وقتی اروم و با حوصله دکمه های لباسم رو باز میکرد نفسم به شماره افتاده بود مانتوی کوفتی مدرسه رو از تنم در آورد و در حال لب گرفتن دستشو برد تو سینه هام وقتی سوتینمو داد بالا و سر سینه هامو لمس کرد نتونستم دیگه به لب گرفتن ادامه بدم سرمو بردم عقب و آهی از سر لذت کشیدم آه ه ه آقای افشاری یعنی احسان احسان عزیزم سرش رو توی دستم گرفتم و وقتی سینه هامو میخورد دستمو میبردم لای موهاش با موهاش بازی میکردم و آه میکشیدم خیس شدن شورتمو کاملا احساس میکردم هنوز عادت نکرده بودم این مرد فوق العاده جذابی که حدود بیست سال از من بزرگتر بود رو به اسم کوچیک صدا کنم وقتی تاپمو در اورد و سوتینمو باز کرد روی تخت هلم داد و دستشو برد رو شورتم شورت رو کشید تا بره لای کسم و یکم که درد اودم نالم بلند شد حشری بودم و توی اون ناحیه به شدت حساس چی شد شقایق خانوم دردت گرفت عزیزم الان نازش میکنم بوس میکنم خوب بشه احسان با شهوت تمام حرف میزد شورت و شلوارم رو با هم در آورد و شروع کرد به مالیدن اروم اروم دستشو میبرد توی سوراخم و بیرون میاورد کم مونده بود بهش التماس کنم که تورو خدا منو بکن بعد پشت و روم کرد و سنگینی بدنشو روم حس میکردم نفس های تندی که میکشید و گرمای فوق العادهی بدنش یه چیز نرم و گرم رو پشتم حس کردم و تا اومدم تکون بخورم رفت تو جیغ زدم ولی از سر شهوت باکره نبودم که بخوام از چیزی بترسم ولی اینبار فرق داشت این حس با حس یه پسر دبیرستانی هم سن و سال خودم زمین تا آسمون تفاوت داشت با قدرت کیرشو تو و بیرون میبرد و من فقط جیغ و آه میکشیدم آه احسان تند تر بکن بیشتر وااایی همشو میخوام آه خدا آه صدای نفس نفس زدن هامون کل سرم رو پر کرده بود بعد منو به پشت خوابوند و همینجوری که تو بغلش بودم تلمبه میزد کاملا در اختیارش بودم با دست چپش دست منو گرفته بود و با دست راستش به تخت حایل شده بود تا با قدرت بیشتری فرو کنه چشم تو چشم هم غرق در لذت بودیم اولش روم نمیشد تو چشماش نگاه کنم هرچی باشه اون پدر بهترین دوستم بود اما اینقدر حشری بودم که لبام رو با وقاحت تمام میذاشتم رو لباش زبون گرمشو تو دهنم حس میکردم و بوی عطرش و ریشای زبرش توی همون حال و هوا وقتی توی اوج لذت بودم شروع کرد به مالیدن نقطه جی قبلش هم وقتی بدنش میخورد به قسمت بالایی کسم احساس خیلی خوبی داشت اما انگشتای کلفت و مردونش با ناخن های گرد و کوتاه اونقدر خوب بود که به شدت لرزیدم و ارضا شدم در همون حالات لرزش دستامو پشت گردنش قفل کردم و ازش لب گرفتم آب کسم چنان راه افتاده بود که تختو خیس کرد فکر کنم دیدن من تو اون اوج لذت خیلی براش تحریک کننده بود چون بلافاصله ارضا شد و آبشو ریخت رو شکمم پیرهنش هنوز تنش بود ولی شلوارشو در اورده بود من هم که تازه شهوت از سرم پریده بود یکم از اینکه جلوش لخت بودم خجالت میکشیدم ولی بعد گفتم بیخیال بغلش کردم پرسید حالت خوبه شقایق عاشق لحنی بودم که اسممو صدا میزد گفتم بهتر از همیشه باورم نمیشد این مرد جذاب همسن پدرم باشه پدری که به سختی میشناسم وقتی مادرم رو طلاق داد و دوباره ازدواج کرد خیلی کم میدیدمش و حالا این مرد گفت نمیخوایی برسونمت مدرسه هنوزم وقت هستا به زنگ دوم میرسی گفتم نه میخوام تا جایی که ممکنه اینجا پیش تو باشم سرم رو طوری رو به روش گرفتم که نفسهاش توی صورت بخوره نفس های خوشبویی که یکم بوی سیگار وینستون میداد و چشمامو بستم وقتی چشمامو باز کردم دیدم احسان همونجوری کنار من خوابیده و صداهایی از آشپزخونه میاد آشپزخونه کنار اتاق خواب احسان و زنش بود احتمالا لیلا خانم بود که مادر نازنین یعنی بهترین دوست من بود از ترسم لباسام رو تو ده ثانیه پوشیدم و احسان رو اروم بیدار کردم اما مشکل اینجا بود که اینموقع بودن توی اتاق خواب با اقای افشاری رو چطوری به مهمان نا خونده توضیح بدیم ادامه دارد نوشته
0 views
Date: May 1, 2022