Rape hezkirina amir

0 views
0%

Hi, Ev tiştê herî xerab e ku di jiyana min de çêbû. Armanca min e ku ev nivîsîn, da ku ez ji hevalên xwe hez bikim ku çîroka tiştên ku hûn bi min re bixwînin.
من دریا هستم 21 سالمه دانشجوی صنایعم.یه داداش دارم 10 سالشه بابام کارمنده مامانم معلم.از وقتی دبیرستان بودم یه پسری به اسم امیر(مستعار) همش دنبالم بود.تا مدرسم تعطیل می شد هر روز سر کوچه مدرسه می دیدمش.دنبالم میومد اما tiştekî Gft.km kêmtir piştî çend mehan ez çûm û hevalê min bû, hat pêş Mahshid ji min re nameyek ku çû! من هاج و واج مونده بودم.نامه تو دستم بود نمی دونستم بازش کنم یا نه.مهشید زود نامه رو ازم گرفت بازش کرد بلند بلند برام می خوند.یادمه سه شنبه 4 اسفند بود.هوا بارونی بود.امیر نوشته بود عاشقمه می گفت عشقم Eger ev yek rojek ez ditirsim, evîna rastîn! من می دونستم این حرفا همش کشکه نامش رو همونجا پاره کردم.خلاصه از اون روز به بعد چند بار خواست باهام صحبت کنه که بالاخره مهشید راضیم کرد انقدر سخت نگیرم شاید واقعا پسر خوبی باشه.من اصلا مثل دوستام نبودم که دوست پسر داشته باشم و برم سر قرار اما این بار انگار دل خودمم دوست داشت با امیر صحبت کنم.امیر دو سال ازم بزرگتر بود سوم دبیرستان بود.پسر مودبی بود درسخونم بود ولی می گفت از وقتی منو دید درسش خیلی افت کرد.شمارشو بهم داد اون موقع ها من موبایل نداشتم با گوشیه بابام شبا یواشکی بهش اس می زدم.خلاصه دوستی من و امیر شروع شد.امیر تو درسام خیلی بهم کمک می کرد همش ج زوه هاشو بهم می داد.موقع کنکورشم روزی یه ساعت باهام صحبت می کرد اما حرفامون بیشتر حرفای معمولی بود.رتبه کنکورش خیلی خوب شد و توی یکی از دانشگاه های خوب تهران قبول شد.با اینکه تهران بود من و امیر همش با هم در ارتباط بودیم.شهر ما تا تهران 2 ساعت راهه برا همین امیر همش میومد و می رفت.یه ترم از دانشگاش که گذشت مهشید بهم گفت اینطوری که نمی شه اون پسره یه سری نیازهایی داره باید تامینش کنی که اونجا یه وقت شیطون گولش نزنه.خیلی با ez hat xwe têdikoşin ku yek rojê de, Emir got Khalm mala Mamanmyna Khvnmvn.khyly bîr şaş xwe bi xwe Rsydm.avn roja pêşî Krd.yh gelek c لوش لخت شدم.امیر سینه هامو میخورد همه جامو دست میکشید منم واقعا احساس خوبی داشتم.وقتی لخت تو بغل امیر بودم احساس می کردم تو آسمونام. من از اینکه تو آغوش عشقم سکس رو تجربه می کردم خوشحال بودم.بعد از اون روز تقریبا ماهی دو بار امیر میومد خونمون و همدیگرو ارضا می کردیم.احساس می کردم عشق امیر به من بیشتر شده منم واقعا حس می کردم عاشقشم.اون سال کنکور دادم و شهر خودمون قبول شدم.امیر می گفت بعد از اینکه درسش تموم شه میاد خاستگاریم منم با اینکه برام سخت بود اما ته دلم راضی بود که تا 2 سال دیگه زنش می شم.

وسطای عید امسال تصمیم گرفتیم برای چند روز بریم شیراز خونه ی داییم.داییم یه پسر داره 25 سالشه اسمش رامینه.(اینم بگم رامین از بچگی که ما شیراز زندگی می کردیم با من بود خیلی هوامو داشت منم مثل داداش دوسش داشتم اما دو سال پیش اومد خاستگاریم که من انقد گریه زاری کردم که مامانم محترمانه جوابشون کرد) منم برا همین اصلا دوست نداشتم بریم خونشون ولی باباینا می گفتن خیلی وقته ندیدیمشون باید بریم.امیر وقتی فهمید می خایم بریم خونه ی داییم خیلی ناراحت شد منم به مامان گفتم رامین هست mom got e tu Nyst.mnm Srbazyh Skhtmh Ramin Amir got ku ew Ouch rihet bû li wir ه ماجرای خاستگاریو می دونست.وقتی رسیدیم خونشون دیدم وای رامین هست.زنداییم گفت وقتی فهمید شما میاین مرخصی گرفته.خیلی اعصابم خورد بود اصلا تحویلش نگرفتم حتی سلامم نکردم بهش.می خواستم به امیر بگم که رامین هست ولی پیش خودم گفتم چرا الکی عصبانیش کنم رامین مگه چی کار میخاد بکنه من که تحویلش نمی گیرم.به امیر گفتم خیالت راحت فقط داییم و زندایی هستن.من که دیدم رامین هست خیلی حجابمو رعایت می کردم حتی بابام تعجب کرد خونه ی دایی با روسری و بلوز دامن بلند باشم.روز ez a cejnê de li Xnumx Shb.ma hebû hemû series ji bo Ramin em hemû vexwarin ji metbexê tê temaşekirin. 11 نفر ما بودیم 4 تام اونا می شدیم 3 نفر اما رامین تو سینی 7 تا شربت آورد.به همه تعارف کرد به من رسید تموم شد گفت همش جا نشد تو سینی 5 تا دیگرو الان میارم.منم خیلی تشنم بود تو اون گرما تا آورد زود Min bi sweets xwarin

