Bi dilxweşiya li Dubai

0 views
0%

Dibî di sala 2010ê de Çîn, Îtalya û Dubaiê bi şexsek girîng e ku komek konsortium bû. Demjimêra 9 hat li balafirgehê. پس از پیاده شدن از هواپیما رفتم که مسایل‬ ‫گمرکی رو انجام بدم پاسپورت رو دادم به مسئولش که یه خانمی بود که روبند زده بود و فقط چشاش بیرون‬ ‫بود اخه دوبی خانمها بیشترشون مخصوصا عربها روبند میزنن و دستاشون رو حنا میکنن . Bê guman hûn ne yek ne ne ku hûn nebawerin / hin kes hene ku bi Hannahayê re pir xweşik in, ez pir pir Îranî ku dîzam kirin.

Bila pasaporta xwe bistînin û kontrol bikin ku ez li rûpelên xwe dibînim û got ku hûn di lîsteya hûrgelê de ne, ji bila welatên din ên derveyî, li gorî îngilîzî ya erebî. Ez ji rê ve hatim hişyar bû. Min got ku he cara duyemîn dakêşî, wî du caran wî dît. Lê wî dîsa jî kir. Min got ku ez ji dabû dabînim, hûn çawa navê min çawa dikin. Ew rabû û çû çû odeya din, ji bi jina pîvanek re re axivî ku ji odeyê derketin û got ku em dizanin. Divê her kes li Îngilîzî got ku min tenê posta xwe nivîsand. Min ji wê re got ku ez li hevdîtineke girîng bû û wê xuya kir ku ew di Îngilîzî de gotibû, û wê got, "Em ê li otêlê me bişopînin." Min bêyî ku pasporta me gotiye ku em nikarin bêjin ku em bang li dûbare di Dubai de têne derxistin, çimkî ew di pîşesaziya turîzmê de pirr bazirganî ne, ne naxwazin kesek xemgîn bikin. Ji ber vê yekê wî telefona mobîl telefonî û li otêlê kir ku otobûs kir kir û yekem yek di erebî de peyivî. Wî hingê min got ku hûn dikarin otomobîlê lê lê bigihîjin. Min taxî bû û navnîşa otêlê û otêlê çû. Ez çû serfirazî, û min ji Smom re got, ew kartê odeya 103 hatibû dayîn, ku karta wî bû. Min nayê min, çimkî ew ne destûr bûn ku barê berbiçav bikin.

رفتم بالا اتاق رو دیدم چون در حموم هتل حوله بود معطل نکردم یه دوش گرفتم که‬ ‍‍ ‫خستگیم بریزه بعد اومدم از روی ناچاری بازم همون لباسام رو پوشیدم و رفتم که یه شامی بخورم . Dubai nayê xwarinê li otelê ji ber Brqrarh disco xwe re xizmetê ne. Min got, da ku ez ê xwarinê derveyî derve. موقع رفتن به‬ ‫پذیرش مراجعه کردم و گفتم شیر حموم چکه میکنه میدونستم که شب صدای چکه کردنش منو اذیت میکنه .‬ ‫اونا هم گفتن شب که تعمیر کار نیست اتاق رو عوض میکنیم . Min got: ok paşê ez diçim ku bê xwarin xwarinê. زدم بیرون و یه سری از فروشگاههای بغل هتل لباس زیر و مسواک خریدم و رفتم به رستوران‬ ‫نزدیکی که ادرسشو از پذیرش گرفته بودم . شام رو خوردم و همش تو فکر پاسپورتم بودم گفتم نکنه مشکلی‬ ‫پیش بیاد و نتونم توی جلسه شرکت کنم اخه همه اسبابها و کیف سامسونتم که قراردادها توی اون بود ضبط‬ ‫شده بود توی همین فکر ها بودم که دیدم به هتل رسیدم اخه پیاده Ez çûm. سوار اسانسور شدم و رفتم اتاقم‬ ‫بخوابم در رو باز کردم البته بوسیله کارمند اونجا چون کارتم باز نمیکرد وقتی اونم شماره اتاق رو روی‬ ‫کارت دید گفت بعضی موقع ها کارت ها خوب شارژ نمیشن اخه اونجا درهای اتاق همه قفل کامپیوتری داره‬ ‫ Û divê hûn hesabê bankê vekin ku wê vekin. Min jê re spas kir û di nav şîrketê de çû. برای من یه‬ ‫سوییت گرفته بود تا راحت باشم داخل که شدم دیدم چراغ روشنه گفتم شاید خودم چراغ رو روشن ‫کفشم رو در اوردم و دمپایی پوشیدم و رفتم که لباسامو در بیارم بخوابم که دیدم یه خانمی رو تخت لخت‬ ‫خوابیده و داره با خودش ور میره انقدر سرگرم خودش بوده که متوجه ورود من نشده بود .نمیدونستم باید‬ ‫چکار کنم گیج شده بودم که دیدم صدای اخ و واخ خانمه بیشتر شد و دل رو زدم به دریا و سرفه ارامی کردم‬ ‫که خانمه تا منو دید vir e, tiştê ku min got, ez hêza Birêz bû ji nişkê ve wek ez çi dikim çi ez yan jî tu li vir in.

