Download

Danny Dee padîşahek xweşik e

0 views
0%

Brother birayê min, 12, bavê fîlimê sex bû, û dayika min ji ber ku bavê min veqetand

Dad bavê min me radestî dayika min kir û em bi dayika xwe re çûn mala xaniyê mezin a dayika mezin û her roj dayikên biha digirin

Me li ser padîşahê mezin û dayika wî û şer û pevçûnên wan bihîst, û ez bawer im

Wê demê 20 û Eaty navê wî Coney bû. Ew li wir dijiya. Xûşî cixarekişand û yek û bi kurt û

Chûka malê diçû, rûyê wê ne xweşikî, lê ew bû

Ew çêkiribû û laşê wî xweş bû, û di şer de bi diya min re, ew ê ji kiriyarên dayik-xwişka xwe dûr nekeve.

Ji me re hat gotin ku rojekê piştî şerekî dayika min maç bikin

Wî bagajên xwe bi dapîrê xwe û neviyê xwe re girêda, û me nedizanî ku ew çû, lê wî jî negot zarokên xwe.

Her roj zilamek hat malê û li odê bi wî re cinsî dikir

و کارشو میکرد درجواب نفرین های مامان بزرگم میگفت بالاخره باید از جایی شیکم ماها رو سیر کنه یا نه و توجیهشم این بود که صیغشونم حدود 1 سال به همین منوال گذشت و مامان بزرگ فوت شد و ما موندیم و خاله که کمتر از قبل به ما توجه میکرد و گاهی مردا رو میاورد و درم نمیبست و ما سروصداشونو میشنیدیم من توجه نمیکردم اما داداشم که کم کم به سن بلوغ میرسید گاهی میرفت از پشت در نگاه میکرد و کیرش رو هم میمالید یکبار وقتی دید دارم با کنجکاوی نگاه میکنم گفت تو هم بیا ببین رفتم جلو و دیدم خالم لخت لخت خوابیده و یک مرده حسابی داره تو کسش عقب و جلو میکنه و خاله جیغ میزنه و دور کس خالمم ی مایع شیری رنگیه بعد مرده کنارش دراز کشید و شروع کرد به بازی کردن با کس خالم و خالمم پستوناش رو خودش میمالید این صحنه ها برام تعجب آور بود و داداشم یکهو شروع کرد به مالیدن کسم از روی شلوارم برگشتم نگاهش کردم و یک لبخند زد منم گذاشتم کارشو کنه و بعد چند دقیقه خودمم خوشم اومد و کسم گرم شده بود و چشام رو بسته بودم که خاله لخت درحالیکه ی حوله دور کمرش بود و سینه هاش معلوم بود اومد بیرون و گفت هوی اینجا پشت در چیکار میکردید؟؟گمشید برید ببینم و ما رفتیم بعد اون اینکار ادامه داشت و ما موقع سکس خاله میرفتیم میدیدم منم تقریبا خوشم اومدع بود به خصوص که داداشم وسطاش شروع میکرد به مالش کسم….بعد یک مدت داداشم موفق شد شلوارم رو بکشه پایین و از رو شورت کسم رو میمالید و باهاش بازی میکرد و گاها بوسش میکرد و میگفت عجب ناناز خوشگلی داری بخورمش الهی چقدر خوشرنگه چقدر خوشگله و….منم بچه بودم و خوشم میومد یکروز داداش از مدرسه با یک لپ لپ دخترونه برگشت و بهم کادو دادش و منم کلی خوشحال شدم و وقتی سرگرم باز کردنش بودم اونم اروم شلوارم رو کشید پایین و با کسم بازی کرد بعد چند دقیقه شورتم رو یک ضرب کشید پایین که من نفسم بند اومد و گفتم واییی داداشییییی گفت هییس راحله جونم ببین برات چه چیر قشنگی خریدم حالا که اینکارو کردم بزار ناناز خوشگلتو ببینم دیگه گفتم آخه زشته گفن نه عزیزم من و تو عزیزای همیم بعد منو خوابوند و سرش رو برد سمت کسم چشماش خمار شده بود و شروع کرد لیسیدن کسم و خوردنش منم یک حس خوبی از درون داشتم بعد چند دقیقه خوردن سرش رو آورد بالا و دهنش رو پاک کرد که خودم گفتم داداشی یک خورده دیگه لیس بزن اونم گفت چشم و بعد لیسیدن کیرش رو درآورد ترسیدم و خواستم بلند شم که گفت نه راحله جون هیچی نیست کاریت ندارم و دستامو نگه داشت و اومد روم و کیرشو گداشت بین دو تا پام و تلمبه زد تا جایی که یک چیز شیری رنگی که بعدا فهمیدم آبش بود ازش زد بیرون بعدم گفت برو حموم خودتو بشور به خاله هم نگو خودشم شروع کرد به سیگار کشیدن بعد اون داداش در عیاب خاله و وقتی خاله درحال سکس بود همیشه باهام اینطوری حال میکرد شاید باورتون نشه اما متوجه شدم خاله چندباری دید داداش داره چیکار میکنه اما