Ez şa û kêfxweş im

0 views
0%

Silav ji hemî hezkirên çîrokên seksî re .Ji ber ku min dest bi xwendina çîrokên seksê kir her dem ez ji te hez dikim. Navê min Dariush e û xaniyek min heye ku navê wî Happiness û 34 salî ye lê hêj ne mêr e. ,, Wekî ku ew dibêje, min dozek minasib peyda nekir. Belê, ez di sala sêyemîn a dibistana xwe ya bilind de, û ez dorpêçek sedsala 20 diçim, û rûyê keçikê min heye, ku tê vê wateyê ku ez xwedî rûyek seksî. Ew sar e: bilindbûna 175 ne pir mezin e lê ew wekî çîçek çiyayî xuya dike .. Lê bila em bihêlin bila bibêjin ku gomê kesek li piştê bedena wî pir e Ew hîn jî zilamek mezin dike .Ew jî pir xweş e. Ka em van jî bi rê ve bibin. Ez hîn jî digel bavê xwe yê mezin û dapîra 20 xanimek mezin heye. Werin, ew ne mal e û ew li bajêr dixebite û masî yekcar tê malê. Ew diçû nav koxikê û min xatir jê re dît ku ji xeynî wê û xusûsên wê hene .. Rojekê li 4 ez çûm ber lepên xwîna wan ku min fêr kir ku li malê kesek tune û tenê dapîrê min di nav xwînê de ma. Dema ku wê got, "Ew çû pola aerobics. Ez dizanim ku ew dê her roj ji aerobics derkeve, û heke ez li wir bim, ew ê bi kincên xwe rehet be. Ji bilî şiliya wî ku ji bo serşûştinê amade bibe. Ev demjimêr 7 bû ku min dît ku Xelîl bi şûnda vedigere û digot, "Silav Daryusz John, ez pir westiyayî me ku ez dixwazim şûrekê bikim. Min bersiva xwe rast da. Li vir.Ez li odeya karxanê rûniştibûm, min xalîçeyê li odê dît û wê dest bi pêşiya çavên min bar kir. Yekem tişt tansiyon bû, û ez vî rengî rûniştim û min temaşe kir û min temaşe kir û piştre min dît ku ew di pêça xwe de ye. Xwe hilweşand û pêsikên wê yên spehî ji bedewiyê derketin, ez hêdî hêdî bi qama xwe ve dişewitim ji ber ku min vekir û şilika pantorê vekir û şoxên spî ku ew pêça Van biqewimin. یه کم که بهتر نگاه کردم دیدم کسش هم از زیر شورتش بلند شده و یک دفعه خالم به طور کلی لخت شد و فقط یه شرت که تا بالای اون کوووون باحالش اومده بود پاش بود.خواست بره حموم که کوونش رو میپاییدم که مثل ژله بالا و پایین میکرد.کیرم دیگه راست راست شده بود و میخواستم همین حالا خالم رو بغل کنم.که یکدفعه دیدم صدای در ورودی ساختموون اومد دیدم مامان بزرگمم رفت بیرون و من و خاله شادی مووندیم توو خونه.خالم اوومد بره حموم که بهم گفت تو نمیای منم گفتم نه تو برو بعدا من میام که اونم گفت باشه هر جور دوست داری.همین که رفت حمووم رفتم یکی از شرتهاش رو از توو کمدش برداشتم و شروع کر دم باهاشون جلق زدن.خالم وقتی از حمام اومد بیرون فقط یه حوله تنش بود و هیچی زیرش نبوود منم زوود خودم رو رسوندم به اتاق خالم که شاید این دفعه بتوونم کسش رو ببینم.خالم فکر کنم روش نمیشد که بگه برو بیرون تا من لباسهام رو ez biguhere û min dest pê kir ku bi cil û Hmvvnjanshstm.khalm Kyrm ez gihîştim bo Mymalydm.khalm min ji Rove xwe de pêk hat. کون تپل و باحالش نمایان شد کیرم از شق درد داشت میمرد خالم خم شد که شرتش رو پاش کنه که منم به سورخی سوراخ کونش نگاه میکردم که واسه اولین بار بود که سوراخش رو میدیدم یه تیکه گوشت صورتی رنگ هم از لای پاش زده بود بیرون و اینم کسش بود منم داشتم میترکیدم.