Jinikê dorpêçê din

0 views
0%

سلام افشین هستم 25 سالمه.خاطرم مربوط میشه با زنه همسایمون به اسم مرجان که حدود 30 سالشه و مثل اکثر زنهای ایرونی یکی از ویژگیهای خوبش برای مردا کون برجستشه.مرجان چهره خیلی خوبی داره و هیکل تپل و کونش واقعا بزرگ و دوست داشتنیه. Mêrê min a bencê û a little girl ku game pêşdibistanê ye.

حدود 15 ماه قبل بود که اول صبح حدود ساعت 7داشتم از خونه میرفتم به سمت محل کارم و کوچه هیچکس نبود.دیدم در حیاطشون باز شد با چشم گریان اومد بیرون.رفت به سمت سر خیابون که ماشین سوار بشه.منم سریع در حیاطمونو بستم با ez da wî cama erebeyê de lady coral bottom got: hello eger hûn bi hatina li cihê ku ez riya Brsvnmtvn. در حالی که سعی میکرد اشکشو پنهون کنه تشکر کرد و گفت نه مرسی ولی من چند بار اصرار کردم سوار شد.یه خورده که رفتیم گفتم جسارته میتونم بپرسم چی شده من میتونم کمکتون کنم؟یه آهی کشید گفت از دست شوهرم کلافه شدم به خرج خونم لنگم چقدر از پدر و مادرم قرض بگیرم نه تفریحی نه خرجی هرچی هم صبح بلندش میکنم پاشو برو با این ماشین خرج خونه رو در بیار زورکی 12 از خونه میره بیرون خرج زهر مار خودشو که در میاره برمیگرده. هیچ توجهی هم به منو بچم نداره.نه تو فامیل آبرو دارم نه تو درو همسایه.تنها چیزی که تونستم بگم این بود که عیب نداره درست میشه.یه دستمال کاغذی بهش دادم گفتم حالا اشکاتو پاک کن حیف چهرتون نیست با اشک ریختن بهم میریزیدش.خنده کوچیکی کرد و اشکاشو پاک کرد و دیگه چیزی نگفت گفتم کجا میرید برسونمتون.گفت میرم خونه مادرم گفتم حالا با این وضعیت نرید اونارم ناراحت نکنید بهتره.گفت پس چیکار کنم.گفتم یه خورده صبر کن یکی دو ساعت دیگه برو خونه دخترت گناه داره.گفتم برای این که تو خیابون تنها نباشید من سر کار نمیرم 2 تا 3 ساعت دیگه میرسونمتون در خونه.خیلی تعارف کرد ولی م قبول نکردم گفتم وظیفمه از این جور حرفا.زنگ زدم گفتم برام مرخصی رد کنن.اینجور که فهمیدم تو جیبش حتی پول کرایه ماشینشم نداشت فقط از سر اعصاب خوردی زده بود بیرون .میخواسته با دربستی بره در خونه مادرش اونجا کرایه رو حساب کنه.

Bi kurtî, ez Avnrvz di kolanê de bi berê ve tê bikaranîn Mychrkhydym min xwest ez ji bo rehet bi şîvên û xwaringehan im. Em firavînê wê girt. به بهونه اینکه اگه کاری داشتید بهم خبر بدید شمارمو بهش دادم و یه تراوله 50 تومنی تو جیبم بود زورکی بهش دادم.البته اینا به راحتی نبود ولی چون نمیخوام زیاد وارد جزییات بشم خلاصه کردم.آخرش هم تا نزدیک کوچمون رسوندمش که تو محل تابلو نشیم.چند روزی گذشت یه اس ام اس جوک براش فرستادم.بعد از حدود یک ماه اس ام اس هامون زیاد شد و دیگه ارتباطمون حالت دوستی اس ام اسی گرفته بود.دیگه گفتم یه حالتی بکنم که با هم بیرون هم بریم.