راستی یادم رفت بگم که خانمه ایرانی بود و از صدای اخ و واخش اینو فهمیده بودم .‬ ‫اونم گفت اتاق خودمونه رفتم جلوتر که بهش شماره اتاق رو نشونش بدم اونم گفت جلوتر نیا و گرنه ‫میزنم ملافه رو هم دورش پیچیده بود و سفت چسبیده بود گفتم شاید اشتباه شده من قصد بدی ندارم رفتم سراغ‬ ‫تلفن و از پذیرش پرسیدم که قضیه چیه یکی تو اتاق منه . مسئولش گفت مگه شما خودتون نخواستین اتاقتون‬ ‍ ‫رو عوض کنیم ما هم اتاق شما رو عوض کردیم اونجا بود که فهمیدم چرا کارتم در اتاق رو باز نمیکرد و‬ ‫اون خانم خدمتکار هم از جریان اگاه نبود و گرنه این کار رو نمیکرد .‬ Piştre min bihêle û telefonê ji bo jinê dor kir. Xanim din ku hêdî Orum biçûk bû ji xwe re got ku ew ê li ser vê bistînin. گفتم منظورت چیه گفت من تازه دوروزه که‬ ‫ازدواج کردم شوهرم و دوستش به فاصله یه روز ازدواج کردن با همدیگه 4 تایی اومدیم خبر مرگمون ماه‬ ‫عسل دوبی و قرار شده خبرمون کس هامون رو اینجا بدیم تا زندگی ما همیشه تو سفر باشه از Ev spells hene ku Gawuna jî li ser xweş dike. حالا از وقتی که اومدیم اینجا اونا هوس کس عربی کردن خیالشون هم‬ ‫راحته که ما کسخولا تو هتلیم و هر موقع بیان ما رو میکنن . Ez ji odeya ku hûn di nav we de bûm.

‫نمیدونستم باید جوابشو چی بدم بعد ادامه داد میدونم حال و روزه صدف هم بهتر از من نیست اتاق بغلی رو‬ ‫اونا گرفتن . بعد رو کرد به من و گفت مگه عربها چی دارن اگه مرداشون رو بگی یه چیزی شنیدیم که‬ ‫خیلی گندس ولی خانم های عرب جز رقص عربی دیگه چی بلدن ؟‬ ‫گفتم فقط مال عربها نیست که گندس مال ایرانیها هم گندس با گفتن این حرف شیر خفته رو بیدار کردم و‬ ‫گفت کوش نشون بده منم که دیگه با دیدن حال کردن مهسا ) اسمش مهسا( بود حشری شده بودم نامردی‬ ‫نکردم و شرت و شلوار رو تا پایین کشیدم . کیرمو که دید گفت پس عربها حق ایرانیا رو خوردن و از روی‬ ‫کیر ایرانیا کپی رایت کردن منکه از گفتن حرفش خندم گرفته بود گفتم ما ایرانیا همه مون مظلوم واقع شدیم .‬ ‫بعد از حدود 10 ثانیه ای که گذشت رفت طرف تلفن و گفت اتاق 203 بعد از چند ثانیه به صدف گفت‬ ‫صدف بیا تو اتاقم برات سورپریز دارم اونم پرسید چیه گفت تا نبینی نمیشه بعد گفت منتظرتم . ‫رو کردم به مهسا گفتم اگه میشه من برم کلید اتاقم رو بگیرم شما بیاین اونجا چون ممکنه شوهراتون سر‬ ‫برسن اونم بعد از یکم فکر کردن گفت باشه منم رفتم کلید جدید اتاقم 214 رو گرفتم و کارت قبلی رو تحویل‬ ‫دادم از همونجا زنگ زدم و شماره اتاق رو به مهسا دادم فقط گفتم اگه میشه یه ربع دیگه بیاین اونم از خدا‬ ‫خواست تا بره حموم و لباساشو عوض کنه و ارایش بکنه تازه نیم ساعت هم میشد منم سریع یه تاکسی گرفتم‬ ‫و رفتم یه سری خرید Ez hatim û li odeyê Mahsa û Oysters li hêvî dikim.