چون کس و کون آماده جلو دستم بود ولی نمیتوونستم بکنمشون.خوب خاله شرت و سوتینش رو تنش کرد و دیگه فقط یه شلوارک سیاه تنگ با یه تاپ تنگ که پستوونهاش توو تاپ خیلی باحال نشون داده میشدن تدنش بود.میشد خط کسش رو دید آخه شلوارکش خیلی خیلی تنگ بود.دوباره رفتم توو دستشویی و به یاد خاله شادی یه جلقی زدم.اومدم بیروون دیدم مامان بزرگ برگشته و یه کم خرط و پرت هم خریده.همین طوری گذشت که ساعت نزدیک های 10 شب شد که دیدم خالم داره قرص هاش رو برای مریضی گواطری که داشت میخوره.توو قرصهاش قرص خواب هم تجویز شده بود و اوون بایستی هر شب یه قرص خواب میخورد.منم یه فکری به سرم زد.سعی کردم قبل از این که او نا بخوابن من برم توو اتاق خالم و خودم رو به خواب بزنم که امشب رو توو اتاق خوالم بخوابم و شاید مو قعیت شذد تا یه کمی خودم رو به خالم بچسپونم.همین کار رو هم کردم.ساعت نزدیک های11 بود که دیدم خالم داره میاد بخوابه منم خودم رو به خواب زده بودم.اومد و با همون شلوارک و تاپش خوابید رو تخت.خیلی زود خوابش برد و به پهلو خوابیده بود.کونش رو به من بود.نمیدونستم چی کار کنم.رفتم جلو و چند دفعه ای صداش زدم ولی با صدای آرووم ولی قرص خواب تاثیر خودش رو گذاشته بود و خاله شادی همون جووری خوابیده بوود.کیرم رو در آوردم و به لای کون باحال خاله شادی میمالیدم.خیلی حال میداد.یه کم جراتم بیشتر شد و دستام رو گذاشتم رو سینه هاش و خیلی آروم از رو تاپ میمالیدم ولی خاله شادی بیدار نمیشد.بازم جراتم بیشتر شد و شروع کردم با ترس و لرز در آوردن شلوارک خاله شادی.خیلی به زحمت توونستم شلوارکش رو تا سر زانووش بکشم پایین طوری که خاله شادی هنوز هم بیدار نشده بود.من مونده بودم و کون خاله شادی و یه شورت رو کونش.کیرم رو به لای پاش میمالیدم و به کونش هم از روو شرت سیاهش که بعد از رفتن به حمام پاش کرده بود میمالیدم.بازم جراتم بیشتر شد و شروع کردم به در آوردن شرت خاله شادی.شرتش رو هم تا سر زانووش پایین کشیدم ولی یکدفعه خالم یه تکوونی خورد,از ترس داشتم میمردم.ولی خالم خوشبختانه بیدار نشد و فقط یه تکون کوچولو بود.الان میتونستم کیرم رو به کون خالم بمالم.فوری شروع کردم به بازدید کون و کس خالم.دستم رو رو کونش آرووم میکشیدم و سوراخ کونش رو لمس میکردم.دیدم کسش خود نمایی میکنه.یه کم به کسش دست زدم وکیرم رو بهش مالووندم.کیرم رو جلوی سوراخ کونش گذاشتم و لی کمی نگذشت که خالم بیدار شد و منو با یه کیر که جلوی سوراخ کو نش بود دید و هر دو تا موون خشکمون زده بود.کمی که گذشت از خجالت کیرم رو از رو سوراخش بر داشتم و انداختم توو شلوارم ولی خالم هموون جوری خشکش زده بوود و کیر منو نگاه میکرد.اومدم برم زیر پتوی خودم که خالم گفت:داریوش این چه کاری بود که کردی از ترس زبوونم بند اوومده بود,نمیتونستم هیچی بگم ولی خالم دست بر دار نبود و با صدای نسبتن آروم شروع کرد به سوال کردن از من که چرا این کار رو کردم؟منم طاقت نیاوردم و گفتم راستش از سر کنجکاوی بود.اونم خودش اهل بود و فوری گفت تو اگه میخواستی کون و کس یه دختری رو ببینی می تووونستی اول دفعه به خودم بگی.منم دیگه روم باز شد و گفتم خوب الان میشه ببینم.