Piştî nîv saetê min hest bi tena serê xwe kir ewqas giran bû ku min ji dayika xwe re got ku bila biçin nav nivînê da ku ez westiyam. Ez çûm odê û gazî Amir kir her çend ez di xew de bûm lê min dixwest ez wî bibihîzim.Emîrê digirîn ji ber ku wî berê min ji bîra min çû. Emîr ez depresyon bûm û bijareya me jî tune bû .. Bi kêmasî min dît ku her kes di xew de ye û ji Emîr re xweş xweş got. همش به این فکر میکردم چرا امیر شربت منو جدا از مال بقیه آورد.خیلی دیگه خوابم میومد اما امیر هی اس میزد دوست نداشتم وقتی دلش تنگه زودتر بخابم.حالم عجیب بود همیشه تا ساعت دو سه شب به امیر اس می زدم بعد می خوابیدم ولی امشب ساعت 12 دیگه چشام باز نمی شد.به امیر گفتم مامانم پیشمه نمی تونم زیاد اس بزنم شب بخیر گفتم بهش اما امیر هی اس میزد دیگه ساعت 1.5 شده بود امیرم شب بخیر گفت و خوابید.حالم خیلی بد بود بی حال بی حال بودم. ez ji bo biçin pêşiya bi Zndayy Maman.maman bêhêvî di wê odê de ji dad û mamê xwe û birayê min Alî odeya resepsiyonê Khvabydn.ramynm Khvdsh.khvab hat girt ser Vjvdmv بود ولی دلتنگیم برا امیر نمی ذاشت راحت بخوابم.یدفه احساس کردم در اتاق باز شد.بین خواب و بیداری بودم روم پشت به در بود.با همون حال آروم گفتم مامان بیا پیشم می ترسم تنهایی.واقعا بی حال بودم سرم داشت منفجر می شد.یدفه سنگینیه یه دست مردونه رو رو پاهام احساس کردم.تنم خشک شد یعنی کیه.دست دامنم رو داد بالا.وای داشتم می مردم با اون حال بدم نمی تونم بگم چه حسی بود.حس وحشت بی حالی ترس.یاد دست امیرم افتادم که رو رون پاهام دست می کشید.دست داشت بالاتر میومد تو اون حال فکر میکردم امیر عزیزمه داره تنم رو نوازش می کنه.احساس کردم دارم خواب امیرم رو میبینم.شرت پلنگیم که ه ین یه هفته پیش قبل عید امیر برام خریده بود داشت از باسنم پایین میومد.خندیدم گفتم امیر کی اومدی.اما دستش خیلی زبرو بزرگ بود.دست امیر من نرم بود.دوباره وحشت اومد سراغم می خواستم برگردم ولی خیلی می ترسیدم.احساس کردم چیز سفت و داغی داره به پشت رون پاهام می خوره می خواستم جیغ بکشم ولی واقعا نا نداشتم.اون سفتی به باسنم خورد.هیچ وقت آلت امیرم به پشتم نخورده بود همش می گفت برات ضرر داره بعد ازدواج اپنت می کنم هیچوقتم به پشتت کاری ندارم. Lê niha ew diçû hundir. Bi vî awayî em çavê wenda winda kir. Rdm.chsham serê çend bû ku min çavên xwe veke û bar ronahiyê de flash camera.
مهشید شاخ در اورد فکر میکرد کاره امیره باورش نمی شد.همه ماجرا رو براش تعریف کردم.بچه ها خیلی عذاب وجدان دارم همش احساس می کنم رامین ازم عکس و فیلم گرفته نمی دونم باید چی کار کنم.مهشید این سایتو بهم معرفی کرد.خواهش میکنم بگین من چی کارکنم.کارم فقط شده گریه.تو این 6 ماه رامین حتی یه بارم بهم زنگ نزده ولی همش دلهره دارم بابت اون عکسا بابت اون شب بابت امیرم.امیر قراره تا یه ماه دیگه بیاد خاستگاریم ولی من نمی دونم بهش بگم یا Min dixwest ez Amir Ramin Mymrdmv Nh.kash re gotibû mala wî baş herin ne.
Ji bo wextê we dikim.

Dîroka: Gulan 11, 2018

Leave a Reply

E-maila te ne dê bê weşandin. qadên pêwîst in *