‫حدود ده دقیقه طول کشید تا در اتاق رو زدن وقتی که در رو باز کردم دیدم دوتا حوری اومدن داخل .مهسا‬ ‫یه تی شرت صورتی پوشیده بود و یه دامن مشکی با یه ارایش ملایم صورتی صدف هم یه لباس حلقه استین‬ ‫سبز فسفری با یه دامن سبز چشماشم سبز سبز بود با یه ارایش سبز ملایم موهاش هم ویو کرده بود انقدر‬ ‫خوشگل بود که گفتم خاکبرسر شوهراتون که همچین کس هایی رو ول کردن رفتن سراغ کس عربی.‬ ‫بگذریم ازشون دعوت کردم بشینن اونا هم روی تخت نشستن قبل از اینکه بیان سفارش کیک شکلاتی با چای‬ ‫رو داده بودم که ازشون با اونا پذیرایی کنم .‬ ‫مهسا گفت دستون درد نکنه زحمت نکشین ما بر Em li vir têne û dixwaze wê bikin. Min ji we re got ku ez gelek tengahî dikim. صدف گفت مهسا خانم خیلی ازتون تعریف کرده شما چکار کردین که اینقدر‬ ‫شیفته تون شده من گفتم باور کنین کاری نکردم کیرمو بهش نشون دادم اون گفت میشه ما هم ببینیم منم که‬ ‫منتظر بودم یه جوری برنامه رو شروع کنم بدون معطلی شرت و Pantika min bêtir. Midye pêş hat û got ku ereb bi xwe dîyar Mahsa bû mafê berî hûn tinazên xwe ji hemû şil û şeht. Wê diyar kir ku ew avê nedîtiye. دیگه یخ مجلس شکسته شده بود و مهسا هم اومد جلو و منو هول‬ ‫داد رو تخت ضمنا بهتون بگم دوبی تمام هتل هاش تخت های دونفره دارن اخه نمیخوان به توریست هاشون‬ ‫بد بگذره .

Gava ku ez nivînim, Mahsa çû Kearm, û ew bi cilên xwe derxist û bi cûko derket. Min dest pê kir ku kesek kesê ku paqij kiribû û pişkek baş bû. وقتی که حسابی‬ ‫کسشو لیس زدم جاهاشونو عوض کردن دیگه اب کس هر دوشون راه افتاده بود و منم که انقدر ساک زده‬ ‫بودن تو حال خودم نبودم بلند شدم و کون مهسا رو قمبل کردم و زیر شکمش بالش گذاشتم تا سختش نباشه از‬ ‫پشت قلمبه کسش زده بود بیرون و ادم رو دیوونه میکرد دیگه احتیاج نبود کرم بزنم اول کونشو بوسیدم و‬ ‫شروع کردم سوراخ کونشو لیس زدن دیگه خیس خیس شده بود صدف هم رفته بود ولا پاش رو جلوی دهن‬ ‫مهسا گذاشته بود که مهسا هم حسابی مشغول لیس زدن بود اروم کیرمو گرفتم و یکم در کونشو مالیدم و اروم‬ ‫اروم گذاشتم تو کونش که یکدفعه جیغش در اومد منم صبر کردم تا کونش Bikar bînin بعد که یکم گذشت‬ ‫شروع کردم به فرو بردن کیرم داخل کونش که دیگه عادت کرده بود و خوشش میومد همش جیغ میزد .یکم‬ ‫که تلمبه زدم مهسا جاش رو با صدف عوض کرد حالا کس مهسا درون دهن صدف بود یکم سر کیرمو خیس‬ ‫کردم که تو کون صدف بکنم اون گفت میدونم کون داده خیلی درد داره اگه میشه بکن تو کسم .گفتم پس‬ ‫شوهرت چی گفت اون مادر به خطا بره کس بکنه حالشو ببره من اینجا کون بدم دردشو ببرم بکن توش.

