام تو دوستت سما رو با هم بکنم نگار هم بدون هیچ حرفی در جواب من بلند شد و موبایلشو برداشت وزنگ زد به سما و گفت:« امشب بیا خونه ما به مامانت بگو من امشب تنهام و بگو میخوای پیش من بخوابی.زود خودتو برسون خونمون.»بعد هم دوباره برگشت روی تخت پیش من و کنارم خوابید و لبش رو روی لبهام گذاشت و بعدش گفت:«نیما.امشب باید تا صبح من و سما رو بکنی داداشی. Alors voici Samma. "J'ai pris une autre bouche et dit:" D'accord bébé. Le Negro nu est allé rapidement à la porte et ne savait pas quoi faire, mais il m'a fallu quelques minutes pour entrer dans la pièce.J'étais toujours allongé sur le canapé lorsqu'un Negro nu est entré dans la pièce nue. Une peau blanche comme la neige. Nous ne pouvions pas la regarder en premier. Je n’ai même pas dit ce que Negar avait dit à Sama: "Nima a promis de nous embarrasser ce soir. J'ai eu plus de bourrage et je suis allé à Sama et me suis tenu devant lui et a dit: "Quelqu'un comme moi ce soir." Puis j'ai attrapé Sama et l'ai jeté sur le lit et rapidement attrapé la boîte de crème. Bientôt Samma Vangar était occupée avec son doigt et a pris son cul de mon côté.Je suis allé me coucher et ma bite était à nouveau trempée avec deux visages mignons et nus. Et oh Negar s'est levé. Il était tellement en colère qu'il m'a demandé de prendre ma bite et de le faire dans la chatte de Sama. Comme une insulte, il a dit: "La sœur de Nima. Donne-moi. Fais-moi un crime!" Cul J'ai poussé ma sœur vers l'avant et ai embrassé ma tête sur le trou de Sama qui était assis derrière moi et avec une légère poussée, j'étais à mi-chemin du cul de Sama, puis lentement je me suis levée jusqu'à ce que je commence à pomper Sama était beaucoup plus serré qu'un kangourou. Dans le même état d'humour, j'ai dit à Negar: "Pourquoi Kama Samaaa est-elle plus serrée que toi, chérie?" Mes coups de culs te viennent tous les jours devant toi, et aujourd'hui tu l'as finalement fait et maintenant tu les as. Je sanglotais! "Negar était assis sous Sama et Sama me donnait des fesses en même temps. C'est à ce moment-là que le leader a poussé son cul et lui a dit: "Arrête. Tu ne vas pas me tuer le cul. Fais-toi botter le cul! Dépêche-toi!" Dit Sama à Sama avec surprise. Sama a dit: "Oui!" Negar hocha la tête et dit: "Si vous voulez battre le rideau de ma sœur, vous devez aussi frapper mon rideau. Je veux vous rendre justice." J'ai été surpris par les mots des deux filles. Je les étreignais. Je dormais sur le ventre. Mon estomac était infiniment élevé. J'ai dit: "Lequel de vous deux veut être ma femme en premier? À qui devrais-je blâmer en premier?" Déchire mon amour. »Je me dirige vers le trou au fond que personne ne regarde Je suis allé mettre ma crème devant lui. J'avais un bon sentiment et maintenant ma sœur était dans une situation difficile. Dès que mon karma est entré, Negar a dit: "Mon amour est ici, dépêche-toi. Mange les lèvres, je n'ai pas attendu et j'ai pressé ma crème en un instant et la violette a crié et elle s'est calmée. J'ai commencé à attendre, j'ai commencé à pomper et maintenant les cris de l'humanité criaient au lieu de soupirer. J'ai avalé ma crème et arrêté Sam. Il a fait un pas en avant et a fait un pas supplémentaire jusqu'à ce qu'il aille jusqu'au fond: alors que je buvais, j'ai apporté la crème à ma sœur une fois, j'ai versé du sang sur l'infirmière et une fois sous la douche et les deux ont été gravement touchés. La joie de crier et de soupirer et de vouloir me mettre plus de pression.J'ai continué à travailler pendant quelques minutes jusqu'à ce que l'eau descende et que j'éclabousse le jus dans l'embout buccal qui nous avait été couché et qu'ils étaient satisfaits. Nous trois étions fatigués de nous asseoir sur mon lit et nous soupirions. Negar disait: "Je suis épuisée. Tu es tellement épuisée" et tu es devenue une femme mariée, et je ne savais même pas ce qui se passait, Gig et Meng. La dernière fois que j'étais vraiment parti, c'était de me lever le matin à 12. Nous avions des relations sexuelles pendant trois longues semaines chaque semaine jusqu'à ce que Sama cousue son pantalon et que personne d'autre ne me donne le coup de feu, mais Negar voulait que je le fasse presque une nuit et je ne pouvais pas atteindre la plus belle et belle poitrine. La plupart des soeurs maigres au monde.J'ai sauté quelques mois de pêche ensemble et ai passé du temps dans la piscine jusqu'à ce que Sam soit rapidement sortie et soit tombée enceinte. Mais au bout d’un moment, Sama rompit sa relation avec Negar et je ne pouvais plus le dire. J'ai toujours eu quelqu'un sur la tête quand elle était partie.