شلوار و شرتش رو از پاش در آورد و به من نزدیک شد.لبش رو گذاشت رو لبم و منم لبش رو با تمووم وجودم میخوردم.دست خالم رو کیرم بود و دست منم رو کون خالم.خاله شادی گفت تو هم شلوارت رو در بیار.همینکه شلوارم رو در اوردم دیدم مامان بزرگم از تووو اتاق پذیرایی صداش میاد.خالم خودش رو انداخت زیر پتو و منم شلوارم رو پام کردم و خودم رو به خواب زدم.خالم یواشکی گفت:برو روو میز آرایشم یه بسته قرص ترامادول هست بیار و یکی ازش بخور منم بدون هیچ حرفی قرص رو خوردم.بعد از نیم ساعت که کیرم توو دست خالم بود تازه داشت بلند میشد.خالم گفت این قرص ارضا رو دیر تر انجام میده.دیگه مطمئن بودم که هیچ کسی نمیاد.بازم شروع کردم به در آوردن شلوارم و تاپ خاله دیگه هر دو تا موون لخت لخت شده بوودیم.خالم گفت کیرت رو بکن توو دهنم منم از خدا خواسته کیرم ذرو فشار دادم توو دهن خالم.خالم خیلی باحال برام ساک میزد به طوری که لبهاش دور کیرم غنچه میشد.دیگه کیرم راست راست شده بود ولی از ارضا شدن خبری نبوود.منم شروسع کردم به خوردن پستوونهای خاله شادی.دیگه صداش در اومده بوود و هی پتو رو گاز میگرفت.خالم گفت داریوش زود باش اصل کاری رو انجام بده.خالم رو رو شکم خوابوندم و کیرم رو گذاشتم در کونش ولی خاله گفت نه داریوش کونم درد میگیره بذار توو کسم؟تعجب میکردم آخه هنوز خالم شوهر نکرده بود.ازش پرسیدم کس با کره نیست گفت نه یه مدت پیش سامان پسر خالت واسم پارش کرد.سامان از من 5 سال بزرگتره و بعد از این که با خالم راحت شده بود پردش رو زده بود.منم بدون معتلی خالم رو به حالت سگی شروع به گائیدنش کردم.خالم سرش رو برده بود پایین و هی آه آه میکرد و پتوش رو گاز میگرفت.کسش خیلی داغ بود.یکدفعه کیرم رو بیرون کشیدم و چند بار پشت سر هم در آوردم و کردم توو که خالم گفت داریوش دارم دیوونه میشم.زوود باش دیگه یه کم دیگه که طلنبه زدم دیدم خالم بدنش به لرزه در اومد و یکدفعه یه آب گرم رو کیرم سرازیر شد . Byrvn.khalm de rijand, têrê Shd.vly hê jî memnûn im ez lava kêm Bvdm.yh ku ez ji Razysh Khalm Knmta anal Bknmsh.vly şertê ku betanê cream'm a dork. پاشدم یه کم با کرم کون خالم و کیر خودم رو چرب کردم.کیرم رو گذاشتم دم سوراخ خاله شادی.خاله شادی فقط التماس میکرد که یواش کیرم رو کنم توو کونش.منم سر کیرم رو گرفتم و یه کم فشار دادم.کله ی کیرمرفت توو کون خالم ولی خالم فقط آه آه میزد و میگفت:داریوش جون خودت یواش بذار آخخخخخخخ دارم میمیرم.منم یه کم که وایسادم دیگه شروع کردم به طلنبه زدن یکی دو تا تلنبه بیشتر نزدم که کیرم تا دسته رفت توو کون خاله شادی.خاله شادی یه جیغ کوتاه و خفیف کشید.منم شروع کردم به ادامه دادن.احساس میکردم کیرم رو توو داغ ترین جای بدنش فرو کردم.یه داغی عجیبی داشت داشت آبم میوومد که کیرم رو ب روون کشیدم و خالم رو صدا زدم و خالم روشرو به من کرد و منم همه ی آبم رو ریختم روو صورتش و سینه هاش.بغلش کردم و توو بغلش یه نیم ساعتی خوابیدم.وقتی بیدار شدم دیدم خالم پا شده و داره خودش رو جم و جور ku di wê demê de bû, wek ku niha zêdetir ji 20 dem Bkhvabh.az nikaribû nifşê dikişin û yek ez Khalm.

Dîroka: Adarê 10, 2018

Leave a Reply

E-maila te ne dê bê weşandin. qadên pêwîst in *