Mama Saeed

0 views
0%

سلام اسم من بهنام الان 24 سالمه این ماجرا که تعریف می کنم مربوط میشه به سال اول دانشگاهم یعنی موقعی که 19 سالم بود.من توی شهرستان درس میخوندم اونجا توی دانشگاه با پسری به اسم سعید آشنا شدم که اونم مثل من بچه تهران بود ولی چون پدرش فوت کرده بود و تک فرزند بود با مادرش یه خونه تو شهر محل تحصیلمون اجاره کرده بودن و زندگی میکردند.من خیلی به خونشون رفت و آمد میکردم و توی این مدت متوجه شدم که مادرش زنی نسبتا مذهبی هستش بر خلاف پسرش که اصلا تو قید و بند هیچی نیست.مادر سعید یه زنه پنجاهو خورده ای ساله بود که اوایل پیش من با چادر میومد ولی وقتی رفت و آمدهام زیاد ت ر شد با لباس خونگی پیشم میومد.زنی بود که همینجوری کسی رو حشری نمیکرد چون سنی ازش گذشته بود و به خاطر فوت شوهرش خیلی شکسته و پیر شده بود.ولی از وقتی با لباس خونگی دیدمش آرزوی کردنش برام لحظه به لحظه بیشتر میشد.قد کوتاهی داشت با کونی که فکر کنم اندازه یه تلویزیون 21 اینچ بود.اون کونو که میدیدم آب از لب و لوچم آویزون میشد.همیشه با سعید شوخی که میکردم بهش میگفتم مادرتو گاییدم میگفت اگه تونستی بکنش،نمیدونم چطور راضی شد به بابام کس بده که من دنیا بیام.راست میگفت اصلا زنی نبود که به آسونی بشه باهاش شوخی کرد چه برسه به سکس.ولی من باید اونو میکردم چون هیچ وقت صح ه کونش از جلوی چشمام دور نمیشد.امیدی به این نداشتم که در اثر اتفاق بتونم کاری بکنم پس باید خودم نقشه ای میکشیدم.یه روز که سعید کلاس داشت من کلاس نداشتم میدونستم سعید تا غروب کلاس داره رفتم خونشون با خودم کاندوم هم بردم.مادرش که اسمش ناهید بود درو باز کرد بعد از کلی حال احوال رفتم داخل.چون زیاد میرفتم اونجا دیگه عادی شده بود برام بهم گفتم برم آشپزخونه یه چای بریزم.پرسیدم ناهید خانوم شما هم میخورید گفت آره عزیزم.سماورو زدم جوشید تا یه چای داغ داغ divê ez dibêjim, tiştê ku Mykrdm.shayd hovane bi rê ve Rykhtm.aynja Nqshmv'm bi hilbijartina, lê tu bi xwe jî li Qada Astadyd ید وقتی کیر آدم خبر دار میشه به هر کاری دست میزنه تا خودشو خالی کنه.چایو ریختم از آشپزخونه اومدم بیرون داشتم میرفتم سمتش که چایی تعرف کنم از قصد کاری کردم که با سینی چایی افتادم روش و چایی های داغ از بالا پاشید رو کمر و پاهاش.چنان جیغی زد که نزدیک بود سقف بیاد پایین.هی معذرت خواهی میکردم و اونم ناله میکرد.میگفت سوختم سوختم.با دسپاچگی گفتم پماد سوختگی دارید گفت نه رفتم دستشویی خمیر دندونو برداشتم کاندومو کشیدم سر کیرم و اومدم بیرون. میدونستم که خمیر دوندون برای جای سوختگی خیلی خوبه.دادم بهش رفت تو اتاق عوضی تا به خودش بماله.همش ناله میکرد چند دقیقه بعد رفتم بدون اینکه در بزنم رفتم داخل اتاق دیدم تمام لباساشو در آورده رو پاهاشو داشت خمیر دندون میمالید تا منو دید با لکنت زبون گفتم بهترید اونم سریع پرید تو حموم .گفت چرا در نزدی گفتم هول شدم حالتون خوبه؟گفت تمام پشتم سوخته دستم نمیرسه خمیردندونو بمالم گفتم میخواید کمکتون کنم گفت برو بیرون خودم صدات میکنم.اومدم بیرون چند دقیق بعد صدام کرد.رفتم داخل اتاق Shlvarshv dît kirî shirt li ser zikê erdê Npvshydh.bh re got: Werin raxistî bû, و بمال به پشتم.کونشو که دیدم کیرم به مرز انفجار رسید ولی به نظر خودم هنوز نقشم به جایی نرسیده بود.از روی ناچاری پیرهن نپوشیده بود ولی یه چادر از جلو کشیده بود رو سینه هاش فقط کمرش معلوم بود.این کارشو دیدم فهمیدم راه سختی تا رسیدن به اون کس و کون در پیش دارم.رفتم خمیر دندونو گرفتم شروع کردن به جاهای سوختگی میمالیدم .خیلی بد جور سوخته بود داشت شروع به تاول زدن میکرد.گفتم شرمنده ناهید خانوم گفت عیب نداره پیش میاد.گفتم دیگه کجاتون سوخته ؟ bersiva Ndad.gft bû li ser Nh.shrv ne .gftm ez negot ez subconsciously ji mizdana Kmrsh.chyzy dişewite li ser rêyeke Min got, çi ye ار میکنی بسته پاشو برو بیرون میخوام لباسامو عوض کنم همشون خیسه.از رو پاهاش بلند شدم از اتاق اومدم بیرون 30 ثانیه صبر کردم دوباره یه دفعه درو باز کردم رفتم تو اتاق شلوارشو در آورده بود فقط یه شرت داشت سریع رفتم جلوی در حموم گفت گمشو Nysty.gftm dizanin çima, lê hûn dizanin ew e ji dirt hilgirtina rewşa ku min dît.

Dîrok: Sibatê 12, 2018

Yek li ser "Mama Saeed"

Ji bo bersivê bişîne Bênav Cancel reply

E-maila te ne dê bê weşandin.