گذشت تا اینکه برای بیرون رفتن راضیش کردم البته اینو هم بگم که کمک مالی بهش میکردم وگرنه همچنان با شوهرش مشکلو داشت ولی از طلاق و آواره گیهای خاصش بیشتر از شرایطه الانش میترسید.با اینکه 3 ماه از ارتباط و در واقع دوستیمون میگذشت به جز دست دادن هیچ تماسی با بدنش نداشتم.و حتی حرفشم هم نزده بودم.تا اینکه یه بار که قرار بود با هم بریم بیرون چند خیابون اونطرف کوچمون قرار گذاشتیم گوشیم رو صندلی بود وقتی میخواست سوار بشه نشست رو گوشیم گفت ا چی بود ؟دستمو انداختم از bin Gvshyrv li Bchsbvnm min xwest ez to laugh Byrvn.ba Dork piştî Gvshymv min got: oh oh telefonê پرس شد.با این عظمت نشستی روش.خندید فهمیدم بدش نیومد.بعد از اون جوک سکسی شروع کردم فرستادن اونم میفرستاد.تو برخورد هامون هم به بغل کردن و بوس و لب کشوندیم ماجرارو ولی هنوز واسه سکس تو دل جفتمون یه شکی بود.من که خیلی دوست داشتم ولی اونو نمیدونستم.یه روز بهش گفتم خیلی دوست دارم برام غذا درست کنی دست پختتو بخورم.هر وقت تونستی این کارو برام میکنی؟ با اشتیاق غذای مورد علاقمو پرسید و گفت بهت خبر میدم.چند وقت بعد زنگ زد گفت فردا ناهار مهمون منی.منم خوشحال فردا ظهر بهش زنگ زدم گفتم خوب کجا بریم غذارو بخوریم پارکی جایی بگو بریم.گفت پارک چیه بیا خونه ما.گفتم شوهرت û çi zarok? گفت بچمو گذاشتم خونه مامانم.شوهرم هم انداختمش بیرون گفتم برو خونه ننت .گفتم خالی میبندی.گفت نه بابا اون که خونه ننش نمیره تو خونه هم که نمیذارم بکشه.میره خونه دوستاش تا صبح میکشن.گفتم باشه.رفتم ماشینمو توی یه پارکینگ گذاشتم ew bi wê bibînin mom min neçû ji bo xebatê yan jî tu Mhlm.

پیاده برگشتم کلی دور و برو میپاییدم بالاخره به زور و زحمت رفتم تو خونشون.بوی قورمه سبزی منو سرحال کرد.یه دامن بلند با یه پیرهن مردونه پوشیده بود.نشستیم کلی باهم شوخی و خنده کردیم ولی بازم با اینکه همه چیز جور بود برای سکس Ez nizanim ka çawa çawa bikim. بعد از ناهار رو مبل کنار هم نشسته بودیم بی مقدمه بغلش کردم گفتم مرجان جون دستت درد نکنه بوسش کردم گفتم بابت قورمه سبزی ممنون.گفتم من ازت غذای دست پختتو خواستم تو از من چیزی نمیخوای برات انجام بدم.گفت نه چیزی یادم نمیاد گفتم مگه میشه یه چیزی بگو دیگه.گفت نه بابا بابت کمک های مالی وگردش هایی که با هم میریم کلی شرمندتم.من چیزی نمیخوام تو اگه خواستی بگو.من یه خورده مکث کردم گفت چیزی میخواستی بگی؟گفتم راستش سخته میخواستم بگم ولی نمیشه.گفت بگو ez bi rastî ne ji bo xwe nexapîne DYG · h.bazm an Ngm ez ji bîr tiştê ku ez dixwazim bêjim Kn.gft Bashh.yh çend deqeyan bêdeng, wî got:. فتم خوب چی میخواستم بگم گفت فقط بهت گفتم فهمیدم هر وقت خواستی جور میکنم.یه خورده فکر کردم گفتم حتما موافقه که باهاش سکس کنم.دستمو از زیر دامنش انداختم تو دامنش کسشو مالیدم.گفت وای چی کار میکنی؟گفتم مگه نگفتی هر وقت خواستم like u got, min digot qey ez di dawiyê de bê Khvnmvn hîn jî dixwazin hûn ji bo xwarinê. منم گفتم من تو فکرم سکس بود نه غذا درست کردن.گفت نه خیر اصلا نمیشه.خیلی تعجب کردم دستمو در آوردم گفتم فکر نکنم برات خواسته زیادی باشه.گفت به کمو زیادش کاری ندارم من نمیخوام.خیلی سوختم به خاطر اون همه مایه که بهش Min ew drav kir. Ma hûn ne bêjin ku hûn yekemîn bûne ku ev bikin? Min got, lê çima, îro.

Dîroka: Adarê 24, 2018

Leave a Reply

E-maila te ne dê bê weşandin. qadên pêwîst in *