‬ ‫منتظر من هم نشد کیرمو از پشت گرفت و کرد توی کسش که داغ داغ بود منم اروم اروم شروع کردم به‬ ‫داخل بردن کیرم داخل کسش که دیدم یکم که فرو رفت و چند بار که تلمبه زدم یه جیغی کشید و اروم همه‬ ‫جاشو منقبض کرد و بیحال افتاد .فهمیدم که ارگاسم شده مهسا که دیگه کسش از بس صدف لیس زده ‫قرمز خوش رنگ شده بود اومد جلوم خوابید پاشو باز کرد گفت هر کاری میخوای بکن فقط توی کسم نریز‬ ‫منم چون هنوز ابم نیومده بود کیرمم حسابش شق بود کیرمو داخل کسش کردمو شروع کردم همزمان سینه‬ ‫هاش رو مالیدن دیگه دادش در اومده بود خودشو به تخت میمالید که ناگهان جیغی کشید و خودشو ول کرد ‫منم دیگه داشت ابم میومد گفتم چکار کنم گفت بریز رو سینه هام ) اخه خیلی از خانمها دوست ندارن اب منی‬ ‫رو بخورن ضمنا یادتون باشه با اینکه ادم یه حال خوبی بهش دست میده ولی هیچوقت کسی رو مجبور به‬ ‫اینکار نکنین) ez Abmv li ser sînga xwe de rijand û ez xwe rawestandin û ez Pkhshsh. بعد رفتم از تو جیب شلوارم دوتا‬ ‫انگشتر طلا روکه رفته بودم تو این فاصله خریده بودم اوردم رفتم سراغ مهسا واروم بوسش کردم و گفتم‬ ‫خانم شدنت مبارک که ناگهان خودشو نگاه کرد دید یه باریکه خون از کنار کسش ریخته بیرون یه دونه از ring ez xwe rabû ramûsana kurt de, ez din girt. بعد رفتم سراغ صدف ویه انگشتر هم‬ ‫به اون دادمو بوسش کردم و گفتم خانم خانما که اونم دید بله خون از کس اونم اومده .‬ ‫هر دوشون اومدن بوسم کردن و گفتند راضی به زحمتتون نبودیم گفتم کادوی عروسیتون . Piştre ez çûm çûm û min got: "Bihêle, keçek bêyî kûçikek zewacê bixwin, ew ê neçar bibin ku li pêş min rûniştin û hemî kûçikan hev bixwin." Dema 2 bû, û min got: "Bihêle bila min derkeve," mêrê min got. گفتم راستی قضیه پرده رو چکار میکنین گفت چراغ رو خاموش میکنیم اخ و واخش رو هم‬ ‫زیاد میکنیم انقدر هم بهشون مشروب میدیم فرداش که بیدار شدن اگه پرسیدن میگیم مگه یادتون نیست‬ ‫خودتون پرده هامون رو پاره کردین بعد خندیدند و رفتند .‬ ‫حالا من مونده بودمو یه اتاق بهم ریخته و یه فکر داغون که تازه سراغم اومده بود اونم کیف مدارکم بود .‬ ‫رفتم دوش گرفتم و همینطوری لخت خوابیدم برای اینکه باید ساعت 01 میرفتم فرودگاه .‬

Dîrok: Çile 17, 2017

Leave a Reply

E-maila te ne dê bê weşandin. qadên pêwîst in *