خرفی نزد که یکروز سعی کرد کیرشو بکنه تو کسم که من جیغ بلندی کشیدم از درد و خاله اومد و این صحنه رو دید و داداش رو حسابی کتک زد و داداش هم خاله رو زد و کلی به هم فحش دادن و خاله گفت من میدونستم تو لای پای راحله میزاری و میلیسیش ولی گفتم سن بلوغشه نیاز داره اینم کع خواهرشه دختر مردم که نیس ولی دیدم بی جنبه ای پرده این دخترو بزنی پسفردا ازدواج نمیکنه میمونه رو دستمون ها دیگه نبینم باهاش کاری کنی بعد دعوا داداش شروع کرد سیگار کشیدن که بازم خاله زدتش که چرا سیگار میکشی داداش هم بهش حسابی فحش داد که تو خودت هم میکشی بعد اون ماجرا خاله میخواست بره بیرون منم میبرد و جاهای چندش اور زیادی باهاش رفتم تو خونه هم که میخواست سکس کنه من رو میبرد تو همون اتاق و میگفت تو جا رختخوابی بشینم بعد هم کار و کاسبیش رو گسترش داد و به شغل مواد فروشی هم رو اورد و گاهی مردا همونجا مینشستن و مواد میکشیدن بعد چند وقت یکروز خاله بعد حموم رو مبل دراز کشیده بود و فقط یک شورت داشت که داداش رفت سمتش سینه هاشو مالید خاله هم پسش زد و داداشم گفت تو که نمیزاری با راحله کاری کنم خودت چرا به همه میدی به من نمیدی؟منم نیاز دارم ولی خاله باز پسش زد تا اینکه یک شب دیدم صدای آه و ناله میاد و رفتم دیدم داداشم خاله رو بغل کرده و کیرش تو کس خاله اس و داره تلمبه میزنه و خاله هم ناله میکنه صبحش هم جفتشون لخت تو بغل هم بودن بعد اون خاله به داداش هم سرویس میداد و من دیگه 10 ساله بودم و اونا اصلا مراعات نمیکردن و میگفتن دیگه خودش حالیشه خاله گاهی کامل لخت تو خونه میگشت و داداش یکبار سر سفره ناهار گفت خاله جون کستو میخوام خاله گفن دارم غذا میخورم وقتش نیست داداش توجهی نکرد و همونجا کشید پایین و شورت خاله که تنها پوشش بود رو هم داد پایین و کرد و خاله نشست رو کیرش و خودش رو عقب و جلو میکرد و میگفت رضا جون عاشق کیر سفتتم رضا جون کسم رو محکم بگا رضا جون بیشتر و داداش رضا ارضا شد و ریخت توش بعد رفت سراغ کس خاله و شروع کرد لیسیدنش و هی با زبونش چوچوله خاله رو بالا پایین میکرد و خاله جیغ میزد و پستوناش رو میمالید تا اینکه خاله با ی جیغ بلند ارضا شد و داداش بغلش کرد و حسابی از هم لب گرفتن و بعد با هم رفتن حموم یک روز بعدازظهر هم دیدم داداش کیرش تو کس خاله اس و پستون خاله تو دهنش داداشه و تو بغل هم خوابیدن چندین سال به همین منوال گذشت و گاهی داداش با مردایی که مشتری خاله بودن با هم خاله رو میگاییدن مثلا داداش کیرش تو کون خاله بود و یک مرده هم کیرش تو دهن خاله و اونیکی هم کیرش تو کس خاله و ماشالله خاله یک تنه به همه میداد استراحت داداش هم این بود بعد مدرسه سرش رو میزاشت رو کس لخت خاله و یکم میخوابید و خاله میخندید که تیغ تیغ موهات کسمو قلقلک میده باعث میشه کسم کیرررر بخواد بعد اون سال ها یکروز که داداش 21 ساله بود و من 15 و دوست پسر داشتم یکروز پلیس ریخت تو خونه و خونه رو گشت و مواد ها رو گرفت و خاله رو به جرم مواد مخدر و فحشا دستگیر کردن و خاله گفت دو تا خواهرزاده هام خبری از مواد نداشتن و 5 سال حبس برای خاله بریدن چند وقت بعد داداش گفت ترکیه پناهنده میگیره و داداش میخواد بره اونجا و دلم حسابی شکست هرچند داداش خوبی نبود اما سرپرستم بود برای همین رفت به بهزیستی گفت اونام با کمک آگاهی بعد چند وقت مامان رو پیدا کردن که ازدواج کرده بود و من پیش اون زندگی کردم و بعد چندقت با پسری آشنا شدم که همه جوره عاشقم بود و ماجرای زندگیم رو براش گفتم اون همچنان دوستم داشت و باهام سکس کرد و بعدش درکمال احترام اومد خواستگاریم و الان یک ساله نامزدیم و به زودی عروسی میکنیم داداش هم اونجا با یک زن ایرانی ازدواج کرد و خاله هم آزاد شده و طبق آخرین خبرم ازش با یک ساقی مشروب عروسی کرده و با هم مشروب میفروشن.

Dîroka: Gulan 4, 2019

Leave a Reply

E-maila te ne dê bê weşandin. qadên pêwîst in *